راه خدانزدیک است
هرچیزکه شمارابه خدانزدیک می کنداینجاست
 
 

 

مضرات نوشیدن مشروبات الکلی واحادیث وروایات درموردشرابخوار"رسول خدا (ص) : ده کس را درباره شراب لعنت نمودند...


رسول خدا (ص) : ده کس را درباره شراب لعنت نمودند: 1.کسی که درختش را به این نیت کاشته 2.آن که نگهبانش بوده 3.آن کس که انگورش را فشرده 4.آن که جعبه آن را حمل نموده5.آنکس که پول آنرا دریافت کرده 6.آنکه از باربر تحویل گرفته 7.آنکه فروخته 8. آنکه خریده 9. آن کس که آنرا در جام ریخته 10.و آن که نوشیده

 

وسائل الشیعه


حضرت باقر (ع) :از امام (ع) پرسیده شد بزرگترین گناه کبیره کدام است فرمود شرابخواری زیرا شراب مادر تمام گناهان است و کسی که شراب خورد باک ندارد که با مادر و خواهر و دختر خود زنا کند و نماز واجب خود را ترک می کند و در هر معصیتی بی باک است زیرا مست و لایعقل گشته است.

وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 250

مردی از امام صادق (ع) پرسید آیا نوشیدن شراب بدتر است یا نماز نخواندن ؟ امام (ع) فرمود : شرابخواری از بی نمازی بدتر است می دانی چرا ؟ آن مرد گفت : نه فرمود : او حالتی پیدا می کند که نه خدای بزرگ و عزیز را می شناسد نه آفریننده خود را می شناسد. بحارالانوار جلد 79 صفحه 133


حضرت محمد (ص) : سوید بن طارق از پیامبر (ص) درباره شراب سوال کرد ؟ پیامبر او را از آن نهی کرد , او گفت : آن را برای دواء میسازم , پیامبر (ص) فرمود : شراب درد است نه دواء. کنزالعمال جلد 5 حدیث 13756

امام رضا (ع) : شراب باعث عوارض قلبی است و در آن ضایعاتی به وجود می آورد شراب دندانها را سیاه و دهان را متعفن می کند و باعث ایجاد بیماری مهلک در بدن میشود. الحدیث جلد 2 صفحه1 16


امام باقر (ع): هر که در دنیا قطره ای شراب و هر چیز مست آور دیگری بخورد بر خداست که در قیامت بر او از شراب طینت خبال بنوشانند پرسیده شد منظور از طینت خبال چیست ؟ فرمودند چرک و نجاستی است که از عورت زناکاران خارج می شود.( در صورتیکه که توبه نکرده باشد ) معانی الاخبار


امام رضا (ع) :خداوند شراب را حرام کرده برای آنکه منشاء فساد اجتماعی است و عقل انسان را از درک حقایق باز می دارد حیاء را از روی شرابخوار برمی دارد و در مواجه با مردم از هیچ عمل زشتی شرم نمی کند و علاوه بر این شرابخواری باعث بیماریهای نهانی در اعضای داخلی بدن می شود. الحدیث جلد 2 صفحه 159



امام صادق (ع) :هر زنی به آمیختن با شوهر شرابخوار خود تن دهد به عدد ستارگان آسمان برایش گناه ثبت می شود و فرزندی که از آن آمیزش تولید شود پلید و ناپاک است . الحدیث جلد 2 صفحه 163


حضرت محمد (ص) : با شرابخوار همنشینی نکنید و از بیماران آنان عیادت نکنید و جنازه هایشان را تشییع نکنید و بر اموات آنها نماز نخوانید زیرا آنها سگهای جهنمیان هستند چنانچه خداوند در قرآن فرمود : ای سگها به دوزخ روید و با من سخن مگوئید. بحارالانوار جلد 79 صفحه 148

امام صادق (ع) : سه گروه وارد بهشت نمی شوند : 1.خونریز 2.شرابخوار 3.کسی که پی سخن چینی است.( سخن چینی می کند) ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد )بحار الانوار جلد 79 صفحه 129


 

امام صادق (ع) : با شرابخواران همنشین نشوید زیرا هنگامی که لعنت خدا فرود آید همه کسانی را که در مجلس هستند فرا می گیرد.

الحکم الزاهره صفحه 301

امام صادق (ع) : خداوند بزرگ برای بدیها قفلهائی قرار داده است و شراب را هم کلیدهای این قفلها قرار داده است .

بحارالانوار جلد 79 صفحه 139 (

حضرت محمد (ص) در حدیثی میفرمایند : شراب ریشه تمام زشتیها و بزرگترین گناهان است . هرکس که بنوشد ( ممکن است ) به مادر و عمه و خاله اش هم تجاوز کند ) کنزالعمل جلد 5 حدیث 13181

 


امام صادق (ع) :هرکس به بچه نابالغی شراب بخوراند خداوند در قیامت به همان اندازه از حمیم جهنم به او می خوراند. گناهان کبیره جلد 1 صفحه 215

حضرت محمد (ص) : از شراب بپرهیزید که از گناه آن گناهان می روید چنانچه از درخت آن درخت می روید(منظورجوانه زدن است"یعنی باعث رویش گناهان دیگرمیشود). نهج الفصاحه حدیث 989

مولا علی (ع) : به امیرالمومنین علی (ع) گفته شد که آیا شرابخواری از زنا و سرقت بدتر است ؟ امام (ع) فرمودند : بله زیرا شرابخوار هم زنا و دزدی می کند هم آدم می کشد و نماز را هم رها می کند. کنزالعمل جلد5 حدیث

حضرت محمد (ص) : ای ابن مسعود قسم به کسی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت زمانی می رسد که مردم شراب را حلال می شمارند و آن را نبیذ می نامند لعنت خدا و ملائکه و مردم بر آنان باد و من هم از آنان بیزارم و آنها هم از من دورند. بحارالانوار جلد 79 صفحه 151

حضرت محمد (ص) : کسی که شراب بخورد خداوند چهل شب نمازش را قبول نمی کند پس اگر توبه کند خداوند توبه اش را تا سه بار می پذیرد پس اگر برای چهارمین بار نوشید حق خداست که او را از نهر خبال سیراب کند گفته شد نهر خبال چیست ؟ فرمود : فاضلاب جهنمی هاست. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد ) کنزالعمال جلد 5 حدیث 13704

حضرت محمد (ص) : چهارچیز است چنانچه یکی از آنها وارد خانه ای شود آن خانه را طوری خراب کند که حتی با برکت نیز آباد نگردد. آنها عبارتند از : خیانت . دزدی . شرابخواری و زنا. بحارالانوار جلد 79 صفحه 125

حضرت محمد (ص) : کسی که در حال مستی بخوابد آن شب عروس شیطان خواهد بود(این مطلب برای مردوزن هست درحدیثی خواندم اگرکسی چه مردباشدچه زن باحالت مستی بخوابدشیطان ازپشت بااوجماع میکندوکسی هم که شیطان بااودرآمیزدتکلیفش معلوم است....) . بحارالانوار جلد 79 صفحه 148

امام باقر (ع) : کسی که شراب بخورد خداوند چهل روز نمازش را نمی پذیرد چنانچه در این چهل روز نماز را هم ترک کند عذاب او بخاطر ترک نماز دو چندان میشود.(بهتراست نمازراقطع نکندتاتسلط شیطان براوزیادترنشود!)

بحارالانوار جلد 79 صفحه 134

حضرت محمد (ص) : خداوند شرابخوار را سیصد و شصت نوع عذاب میکند. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد ) بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

مولا علی (ع) : شرابخوار خدا را همانند کسی که بت پرست است ملاقات میکند . حجربن عدی گفت : یا امیرالمومنین (ع)شرابخوار کیست ؟ فرمود آن کسی که هر وقت شراب گیرش بیاید بنوشد. بحارالانوار جلد 79 صفحه 128

حضرت محمد (ص) : خداوند روز قیامت به چهار گروه نگاه نمی کند : عاق والدین . منت گذار . تکذیب کننده سرنوشت . شرابخوار ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد ) بحارالانوار جلد 79 صفحه 129

حضرت محمد (ص) : شرابخوار که از قبرش بیرون می آید وسط دو چشمش نوشته شده است : از رحمت خدا مایوس شده است. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد ) کنزالعمال جلد 16 حدیث 43958

رسول خدا (ص) : سوگند به کسی که مرا به حق به پیامبری مبعوث کرد شرابخوار در روز قیامت با چهره ای سیاه و چشمانی کبود و لبانی کج می آید ( محشور میشود) در حالی که آب دهان او روی پاهایش می ریزد و هرکس آنرا می بیند ناپاک میداند. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد ) بحارالانوار جلد 79 صفحه 147

حضرت محمد (ص) : سوگند به کسی که مرا به حق مبعوث کرد شرابخوار با تشنگی می میرد او در قبر هم تشنه خواهد بود و روز قیامت هم با تشنگی بر انگیخته میشود و تا هزار سال ندای تشنگی سر می دهد. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد ) بحارالانوار

امام صادق (ع) : چهارگروه وارد بهشت نمیشوند : 1.جادوگر 2.منافق 3.شرابخوار 4.سخن چین ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد ) بحارالانوار جلد 79 صفحه 129

حضرت محمد (ص) : هنگامی که مرد شراب نوشید او را شلاق بزنید و اگر دوباره خورد باز هم او را شلاق بزنید اگر بار چهارم باز نوشید او را بکشید. کنزالعمال جلد 5 حدیث 13707

حضرت محمد (ص) : هرکس که به خدا و رستاخیز ایمان داشته باشد در کنار سفره ای که در آن شراب خورده میشود نمی نشیند. بحارالانوار جلد 79 صفحه 129

حضرت محمد (ص) : همسایگی با یهود و نصاری از همسایگی با شرابخوار بهتر است و با شرابخوار دوستی نکنید که دوستی با او پشیمانی در پی دارد. بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

حضرت محمد (ص) : سلام کنید بر یهود و نصاری ولی بر شارب الخمر سلام نکنید و اگر او سلام کرد شما جواب او را ندهید. بحارالانوار جلد 79 صفحه 152


 


 

حضرت محمد (ص) : هیچگاه شراب و ایمان در یک قلب یا درون انسان جمع نمی شوند. ( هیچگاه نمیشود کسی که شراب مینوشد در قلب او ایمان وجود داشته باشد و هیچگاه نمیشود کسی ایمان داشته باشد و شراب بنوشد.) بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

حضرت محمد (ص) : بنده تا شراب ننوشد عرصه دین بر او گشاده باشد و چون بنوشد پرده خدا از او بدرد و شیطان یار و گوش و چشم او شود و او را بسوی بدیها براند و از نیکی ها منصرف کند. نهج الفصاحه حدیث 2291


حضرت محمد (ص) : هرکس که در قلب او آیه یا کلامی از قرآن باشد و آن را با شراب بیالاید روز قیامت قرآن با او مخاصمه میکند. بحارالانوار جلد 79 صفحه 148

رسول خدا (ص) : هنگامی که شرابخوار سخن گفت او را تصدیق نکنید و وقتی خواستگاری کرد به او زن ندهید و هنگامی که مریض شد از او عیادت نکنید و هنگامی که مرد به تشییع جنازه اش نروید و او را بر امانتی امین قرار ندهید پس کسی که او را امین حساب کرد بر امانتی و از بین برد بر خداوند نیست که آن امانت را حفظ کند و او را نباید برای کاری اجیری کرد زیرا خداوند در قرآن سوره (نساء آیه 5 )میفرماید : اموال خود را به دست سفیهان ندهید . و چه کسی سفیهتر از شرابخوار است؟ بحارالانوار جلد 79 صفحه 127

امام صادق (ع) : پیامبر(ص)فرمودند:روزی جبرئیل بر من نازل شد در حالیکه رنگش متغییر و حالش دگرگون بود . علت این حال را پرسیدم ؟ گفت امروز بر جهنم گذشتم و محلی را که سخت مشتعل و آتش زبانه میکشید را دیدم . از ملک جهنم پرسیدم این عذاب ها برای کیست ؟ گفت برای سه نفر : 1.محتکرین لباس و غذا ( برای گرانفروشی )  2.شرابخوار 3.قواد ( کسی که مرد و زنی را از راه حرام به هم برساند) ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد ) ارشاد القلوب جلد 2 صفحه224

امام رضا (ع) :خداوند متعال تمام اقسام قمار و برد و باخت را حرام نموده و فرموده سوره مائده آیه 92 ( ای کسانی که ایمان آورده اید شراب و قمار نجاستی از جانب شیطان هستند ) و از جمله مصداق قمار در آیه فوق بازی شطرنج و نرد است.

منبع: مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 436


ضررهای شراب از دیدگاه دین و دانشمندان

مسمومیت از شراب نه تنها به خورنده آن می رسد بلکه کودکان هم تا چند نسل بعد سهمی بزرگ از این مسمومیت ها می برند , شراب اثر بدی در روی نطفه انعقاد یافته و آلت تناسلی مرد و زن می نماید , این موضوع را با توسط کالبد شکافی دانشمندان به اثبات رسانده اند و آثار تخریب آنرا در آلت بیش از سایر اعضاء دیده اند , از روی همین لحاظ شرع مقدس اسلام ازدواج با معتادین به شراب و امثال آنها را نهی شدید فرموده و علت آنرا نیز بیان نموده اند , وجود مبارک امام صادق (ع) میفرمایند : هرکس دختر خود را به شراب خوار تزویج کند ( به ازدواج در آورد ) قطع رحم نموده ( باب 29 وسائل جلد سوم ) و آثار شوم شراب و الکل های دیگر از راه ناف به طفل سرایت نموده و حتی اطفال شیر خوار را از راه شیر مادر صدمه فراوان می زند و عوارضات گوناگونی را از قبیل اختلالات هضمی و عصبی و تشنجات مختلفه را باعث می گردد و به همین دلیل علم پزشکی نوشیدن شراب و امثاله را برای مادران شیرده ممنوع کرده و طبق آخرین اطلاعات پزشکی ثابت شده که فرزندان شرابخواران و الکلیها کم حافظه , خرفت , ابله و گاهی به تمام معنی مجنون ( دیوانه ) به دنیا می آیند.

ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 227


امام صادق (ع) : مردی از امام (ع) سوال نمود چرا خداوند گوشت خوک و شراب را حرام نموده است ؟ امام (ع) در پاسخ فرمودند : خداوند تبارک و تعالی چیزی را حلال ننموده و چیزی را حرام نکرده مگر برای حفظ مصالح خود مردم. نه آنکه بنا بر میل خود نسبت به چیزی آن را حلال نموده و به خاطر بی میلی خود نسبت به امری آنرا حرام کند. زیرا خداوند که خالق بندگانش میباشد ، می داند چه چیزهائی سبب قوام جسم و روح ایشان میشود. پس آنها را حلال نموده و میداند چه چیزهائی برای روح و جسم انسان ضرر دارد ، آنها را حرام فرموده. برای مثال گوشت خوک را حرام نموده ، زیرا سبب بی غیرتی و بی تعصبی و فساد اخلاق میشود. و شراب را حرام نمود ، زیرا شرابخواری موجب ارتعاش و لرزش بدن است و مروت و جوانمردی را از شخص زائل می کند و شخص مشروبخوار را به تمام امور زشت و قبیح از قبیل زنا با محارم و آدم کشی و هر فتنه ای می کشاند. تفسیر جامع جلد 2 صفحه 156

حضرت صادق (ع) : شخصی به امام صادق (ع) گفت مبتلا به مرضی هستم که هر وقت شدت می کند قدری شراب می نوشم دردم ساکن می شود؟ پس حضرت فرمودند:این کار را نکن و شراب نیاشام زیرا در حرام خدا شفا نیست پس جز این نیست که این مرض و درد تو القائی از ناحیه شیطان است و می خواهد تو را به حرام بیندازد پس اگر شیطان از شراب خوردنت نا امید شود دردت بر طرف می شود. وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 300

زیانهای جسمی شراب

1.اثر شراب در مغز : الکل ( شراب ) در اثر تاثیر در سلولهای مغز آنرا از کار می اندازد و چه بسا در اثر پاره شدن رگهای نازک خونی و یا لخته شدن خونها در مغز و جلوگیری نمودن از جریان عادی خون ، سکته ( ناقص یا کامل ) ایجاد می گردد و گاهی هم موجب تشنج و صرع و ورم مغز و فشار خون در سر گردیده و تولید فلج در اعضای بدن می نماید.

2.اثر شراب در اعصاب : الکل ( شراب ) موجب تولید امراض مختلفی از قبیل بیماری رعشه ( لرزش دست و پا ) در دستها و پاها و توانائی نداشتن بر کنترل اعضاء و مور مور شدن بدن و ضعف حواس ظاهره و باطنه و دچار شدن به بیخوابی مفرط و دیدن خوابهای پریشان می گردد.

3.اثر شراب در معده : الکل ( شراب ) مخاط زبان و حس ذائقه را ضایع و بزاق دهان را کم و ترشح آنرا از نظم می اندازد و نیز مخاط معده را تحریک و ترشی آنرا کم می کند و با انعقاد عامل هضم که پیپسین نام دارد چه بسا موجبات استفراغ را که توام با مایعی به نام بلغم که اغلب با لخته های خون همراه است ، فراهم میسازد و امراض مختلف معده و روده و گشادگی زیاده از حد معده ، تورم و خراشیدگی روده ها و التهاب جهاز هاضمه ، اسهال های سخت و یبوست شدید در اثر لطمه دیدن روده بزرگ ، شخص شرابخوار را تهدید می کند.

4.اثر شراب در کبد : الکل ( شراب ) جگر را ناتوان و متورم میسازد و در اثر ضعف و خرابی کبد و صلابت آن با احساس درد و ناراحتی در طرف شکم آغاز میگردد و چه بسا ممکن است مرض مخصوصی به نام زردی در کلیه اعضای شرابخوار ، حتی در چشمش هویدا میشود.بیماری کبدچرب الکلی هم  هیچ درمانی ندارد!

5.اثر شراب در گردش خون : الکل ( شراب ) چون قابل مصرف برای کارگاه تن نیست به محض ورود به معده وارد خون گردیده گلبولهای سفید خون را از بین برده و در اثر فشارهای کم تولید سکته می نماید.

6.اثر شراب در دستگاه تنفسی : از مهمترین عوارض الکل ( شراب ) در دستگاه تنفس بیماری خانمانسوز سل و تنگی نفس است زیرا که الکل همراه خون وارد ریه ها شده ، مخاط ریه را تحریک کرده آنرا متورم میسازد و این تحریک ، کلسیم بدن را از بین برده و عمل ریه را مختل و منجر به مرض سل خواهد گردید.

7.اثر شراب در کلیه ها : طبق آمار موجوده ، صدی نود امراض کلیه در اثر این ماده شوم است زیرا مشروبات الکی در هنگام دفع ، مجاری ادرار را تحریک و تولید عوارض بسیار ناراحت کننده ای از قبیل بیماری سلسلة البول و غیره می نماید.

8.اثر شراب در قلب : الکل ( شراب ) چون در خون اثر می بخشد کم کم آنرا فاسد کرده ، عمل تغذیه اعضاء مختل می گردد و مقدار زیادی پیه و چربی اطراف قلب را گرفته آنرا سنگین می نماید و حجمش را زیاد می گرداند در نتیجه ، حرکات قلب ضعیف میشود و لذا نبض معتادین به شراب غالبا آهسته یا غیر منظم است.

9.اثر شراب در قوه عاقله ( فکر و تفکر ) : مشروبات الکلی اولین عامل جنون است ، آمار دقیق تیمارستانها نشان می دهد که اغلب دیوانگان کسانی هستند که سالهای دراز عمر خود را با میخواری به سر برده اند. در کتاب بلاهای اجتماعی نقل از مجله تندرست می نویسد : در فرانسه به موجب تحقیقات اطباء دویست هزار نفر دیوانه مشروبات الکلی وجود دارد و نیز می نویسد هشتاد درصد دیوانگان و چهل درصد از بیماران آمیزشی در نتیجه استعمال شراب بوده است . و در انگلستان در اثر تحقیقات دانشمندان به ثبت رسیده که تقریبا نود درصد دیوانگان ، دیوانه مشروبات الکلی می باشند.

10.اثر شراب در نسل : در کتاب مزبور می نویسد : الکل در سلولهای نطفه اثر نامطلوبی نیز می گذارد چنانچه یکی از اطباء آلمان ثابت نموده که تاثیر سوء الکل ( شراب ) تا سه نسل به طور حتم باقی است به شرطی که این سه نسل الکلی نباشند.

نسل الکلی ( شرابخوار ) همواره رو به نقص بوده و بالاخره به کلی منقطع می گردد دکتر نالین آمریکائی می گوید از یک مرد سالم ممکن است یازده طفل به وجود بیاید در حالی که از مرد معتاد به شراب از یک تا سه طفل ( سالم ) به وجود نمی آید تازه این فرزندان هم در معرض بیماریهای مختلفی از قبیل سکته ، صرع ، عصبانیت ، جنون ، عدم رشد قوای عاقله و کم خونی و غیره بوده دائما دچار تشنجات سایر امراض روحی و ناراحت کننده می شوند.

برای اطلاع بیشتر از زیانهای جسمی و روحی و اخلاقی و اجتماعی شراب به مجموعه انتشارات انجمن تبلیغات اسلامی ، شیطان بطری ، مراجعه شود.

گناهان کبیره جلد 1 صفحه 225 الی 227

تفریح نامشروح یا استعمال شراب

می گویند نوشابه های الکلی خوشی و سرور می آورد و درد و کسالت را برطرف میکند ! راست است ولی علتش این است که عقل و احساس را ضعیف میکند و در حقیقت نمی گذارد بیمار متوجه کسالت خود بشود.اگرچه همیشه این طور نیست ، بلکه گاهی به عکس درد و بلا را ظاهر میکند .

در واقع مست و مخمور مانند دیوانه ای است که خوب و بد را تشخیص نمی دهد یا مانند آدم بیهوشی است که زیر دست جراح پاره پاره میشود و احساس درد نمی کند.

کاش این خوشی مدتی ادامه میداشت . اما طولی نمی کشد که نسوج و سلولهای بدن شروع به سوختن میکند ، خوشی و سرور تمام میشود ، سستی و کسالت و خواب مسلط شده ، غصه و بیماری و درد برمیگردد.

بیچاره برای کسب نشاط موقت زهر خطرناکی را با یک تغییر نام ( نوشابه ! ) به کمال رغبت سر می کشد ، غافل از آنکه این نشاط موقت جز نوعی جنون ، که بر اثر مسمومیت خون پیدا میشود ، چیزی بیش نیست.

بیشتر شرابخواران به علت ورم حاد ریه یا خونریزی بینی و پدیده های آن تلف میشوند.

کودکی که از پدر و مادر شرابخوار به دنیا می آید رنجور است و کبدش متورم ، کلیه اش کوچک ، کمخونی در او مشهود و تعادل سلسله اعصابش محفوظ نیست و به طور کلی کودکی است معیوب ، همچنان که استعداد خاصی برای ابتلا به سل دارد ، مستعد بیماری سرطان نیز است.

دانشمندان این مسئله را حتی در حیوانات تجربه کرده اند و در یک سلسه آزمایش های دقیق دیده اند که بچه سگ های دچار الکل خیلی زودتر می میرند. استخوان های سرشان ضخیم تر و به مغز چسبندگی دارد ، درز این استخوانها زود به هم می پیوندند و کبدشان معیوب است. با تکرار این آزمایش روی میمون و گربه نیز به همان نتیجه رسیده اند.

طب الصادق صفحه 21 الی 24


 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 29 مهر 1391برچسب:, :: 18:5 :: توسط : معجزه دات کام

 


 

حجاب از نظر پيغمبر (ص) 

 


 

حضرت رسول خدا (ص ) در ضمن گفتارى فرمود: دو دسته اهل دوزخ هستند و حتى بوى بهشت (كه تا پانصد سال راه به مشام مى رسد) به مشام آنها نخواهد رسيد.


 

1-ستمگرانِ تازيانه به دست كه با تازيانه مردم را بى خودى مى زنند.


 

2-زنان بدحجاب و برهنه اى هستند كه با زرق و برق ، خود را به مردم نشان داده و هوسهاى آنها را به سوى خود جذب مى كنند، موهاى سرشان همچون كوهانهاى شتر سبكسر عربى است .


قابل توجه مردان امروزی!!!!!!!!!!!!!!!!!!


 

و فرمود:زنى كه از خانه اش در حالى كه خود را آراسته و بزك كرده و عطر زده (بى آنكه پوشش اسلامى را رعايت كند) خارج گردد، و شوهرش ‍ به اين كار راضى باشد.
(گناه آن به قدرى بزرگ است كه ) براى هر گامى كه آن زن در بيرون خانه برمى دارد، خانه اى در دوزخ براى شوهرش ساخته مى شود.


 

و نيز فرمودند:زن بى حفاظ، آسيب پذير است ، هر گاه از خانه (بدون حجاب ) خارج شد، شيطان او را احاطه مى كند و در چشم انداز نفوذ شيطان قرار مى گيرد.

 


 

و نيز فرمودند: با خواندن سوره نور(و توجّه و عمل به دستورهاى آن ) زنان خود را (از بى عفتى و دورى از حريم حجاب ) حفظ كنيد.


 

و نيز فرمودند:زنى كه خود را براى ديگران خوشبو كند او خود در آتش ‍ است و ننگ محسوب مى گردد.

 


 

و نيز فرمودند: وقتى زنى در جائى بنشست و از آنجا برخاست نبايد مردى در آن مكان بنشيند تا آنكه گرمى آن از بين برود و سرد شود.

 


 

ونيز فرمودند: هركس بازنى كه محرم او نيست مصافحه(دست بدهد) كند غضب حق تعالى رابراى خود خريده است .


 

و نيز فرمودند:هر كس بطور حرام با زنى مصافحه كند يعنى به او دست بدهد روز قيامت درغّل و زنجير بسته و سپس به آتش انداخته خواهد شد.

 


 

و نيز فرمودند: براى زن سزاوار نيست كه هنگام بيرون رفتن از خانه اش ‍ لباسهايش را به خودش بچسباند كه برجستگى هاى اندامش از بيرون ظاهر گردد.


 

پيامبر خدا (ص ) فرمودند:يا فاطمه هر زنى كه خود را زينت كند و لباسهاى زيبايش را بپوشد و از خانه خارج شود كه مردم به او نگاه كنند، ملائكه آسمانها و زمينهاى هفتگانه او را لعنت مى كنند و پيوسته مورد غضب الهى است و اگر بميرد دستور داده مى شود او را بسوى آتش جهنم ببرند.

 


 

و نيز فرمودند:اى سلمان در آخر زمان مردها به مردها وزنها به زنها بسنده كنند، لواط رايج مى شود و هم جنس بازى فراوان گردد و آثار شوم آن (مانند مرض ‍ ايدز دنيا را فرا مى گيرد) و مردها شبيه به زنها و زنها شبيه به مردها مى شوند و زنان و دختران سوار زين (مانند دوچرخه و موتور) مى شوند، بر اينگونه زنان از امت من لعنت خدا باد.

 


 

و نيز فرمودند:در آخر زمان زنها پوشيده و برهنه هستند (لباسى مى پوشند كه در ايجاد فساد با برهنه بودن تفاوتى ندارند، يعنى برجستگى هاى اندامشان از زير لباس ظاهر است ). روسرى هايشان را مثل كوهان شتر درست مى كنند، لعنت كنيد ايشان را كه آنها ملعونند.


 

حضرت رسول (ص ) خطاب به حولاء همسر عطاره ، مى فرمايند:اى حولاء زينت خود را براى غير شوهرت آشكار نكن و براى زن جايز نيست مچ و پايش را براى

مرد نامحرم آشكار سازد و اگر مرتكب چنين عملى شد.

اول اينكه : خداوند سبحان هميشه او را لعنت مى كند.

دوم اينكه : دچار خشم و غضب خداوند بزرگ مى شود.

سوم اينكه : فرشتگان الهى هم او را لعنت مى كنند.

چهارم : عذاب دردناكى براى او در روز قيامت آماده مى شود.

اى حولاء هر زنى كه به خداوند سبحان و روز قيامت ايمان دارد زينتش ‍ را براى غير شوهرش ظاهر نمى كند و همچنين موى سر و مچ خود را نمايان نمى سازد و هر زنى كه اين كار را براى غير شوهرش انجام دهد دين خود را فاسد كرده و خداوند را نسبت بخود خشمگين نموده است .


 

حجاب از نظر على (ع ) 
 

حضرت اميرالمومنين على (ع ) در ضمن فرمايشاتشان به فرزندش (ع ) مى فرمايد: در مورد حجاب بانوان سختگير باش ، چرا كه رعايت حجاب به طور جدّى و محكم ، زنان را  سالمتر و پاكيزه ، حفظ خواهد كرد.


و نيز فرمودند:


 

پوشيدن لباس ضخيم بر شما لازم است ، زيرا كسى كه لباسش نازك و بدن نما باشد، دينش نيز ضعيف و نازك است .


و نيز فرمودند: شوهرى كه از همسرش اطاعت كند، خداوند او را از جانب صورت به طور واژه گونه وارد دوزخ گرداند.


 

شخصى پرسيد: اين اطاعت كه موجب چنين مجازاتى است كدام اطاعت است ؟
حضرت فرمودند: زن از او مى خواهد كه با لباس نازك (به مراكز پر جمعيت مانند) حمّامها و عروسيها و مجالس ترحيم برود، و شوهرش ، به او اجازه دهد و از سخن او اطاعت كند.


 


و نيز فرمودند:پيغمبر (ص ) نهى كرد، زنى را كه براى غير شوهرش آرايش نمايد و اگر چنين كند بر خداوند سزاوار است كه او را در آتش دوزخ بسوزاند.

 


 

اميرمومنان على (ع ) در يكى از فرمايشاتشان به همين مطلب اشاره و نيز فرمودند:

در آخرالزمان كه بدترين زمانها است ، زنان بى حجاب و برهنه آشكار مى شوند كه با زينت و آرايش بيرون مى آيند، آنان از مرز دين خارج شده اند و در فتنه ها وارد گشته اند و به سوى شهوتها تمايل و شتاب دارند،حرامها را حلال مى كنند و سرانجام در جهنم و دوزخ گرفتار آتش و عذاب ابدى خواهند شد.


 

از اين فرمايشات هشدار دهنده شش مطلب مهم زير فهميده مى شود:


 

1- آن زمانى كه زنان رعايت حريم حجاب و عفاف نكنند، بدترين زمانها است .


 

2- زنانى كه با آرايش و نمايش از خانه بيرون مى آيند و سنگر عفّت را بشكنند، از دين خارج شده اند و در مقابل دين قرار گرفته اند.


 

3- اين گونه زنان در فتنه ها وارد شده اند و موجب فتنه ها و انحرافها و گناهان خواهند شد.


 

4- اين گونه زنان گرايش به هوسهاى شهوت انگيز دارند، شهوت پرستى بر آنها حاكم است نه عقل و منطق .


 

5- اين گونه زنان حرامهاى الهى را حلال كرده و با بى بند و بارى خود، حدود الهى و مرزهاى دينى را زير پا مى گذارند، و موجب افزايش فساد مى شوند.


 

6- سرانجام اين گونه بانوان ، عذاب ابدى در دوزخ خواهد بود.


 

آرى آنانكه حريم حجاب و عفّت اسلامى را رعايت نمى كنند، اين گونه موجب انحرافها و پليديها شده ، و موجب گسترش دامنه فساد مى گردند و سرانجام ، خود نيز در ميان دنياى جهنمى خود مى سوزند و زندگى پوچشان ، به عذاب ابدى الهى مى پيوندد.(درصورتی که توبه نکنند)


حجاب از نظر ائمه(ع)


امام صادق (ع ) فرمود:
براى زن هنگام خروج از خانه شايسته نيست كه لباسش را خوشبو كند.

 


 

امام موسى بن جعفر (ع ) بنقل از پيامبر (ص ) فرمودند: هر كسى به خدا و روز قيامت ايمان دارد، هرگز در جائى نمى ماند كه نفس زن نامحرمى را بشنود.

 


 

امام باقر (ع ) فرمودند: جايز نيست زن خود را شبيه مرد نمايد. زيرا پيامبر مردانى را كه مشابه زنان مى شوند و همچنين زنانى كه خود را شبيه مردها قرار مى دهند لعنت كرده است .

عذاب زنان


آقا سيدالمظلومين اميرالمومنين حضرت على (ع ) فرمود:


 

يكروز من و سيّده زنان عالم حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) بر حبيب خدا حضرت پيغمبر اسلام (ص ) وارد شديم و آن بزرگوار را در حالى ديديم كه شديدا گريه مى كرد.

به آن حضرت عرض كردم : پدر و مادرم فدايت شوند، يارسول اللّه ، چه شده ؟! چه چيزى شما را به گريه درآورده ؟

آن حضرت فرمود: ياعلى شب معراج وقتيكه به آسمان رفتم ، زنان امتم را در عذاب شديد مشاهده كردم . بخاطر آن شدت عذابها گريان و نالان شده ام .

حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) فرمود: مگر چه ديديد كه اينقدر متأ ثر و گريان شده ايد؟!

حضرت رحمة للعالمين (ص ) فرمود:


 

1- زنى را ديدم كه بمويش آويزان كرده بودند، در حاليكه مغزش ‍ ميجوشيد.

2- زنى را مشاهده كردم كه به زبانش آويزانش كرده بودند، و از حميم جهنم در حلقش مى ريختند.

3- زنى را ديدم كه به دو پستانش آويزانش كرده بودند.

4 زنى را مشاهده كردم كه دست و پايش را بسته اند و مارها و عقربها را بر او مسلط كرده بودند.

5- زنى را ديدم كه گوشت بدنش را با قيچى مى چيدند و مجبورش ‍ مى كردند كه آن را بخورد، و آتش از زير آن زبانه مى كشيد.

6- زنى را مشاهده كردم كه به صورت كر و لال و كور است ، در حالى كه در تابوتى از آتش مى باشد و مغز سرش از دماغش خارج مى شود و بدن او به صورت جذام و برص است .

7- زنى را ديدم كه به دو پايش آويزان كرده اند، در حاليكه در تنورى از آتش بود.

8- زنى را مشاهده كردم كه گوشت بدنش را از قسمت جلو و عقب به وسيله مقراضهايى از آتش جدا مى كردند.

9- زنى را ديدم كه صورت و دستهايش آتش گرفته ، در حالى كه روده هايش را مى خورد.

10- زنى را مشاهده كردم كه سرش مثل سر خوك ، و بدنش مثل بدن الاغ و به انواع عذابها شكنجه اش مى دادند.

11- زنى را ديدم كه به صورت سگ بود، و آتش از عقبش خارج مى شد و ملائكه با گرز آهنى از آتش ، بر سر و بدنش مى كوبند.

بى بى دو عالم فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) فرمودند: اى حبيب من و اى نور چشم من ، اى پدر بزرگوارم به من بفرمائيد كه اين زنان چه عملى داشته اند و به چه جهت به اين عذابها گرفتار شده اند و راه و روششان چه بوده كه پروردگار متعال آنها را به چنين شكنجه هايى مبتلا نموده ؟!


 

حضرت محمد (ص ) فرمود:


1- آن زنى را كه به موهايش آويزان شده بود، آن زنى بود كه موهايش را از مردان نامحرم نمى پوشانيد.

2- آن زنى را كه به زبانش آويزان كرده بودند، آن زنيست كه شوهرش را با زبانش اذيت مى كرد.

3- آن زنى را كه به دو پستانش آويزان بود، آن زنى بود كه از همبستر شدن با شوهرش خوددارى مى نمود.

4- آن زنى را كه دست و پايش را بسته اند و مارها و عقربها را بر او مسلّط كرده بودند، آن زنى بود كه بدون اجازه شوهرش از خانه خارج مى شد.

5-آن زنى را كه از گوشت بدنش با قيچى مى چيدند و به او مى خورانيدند، زنى بود كه خودش را براى مردان نامحرم زينت مى كرد و بدنش را به آنها نشان مى داد.

6- آن زنى را كه كر و كور و لال بود، آن زنى بود كه از راه زنا بچّه دار مى شد و به گردن شوهرش مى انداخت .

7- آن زنى را كه به پاهايش آويزانش كرده بودند، زنى بود كه در حال نجاست وضو مى گرفت يعنى رعايت نجس و پاكى را نمى كرد، و در وقت جنابت و حيض غسل نمى نمود، و در نمازش سستى مى كرد.

8- آن زنى را كه از گوشت جلو و عقب بدنش با مقراض از آتش جدا مى كردند، زنى بود كه خود را از راه نامشروع به مردان عرضه مى داشت .

9- آن زنى كه صورت و دستهايش آتش گرفته و روده هايش را مى خورد، آن زنى بود كه قوّادى مى كرد، يعنى واسطه حرام بود.

10- آن زنى كه سرش مثل سر خوك و بدنش مثل بدن الاغ بود، آن زنى بود كه سخن چينى مى كرد و زياد دروغگو بود.

11- آن زنى كه به صورت سگ بود آن زنى بود كه آوازه خوان (و صدايش را براى نامحرم با ناز و كرشمه و مهيّج رها مى كرد) و حسود بود.


سئوال پيغمبر (ص )


حضرت على (ع ) مى فرمايد:

با جمعى از اصحاب در محضر رسول خدا (ع ) نشسته بوديم ، پيامبر(ص ) به ما رو كرد و فرمود:

به من خبر دهيد كه براى زن چه چيز خوب است و خير و سعادت او در چيست ؟

همه ما از پاسخ به اين سئوال ، در مانده شديم ، تا اينكه متفرّق گشتيم ، و به خانه آمدم و به حضرت زهرا (عليهاالسلام ) گفتم : پيامبر (ص ) چنين سؤ الى از ما نموده و ما از پاسخ به اين سئوال درمانديم .

حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) فرمود: من پاسخ اين سئوال را مى دانم .


خَيْرٌ لِلنّساءِ اَنْ لا يَرينَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجال


 

بهترين دستور براى زنان آن است كه نه آنها مردان نامحرم را بنگرند و نه مردان نامحرم آنها را ببينند.

به محضر مقدس رسول خدا (ص ) بازگشتم و عرض كردم : سئوالى كه فرموديد: كه چه چيز براى زنان بهتر است ، براى آن بهترين چيز آن است كه نه مردان نامحرم آنها را بنگرند و نه آنها مردان نامحرم را ببينند.

پيغمبر اسلام (ص ) فرمود: تو وقتى كه نزد من بودى ، پاسخ به اين سئوال را نتوانستى بدهى ، چه كسى اين پاسخ را به تو آموخت ؟

عرض كردم : حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) به من آموخت .

پيغمبر (ص ) خوشحال شد و فرمود اِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى فاطمه (عليهاالسلام ) پاره تن من است .


حجاب در قرآن 


 

سومين آيه اى كه حجاب را براى عموم بانوان واجب و ضرورى دانسته آيه پنجاه و سه سوره احزاب است .

كه فرموده : هر گاه از زنان (پيامبر) متاعى يا چيزى را از وسايل زندگى خواستيد از پس پرده و حجاب بخواهيد زيرا اين كار براى قلبهاى شما و ايشان پاك و پاكيزه و بهتر است .

اين آيه نيز اختصاص به زنان پيامبر دارد زيرا يكى از فوائد حجاب عدم ارتباط غير ضرورى زن و مرد را متذكر مى شود.


 

چهارمين و پنجمين آيه حجاب ، آيه 32 و 33 سوره احزاب است كه مى خوانيم :
اى همسران پيامبر شما مثل زنهاى معمولى نيستيد، تقوا پيشه كنيد، و به طور هوس انگيز حرف نزنيد تا بيمار دلان در شما طمع كنند و سخن شايسته بگوئيد و در خانه هاى خود بمانيد و مثل دوران جاهليت ميان مردم ظاهر نشويد.


 

دو آيه فوق گرچه خطاب به زنان پيامبر اكرم (ص ) است ، ولى بانوان ديگر نيز در حكم و معنا با آنها شريك هستند، و راز خطاب به آنها به خاطر الگو قرار دادن آنها است و بخاطر تاكيد بيشتر است . 


 

در آيه نخست به يكى از دستورهاى حفظ حريم عفّت دستور داده شده كه زنان با نازو كرشمه و صداى نرم و تهيج انگيز سخن نگويند، تا كسانيكه دلشان بيمار است به طمع هوسهاى جنسى بيفتند، بلكه به خوبى و شايستگى سخن بگويند.


 

در آيه دوم سخن از حجاب و پوشش به ميان آمده و بيانگر آن است كه برهنگى و رعايت نكردن حجاب از شئونات عصر جاهليّت بوده و شما باهتك حريم حجاب ، جاهليت ديگرى بوجود نياوريد.


 

واژه تبرج در گفتار اهل لغت به معنى (خود نمايى و جِلوه گرى است .


 

در لغتنامه مصباح المنير آمده : تبرج زن يعنى : زن زينتها و زيباييهاى خود را براى نامحرمان ظاهر سازد و در لغتنامه العين آمده : زنى كه زيباييهاى گردن و چهره اش را به نامحرمان نشان دهد تبرّج نموده است .


 

منظور اينكه اين آيه به بانوان تاكيد مى كند كه حريم حجاب و عفّت خود را حفظ و زيباييهاى اندامشان را ظاهر نسازند، و از خودنمايى و جلوه گرى به طور جدّى خود دارى نمايند و جاهليت ديگرى همچون جاهليت عصر پيامبر (ص ) را كه زنان در آن هنگام رعايت حجاب نمى كردند و با جلوه گرى در برابر ديدگان هوس آلود مردان ظاهر مى شدند به وجود نياورند.


 

بنابر اين در منطق قرآن ، بى بند و بارى زنان ، و بى حجابى و بدحجابى آنها، نه تنها تمدّن و نشانه ترقى و رشد نيست ، بلكه يك نوع واپس گرايى و جاهليت و پستى است و بايد به شدّت با آن مبارزه نمود.


 

نتيجه اينكه زن مسلمان و پيرو قرآن و شيعه و اهلبيتى و ولائى ، در گفتار و رفتار و لباس پوشيدن ، نبايد در نزد نامحرمان خود را برجسته نشان دهد و موجب جلب توجّه آنها به خود گرددچه باگفتاروچه بارفتار، و اگر خود را برجسته و جالب نشان دهد، مثل زنان جاهليت رفتار كرده كه در كوچه و بازار به گونه اى راه مى رفتند كه نامحرمان را به سوى خود جلب كرده و به دنبال خود مى كشاندند.


آرى انتخاب لباس و نحوه پوشش و آرايش چهره مانند رنگ رخساره از سرّ ضمير خبر مى دهد، افرادى كه دچار كمبود شخصيت هستند مى كوشند با لباسى كه تن مى كنند براى خود نوعى تشخّص و تعيّن ايجاد كنند، بنابر اين مى توان حجاب را علامت سلامت روحى زن دانست ، و بى حجابى را نشان بيمارى روانى .
در روايت نيز به اين نكته اشاره گرديده است :


امام صادق (ع ) مى فرمايد: كَفى بِالْمَرءِ خِذْياً اَنْ يَلْبِسَ ثَوْباً يَشْهُرَهُ. در خذلان و پستى (عقده حقارت ) فرد همين بس كه لباسى مى پوشد تا بوسيله آن مشهور گردد. (توجّه ديگران را جلب كند).

دكتر گوستاولبون مورخ معروف فرانسوى مى گويد: اين مطلب نيز روشن شد كه اسلام در بهبودى وضع زن بسيار كوشيده و اولين مذهبى است كه مقام زن را بالا برده و روى هم رفته زنان مشرق زمين از نظر احترام و شخصيت علمى و تربيتى و سعادت بهتر از زنان اروپائى هستند.

اسلام نه تنها زن را يك انسان كامل مى داند بلكه احترام به او را ملاك كرامت انسان معرفى مى كند.

آقا رئيس اسلام حضرت رسول اللّه (ص ) فرمود: ما اَكْرَمَ النِّساءِ اِلاّ الْكَريم وَ ما اَهانُهُنَّ اِلا الْلَئيم .

هرگز زنان را گرامى نمى دارند مگر كريمان با كرامت و به آنان اهانت نمى كنند مگر لئيمان بى ارزش .

ويليام جميس روانشناس معروف در تأ ييد اين مطلب چنين مى گويد: زنان دريافتند كه دست و دل بازى مايه طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند.
قرآن مى فرمايد:

اى پيامبر به همسران و دخترانت و همه زنان مسلمان بگوى كه : حجاب و روسرى شان را به خود نزديك سازند تا (به عفاف ) زنان عفيفى شناخته شوند ومورد آزار اوباشان قرار نگيرند. خداوند آمرزنده و مهربان است.

پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:

بهترين زنان شما زنان با عفت و غير عقيمى هستند كه تنها براى شوهرانشان خود را مى آرايند و در مقابل بيگانه كاملاً پوشيده اند.


 

در حديث ديگر فرمودند:
آيا بدترين زنان را بشما معرفى كنم ؟ بدترين زنان شما زنانى هستند كه در برابر بيگانه آرايش كنند و نزد شوهر پوشيده باشند.

بى حجابى يا بدحجابى باعث فشارهاى روانى

 

بى ترديد اگر زنان متين و موقر باشند و با پوشش مناسب ظاهر شوند و تحريكى صورت نگيرد، همسران آنها و ديگر افراد جامعه از آرامش روانى برخوردار خواهند بود.
امّا اگر حضور زنان در جامعه بصورت تحريك آميز باشد، التهاب و اضطراب و هيجان روحى بيننده ، هر لحظه با ديدن صحنه اى تازه افزايش ‍ پيدا خواهد كرد و از آنجا كه ارضاى غريزه جنسى در تمامى موارد به دلخواه ممكن نيست ، باعث به هم خوردن تعادل روحى آنها مى شود، اين تاثيرات منفى روانى نه تنها بينندگان اين مناظر را تهديد مى كند، بلكه همسران اين زنان بى حجاب را نيز در معرض بيماريهاى روانى قرار مى دهد.

آژيرهاى خطر 


 

بعضى از كوته فكران خيال مى كنند كه اگر فرهنگ برهنگى رواج پيدا كند كم كم بصورت عادى در مى آيد و ديگر افراد تحريك نمى شوند. از نظر جنسى شايد چنين باشد ولى عطش روحى با افزايش مناظر تحريك آميز نه تنها كاهش نمى يابد، بلكه بطور مدام افزايش خواهد يافت ، اگر چنين بود، در غرب آزادانه تجاوزات جنسى تحقق نمى يافت ، ولى بنابه نوشتهPlaintruth ح تجاوز به عنف از هر 34 دقيقه يك فقره ، به 14 دقيقه رسيد و طبق نوشته مجلّه آمريكائى نيوزويك هر سال دهها هزار كودك در اروپا مورد تجاوز جنسى و سوء استفادهاى ديگر قرار مى گيرند.


 

تنها در تركيه كه 98 مردم آن مسلمان هستند، ولى فرهنگ غرب در آن گسترش پيدا كرده با آنكه طبق آمار شهربانى كل آن كشور 605 مركز فحشاء رسمى موجود بوده ، و 565 مركز غير قانونى فحشاء كشف و سيزده هزار و ششصد و هفتاد و يك زن بدكاره مورد تعقيب قرار گرفته ، 209 دختر مورد تجاوز جنسى قرار گرفتند.

طبق آمارگيرى در انگلستان 41 زنان 16 تا سى ساله از اينكه احتمالاً مورد تجاوز قرار گيرند هميشه و بطور دائم بسيار نگران هستند، بيش از 11 زنان انگليس معتقدند كه بهر حال يكروزى از سال مورد تجاوز قرار خواهند گرفت ، 4 زنان از آژيرهاى هشدار دهنده ، تجاوز جنسى استفاده مى كنند و 7 زنان كلاسهاى دفاع از خود ديده اند.

اين آمار بخوبى اثبات مى كند كه فرهنگ فساد و بى حجابى خود عامل تحريك و تجاوز به عنف است نه موجب عادى شدن آن .

داستانهایی ازپوشش وحجاب:علی میرخلف زاده


ارسال شده در تاریخ : شنبه 29 مهر 1391برچسب:, :: 17:57 :: توسط : معجزه دات کام

بارفاقت ودوستی باگناهکاران وفاسقان وبدگویان وشک کنندگان دردین ونافرمانان خدادرعذاب الهی آنان شریک می شوید!!

حـضـرت صـادق عـليه السلام فرمود: براى مؤ من سزاوار نيست كه در مجلسى بنشيند كه خداوند در آن مجلس نافرمانى شود و آن مؤ من قدرت بر بهمزدن آن مجلس نداشته باشد.


اصول كافى جلد 4 صفحه :82 رواية :1

جـعفرى گويد: شنيدم حضرت ابوالحسن عليه السلام بمن فرمود: چرا مينگرم كه تو نزد عـبـدالرحـمـن بـن يـعـقوب هستى ، (جعفرى ) عرض كرد: او دائى من است ؟ حضرت فرمود: او درباره خدا سخن ناهموارى گويد؟ خدا را (بصورت اجسام و اوصاف آن ) وصف كند؟ پس يا بـا او هـمـنشين شو و ما را واگذار يا با ما بنشين و او را ترك كن عرضكردم : او هر چه مى خواهد بگويد بمن چه زيانى دارد وقتيكه من نگويم آنچه را كه او گويد؟ ابوالحسن عليه السـلام فـرمـود: آيـا نـمـى تـرسـى از ايـنـكـه بـه او عـذابـى نـازل گـردد و هـر دوى شـما را فرا گيرد؟ آيا ندانى (داستان ) آنكس را كه خود از ياران مـوسـى عـليـه السـلام بـود و پـدرش از ياران فرعون ، پس هنگاميكه لشكر فرعون (در كـنار دريا) بموسى (و يارانش ) رسيد، (آن پسر) از موسى جدا شد كه پدرش را پند دهد و بـمـوسـى (و يـارانش ) ملحق سازد، و پدرش براه خود (در لشكر فرعون ) ميرفت و اين جوان با او (درباره مذهبش ) ستيزه ميكرد، تا اينكه هر دو بكنارى از دريا رسيدند و (همينكه لشـكـر فرعون غرق شدند) آندو نيز باهم غرق شدند، خبر بموسى عليه السلام رسيد، فرمود: او در رحمت خدا است ولى چون عذاب نازل گردد از آنكه نزديك گنهكار است دفاعى نشود.

اصول كافى جلد 4 صفحه :82 رواية :2

حضرت صادق عليه السلام فرمود: با اهل بدعت رفاقت و هم نشينى نكنيد تا نزد مردم چون يكى از آنها محسوب شويد، رسولخدا (ص ) فرمود: انسان بر كيش دوست و رفيق خود است .
اصول كافى جلد 4 صفحه :83 رواية :3

حـضـرت صـادق عـليـه السـلام حـديث شده است كه فرمود: رسولخدا (ص ) فرموده است : هـرگـاه پـس از مـن اهـل ريـب و بـدعـت را ديديد بيزارى خود را از آنها آشكار كنيد، و بسيار بـآنـهـا دشـنـام دهـيـد، و دربـاره آنـه بـد گـوئيـد، و آنـهـا را بـا بـرهـان و دليـل خـفـه كـنـيـد كه (نتوانند در دل مردم القاء شبهه كنند و) نتوانند بفساد در اسلام طمع كـنـنـد، و در نـتـيـجـه مـردم از آنـهـا دورى كـنند و بدعتهاى آنها را ياد نگيرند، و خداوند در بـرابـر ايـن كـار بـراى شما حسنات بنويسد و درجات بنويسد و درجات شما را در آخرت بالا برد.

اصول كافى جلد 4 صفحه :83 رواية :4

شــرح :
مـجـلسـى (ره ) گويد: گويا مقصود از اهل ريب آنهائى هستند كه در دين شك كنند. و مردم را با القاء شبهات بشبه اندازند، و گفته شده : كه مقصود كسانى هستند كه پايه دين آنها بـر گـمـان و اوهـام فـاسـده بـنـا نـهـاده شـده مـانـنـد عـلمـاى اهل خلاف ؛ سپس كلام مصباح اللغة را در معناى بدعت ذكر كرده ، و پس از آن فرمايد: بدعت در عـرف شـرع بـآن چـيـزى گـويـند كه پس از رسولخدا (ص ) پديدار گشته.

حـضـرت صـادق عـليـه السـلام فـرمايد: براى مسلمان سزاوار نيست كه با فاجر (هرزه ، تباهكار، نافرمان ) و نه با احمق و نه با دروغگو رفاقت كند.
اصول كافى جلد 4 صفحه :84 رواية :5


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 21:54 :: توسط : معجزه دات کام

 عذاب وبیماری یزیدپس ازبه شهادت رساندن امام حسین (ع)ومسلمان وشیعه شدن پزشک یهودیش...

 يكى از اطباى يهودى را براى معالجه طلب كرد، طبيب نگاهى به يزيد كرد و از روى تعجب انگشت حيرت به دندان گزيد. سپس با تدبير ويژه اى چند عقرب از گلوى او بيرون كشيده و گفت : ما در كتب آسمانى ديده ايم و از علما شنيده ايم كه هيچ كس ‍ به اين بيمارى مبتلا نمى شود، مگر آن كه قاتل پسر پيغمبر باشد، بگو گناهى كرده اى كه به اين مرض گرفتار شده اى ؟!

 

يزيد از خجالت سر را به زير افكنده و پس از لحظاتى گفت : من حسين بن على را كشته ام ، يهودى انگشت سبابه خود را بلند كرد و گفت : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله .
طبيب مسلمان شد. از جاى برخاست و به منزل خود رفت ، برادر خود را به دين اسلام دعوت كرد، قبول نكرد، ولى همسر او و خويشانش پذيرفتند، همسر برادرش نيز اسلام را قبول كرد و اسلامش را از شوهرش مخفى كرد.
در همسايگى او يكى از شيعيان خالص بود كه اكثر روزها مجلس تعزيه دارى حضرت سيدالشهداء (ع) را برپا مى كرد، آن زن تازه مسلمان در آن مجلس شركت مى نمود و بر مصايب اهل بيت عصمت و طهارت مى گريست . بعضى از يهوديان جريان را به شوهرش اطلاع دادند، يهودى گفت : امروز او را امتحان مى كنم ، لذا به خانه رفت و گفت : امشب هفتاد نفر يهودى مهمان ما خواهند بود، شرايط ميزبانى را آماده و انواع خوردنى ها را جهت پذيرايى مهيا كن !
بانوى تازه مسلمان خواست مشغول غذا پختن شود، صداى ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء عليه السلام را شنيد، فورا به مجلس عزا رفت و در عزاى آن حضرت گريه زيادى كرد.
وقتى به خود آمد، سخن شوهر به يادش آمد، ولى وقت تنگ شده بود. متوسل به فاطمه زهرا (س ) شد و به سوى خانه آمد، وقتى به خانه رسيد. ديد بانوانى سياه پوش جمع شده و هر يك با چشم گريان مشغول خدمت مى باشند و لحظه اى استراحت ندارند! در ميان بانوان ، خانم بلند بالايى را ديد كه در مطبخ مشغول پختن غذا است و بانوى مجلله اى را ديد كه پيراهن خون آلودى در كنار گذاشته است !
زن تازه مسلمان عرض كرد: اى بانوى گرامى ! شما كيستيد كه با قدوم خود اين كاشانه را مزين فرموده و لوازم مهمانى را مهيا كرده ايد؟!
آن بانوى مجلله فرمود: ((چون تو عزادارى فرزند غريب و شهيدم را بر كار خانه ات مقدم داشتى ، بر فاطمه لازم شد كه تو را يارى كند تا با نكوهش ‍ شوهر خود رو به رو نگردى و پس از اين بيشتر به عزاخانه فرزندم بروى .))
بانوى تازه مسلمان عرض كرد: اى بانو! خانمى را در مطبخ مى بينم كه مشغول غذا پختن و بيش از همه بى قرار است ، او كيست ؟
فرمود: ((نزد او برو و از خودش بپرس .))
بانوى تازه مسلمان رفت و پاى او را بوسه داد و نامش را از او سوال كرد.
فرمود: ((من زينب ، خواهر امام حسينم .))
در همين زمان ، زنان يهودى با هفتاد مهمان وارد شدند، وقتى كه يهودى ها خانه را در كمال آراستگى و نورافشانى ديدند و بوى خوش غذاها به مشامشان رسيد و در جريان واقعه قرار گرفتند، همه مسلمان شدند.

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 21:40 :: توسط : معجزه دات کام

تاثیرعزاداری برای امام حسین(ع):تمام بدنش خاكستر شد، جز دست راست و قطعه اى از سينه اش كه آتش آن دو عضو را نسوزانيده بود...

سيد جليل مرحوم دكتر اسماعيل مجاب (دندانساز) عجايبى از ايام مجاورت وزندگیش در هندوستان كه مشاهده كرده بوده نقل مى كرد، از آن جمله مى گفت : عدّه اى از بازرگانان هند و (بت پرستان ) به حضرت سيدالشهداء معتقد و علاقه مندند و براى بركت مالشان با آن حضرت شركت مى كنند؛ يعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى كنند، بعضى از آنها روز عاشورا به وسيله شيعيان ، شربت و پالوده و بستنى درست كرده و خود به حال عزا ايستاده و به عزاداران مى دهند و بعضى آن مبلغى كه راجع به آن حضرت است به شيعيان مى دهند تا در مراكز عزادارى صرف نمايند.
يكى از آنان را عادت چنين بود كه همراه سينه زنها حركت مى كرد و با آنها به سينه مى زد .چون مردازدنیارفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان بدنش را در آتش ‍ سوزانيدند تا تمام بدنش خاكستر شد، جز دست راست و قطعه اى از سينه اش كه آتش آن دو عضو را نسوزانيده بود.
بستگان آن دو قطعه را آوردند نزد قبرستان شيعيان و گفتند: ((اين دو عضو مربوط به حسين شماست .))
جايى كه آتش دنيا به وسيله حسين عليه السلام خاموش شود و سالم مى گردد پس نسوزانيدن آتش ضعيف دنيوى به وسيله آن بزرگوار جاى تعجب نيست .
و جماعتى از ((هنود)) هر ساله شب هاى عاشورا در آتش مى روند و نمى سوزند و اين مطلب مشهور و مسلم است .


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 13:27 :: توسط : معجزه دات کام

 

هفت طایفه هستندکه در زیر سایه لطف الهی هستند :

 

مرحوم دستغیب شیرازی در سرای دیگر فرموده : مراد از « وَ ظِلٍّ مَمْدودٍ » ( سایه گسترده و کشیده شده ) سایه عرش الهی و لطف خداوندی است ٬ یعنی همه بهشتیان ٬ در سایه لطف خداوند قرار می گیرند و از رحمت و نعمت و رافت الهی بهره مند می گردند .

 

 


۱- کسی که نمازش را در مسجد می خواند و وقتی که از مسجد بیرون می رود دلش در مسجد است تا وقت نماز بعدی شود و وارد مسجد گردد.


۲- کسی که شهوت حرامی برایش پیش آید اما از ترس خدا آن را ترک کند .

۳- کسی که پنهانی صدقه بدهد ٬ طوری که غیر از خدا احدی نفهمد .


۴- کسی که به یاد گناهانش بیفتد و بترسد و بلرزد و از چشمانش اشک جاری شود .


۵- امام و پیشوای عادل که برای رضای خدا مومنان را راهنمایی کند.


۶- جوانی که جوانی خود را در عبادت و اطاعت خداوند صرف کند.

 ۷- دو نفری که همدیگر را برای خدا دوست بدارند و از هم جدا بودنشان در فرمان برداری از خدا باشد.۱

۱) سرای دیگر ٬ ص ۲۰۵.
لازم به ذکر است که : در قرآن چندین آیه دیگر مربوط به سایه است که حالتهای مختلف آن را بیان می کند از جمله سجده آن برای خدا که چون در مورد بهشت نیست ما نیاورده ایم اما آدرس بخشی از آنها را در اینجا بیان می کنیم.
بقره: ۵۷ ٬ ۲۱۰ /اعراف : ۱۶ ٬ ۱۷ / رعد : ۱۵ / نحل : ۴۸ ٬ ۸۱/فرقان : ۴۵ / فاطر : ۲۱.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 23:20 :: توسط : معجزه دات کام

آیانمازتاثیری برروی انسان دارد؟اثرات وضوونمازبرروی جسم وروح انسان واثرات آن برچاکراهها..

‌نماز، تسبیح خداوند است که موجب نزدیکی روحی و معنوی ما با او می‌گردد. نماز خواندن، تبادل انرژی‌های منفی و معیوب با انرژی‌های مثبت و روحانی است که این تبادل در حالت‌های مختلف نمازخواندن، متفاوت بوده و به شرح زیر می‌باشد:

حالت ایستاده: تبادل انرژی با زمین‌ از طریق چاکرای کف پاها و گرفتن انرژی معنوی از چاکرای سر می‌باشد.

حالت رکوع: تبادل انرژی بالاتنه با پایین‌تنه‌ از طریق چاکرای کف دست‌ها و چاکرای روی زانوها می‌باشد.

حالت سجده: تبادل انرژی‌های منفی با زمین از هفت منطقه‌ی چاکرای پیشانی، چاکرای زانوها، چاکرای کف دست‌ها و چاکرای روی پاها و گرفتن انرژی مثبت زمین از طریق این چاکراها می‌باشد.

انرژی زمین، احساس شادی، رضایت، امید، لذت و میل ‌ادامه‌ی حیات را ایجاد می‌کند.

در حالت سجده، چاکرای پیشانی که مرکز استدلال و منطق است، متعادل می‌گردد. افرادی که سجده‌های طولانی‌تری داشته باشند، می‌توانند این چاکرا را متعادل‌تر ساخته و به افرادی ‌منطقی‌تر و حتی روشن‌ضمیر تبدیل گردند. این چاکرا، مرکز خلاقیت‌ها، الهام‌ها، منطق و استدلال است.‌ در اسلام نیز سجده‌ی طولانی سفارش شده است.

تحقیق‌ها بر روی یکی از ورزش‌های «یوگا» که بسیار شبیه به انجام سجده است، نشان داده که سجده‌ی مداوم و مکرر به‌خصوص طولانی‌ می‌تواند:

- موجب بالارفتن سطح منطق و استدلال گردد. (به علت فعال شدن چاکرای چشم سوم) ‌

- سبب فعال شدن چاکرای آجنا ‌(وسط پیشانی) و سبب روشن‌بینی و اشراق گردد.

- موجب افزایش سطح آگاهی و کنترل انرژی‌های روانی (به دلیل فعال کردن چاکرای چشم سوم و آجنا) گردد.

- بب کشیدگی ماهیچه‌های پشت و آسودگی ماهیچه‌های کمر و اتصال بین مهره‌ها گردد.

- سبب رهاشدن دیسک‌های ستون فقرات و به حالت طبیعی درآمدن مهره‌ها گردد.

- سبب آرامش اعصاب سمپاتیک، تنظیم‌ غده‌ی آدرنال و به موجب آن‌ها، تسکین‌دهنده و کاهش‌دهنده‌ی خشم و عصبانیت باشد.

- به علت فشار به معده و فعال کردن چاکرای خورشیدی، دافع یبوست باشد.

- معالج بیماری «سیاتیک» باشد.

- موجب تبادل بیش‌تر انرژی‌های منفی بدن با انرژی‌های مثبت زمین از طریق چاکراهای کف دست‌ها، روی پاها، روی زانوها و روی پیشانی گردد.

حالت نشسته: در این حالت نیز تبادل انرژی با زمین از طریق چاکرای پاها و زانوها و چاکرای خاجی یا ریشه (در انتهای دنبالچه) صورت‌گرفته و انرژی روحانی از چاکرای تاجی یا سر گرفته می‌شود.

در این حالت، دست‌ها روی پاها است تا انرژی بالاتنه و پایین‌تنه با هم تبادل شده و گرد‌ش انرژی متعادل گردد.

حالت قنوت: در این حالت، تبادل انرژی از طریق کف دست‌ها اتفاق می‌افتد. در حین نماز‌خواندن، با گفتن ذکرها، انرژی خود‌درمان‌گر «آلفا» آزاد گشته و سپس در وضعیت‌های مختلف نماز، در کل بدن به گردش درمی‌آید. درضمن، با گرفتن دست‌ها در مقابل صورت در زمان قنوت، برگشت انرژیِ درمان‌گر به کمک صورت نیز اتفاق می‌افتد.‌

- از نظر علمی ثابت شده ‌که میزان انرژی حیاتی، قبل و بعد از طلوع خورشید و قبل و بعد از غروب خورشید، به بالاترین حد خود می‌رسد و می‌بینیم که سفارش به نماز اول وقت، یعنی درست قبل از طلوع و غروب خورشید شده است‌ تا انرژی حیاتی بیش‌تری را دریافت‌ داریم.

- نماز و دعا و عبادت جمعی نیز بسیار قدرت دارد زیرا انرژی جمعی ایجاد می‌کند. به همین دلیل است که در اسلام، نماز جماعت و دعای جمعی، سفارش شده است.

- در اسلام نماز وحشت سفارش شده است. امروزه نیز از نظر علمی، ثابت شده‌ که در زمان خورشید‌گرفتگی و طوفان‌های خورشیدی، بیماری‌های روانی، شدت می‌گیرند. درضمن، تغییر در قرص ماه یا گردش ماه و هم‌چنین ماه‌گرفتگی نیز با بیماری‌های روحی و روانی و شدت و نقصان آن مرتبط است. میزان انرژی‌های منفی آزادشده طی زلزله، طوفان و سیل نیز افزایش می‌یابد و حال امروز بهتر می‌توانیم درک کنیم که چرا سفارش به خواندن نماز وحشت‌ در زمان ماه‌گرفتگی و یا خورشید‌گرفتگی و بروز سیل، زلزله، طوفان و دیگر بلاهای آسمانی‌ شده است، تا با انرژی نماز و عبادت که نوعی انرژی الهی است، بتوانیم بر انرژی‌های منفی ماه‌گرفتگی و خورشیدگرفتگی غلبه کنیم.

 


 

نماز چرا؟ و مفهوم حقیقی آن

 


جابر بن عبداللّه انصاری گوید:
روزی به همراه مولای متّقیان، امام علیّ علیه السلام بودم، شخصی را دیدیم که مشغول نماز است، حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را می دانی که چگونه و برای چه می باشد؟
اظهار داشت: آیا برای نماز مفهومی غیر از عبادت هم هست؟
حضرت فرمود: آری، به حقّ آن کسی که محمّد صلّی اللّه علیه و آله را به نبوّت مبعوث گردانید، نماز دارای تأویل و مفهومی است که تمام معنای عبودیّت در آن خواهد بود.
آن شخص عرض کرد: پس مرا تعلیم فرما.
امام علیه السلام فرمود: معنا و مفهوم اوّلین تکبیر آن است که خداوند، سبحان و منزّه است از این که دارای قیام و قعود باشد.
دوّمین تکبیر یعنی؛ خدای موصوف به حرکت و سکون نمی باشد.
سوّمین تکبیر یعنی؛ این که نمی توان او را به جسمی تشبیه کرد.
چهارمین تکبیر یعنی؛ چیزی بر خداوند عارض نمی شود.
پنجمین تکبیر مفهومش آن است که خداوند، نه محلّ خاصّی دارد و نه چیزی در او حلول می کند.
ششمین تکبیر معنایش این است که زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل برای خداوند مفهومی ندارد.
و هفتمین تکبیر یعنی؛ بدان که خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، دارای أبعاد و جوارح نیست.
سپس در ادامه فرمایش خود فرمود: معنای رکوع آن است که می گوئی: خداوندا! من به تو ایمان آورده ام و از آن دست بر نمی دارم، گرچه گردنم زده شود.
و چون سر از رکوع بر می داری و می گوئی: «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ الحَمْد للّه ربّ العالمین» یعنی؛ خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آورده ای و من چیزی نبوده و نیستم، پس هستی مطلق توئی.
و هنگامی که سر بر سجده فرود آوری، گوئی: خداوندا! مرا از خاک آفریده ای؛ و سر بلند کردن از سجده یعنی؛ مرا از خاک خارج گردانده ای.
و همین که دوّمین بار سر بر سجده گذاری یعنی؛ خداوندا! تو مرا در درون خاک بر می گردانی؛ و چون سر بلند کنی گوئی: و مرا از درون همین خاک در روز قیامت برای بررسی اعمال خارج می گردانی.
و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهل بیت او علیهم صلوات اللّه می باشد.
و معنای سلام، ترحّم و سلامتی از طرف خداوند بر بنده نماز گذار است، که در واقع ایمنی از عذاب قیامت باشد.


 

وضو از دیدگاه متافیزیک و علوم ماورا’

 

اصولا” قبل از خواندن نماز وضو می گیریم .قبل از انجام هر کاری توصیه شده که باید با وضو انجام گیرد. در زمانی که بدن انسان به هر دلیل ناپاک می گردد توصیه به غسل و وضو شده است. ما که مسلمانیم فلسفه غسل و وضو و خیلی از اعمال دینی را نمی دانیم و فقط طوطی وار انجام می دهیم و باید گفت که دانش و آگاهی نور است , حرکت در شاهراه است که در نهایت ، انسان را به سر منزل مقصود می رساند. بعلاوه دانش و آگاهی از چیزی می تواند اعتقاد و التزام انسان را نسبت به آن افزایش دهد و دید انسان نسبت به موضوع مربوطه را وسیعتر گرداند. بنابراین اگر وضو, نماز و دیگر اعمال را با دانش و تدبیر انجام دهیم , به نور می رسیم .
باید ذکر کرد که علاوه بر موارد واجب , در احادیث آمده که به هنگام تب , سردرد , عصبیت , دل پیچه و غیرو وضو بگیرید . دلیل آن چه می تواند باشد؟
چرا در وضو مردان باید از پشت آرنج آب بریزند ولی خانمها باید از قسمت تای دست (جلو) اینکار را انجام دهند؟ چرا بهتر است بعد از وضو بدن را خشک نکنیم؟ فلسفه سجده چیست ؟ چرا گفته شده اگر مهر را کمی جلوتر از حالت عادی قرار دهیم بهتر است ؟ فلسفه ذکر چیست و هزاران سوال دیگر که یک مسلمان موظف به دانستن آن است . سعی شده که در این مختصر , با استفاده از کتب اساتید فن و سایتهای مختلف به سوالات فوق تا حدودی پاسخ داده شود.


در اینجا به مشاهده اتفاقاتی که در چاکراها و هاله فرد در هنگام عمل وضو روی می دهد , پرداخته می شود. بررسی وقایعی که برای هاله و چاکراها در هنگام نماز روی می دهد خود جای تحقیق فراوان دارد.


اما قبل از آن بهتر است که به یک مورد علمی اشاره کنم. باید گفت که توسط دوربینهای مخصوص هاله بینی می توان به شکل هاله در هنگام اعمال فوق پی برد . بنابراین لازم می دانم در ابتدا در باب این ابزار توضیحی ارایه کنم. در واقع برای دیدن هاله باید چشم انسان شرطی شود و این امر بهتر است که بوسیله عینکهای مخصوص با لنزهای رنگی صورت گیرد. البته بدون ابزارهای فوق هم می توان به این مهم دست یافت ولی زمان می برد. از راه عکسبرداری kirlian (عکسبرداری پیشرفته ای که دانشمند روسی سیمون د. Semjon D. و همسرش والنتیناک . کرلیان Valentina K. Kirlian تهیه وثبت کرده اند ) این تشعشعات را می توان مشاهده کرد که در زیر نمونه های از آن در انسان , قارچ , گیاه و غیرو آورده شده است .

 


شکل۱- هاله های اطراف انگشتان دست توسط عکسبرداری کرلیان

 


شکل۲- هاله های اطراف یک نوع قارچ که سمت راست بطور مصنوعی وسمت
چپ بطور طبیعی رشد کرده

 


شکل۳- هاله های اطراف یک برگ

 

 

امواج هاله از مادون قرمز و ماورای بنفش تشکیل شده است . در طرحهای علمی عینکها و لنزهای مخصوص , از چشم انسان در برابر این امواج محافظت بعمل می آید. البته نتایج مشابهی ممکن است بدون استفاده از عینک حاصل شود و آن حساس شدن چشم با خیره شدن به یک صفحه زرد رنگ است که اعصاب شبکیه را نسبت به رنگ قرمز و سبز خسته می کند و همان موقع حساسیت بیشتری نسبت به رنگ آبی حاصل می گردد. در زیر نمونه ای از عینک مشاهده چاکراها هم آورده شده . رنگ دسته هر عینک , نوع چاکرایی را که با آن عینک می توان مشاهدا کرد نشان می دهد. مثلا” رنگ قرمز دسته , عینک مربوط به مولادهاراچاکرا (چاکرای اول است ) و رنگ سبز مربوط به آناهاتا چاکرا (چاکرای قلب ) می باشد که از سایت (www-assets_eyeglasses_com) گرفته شده است .

 


شکل۴- عینک مخصوص مشاهده چاکرای قلب (چون رنگ دسته سبز است)

 

اکنون باید گفت که وضعیت انرژیکی انسان قبل و بعد از عمل وضو را می توان مقایسه نمود. مشاهده شده که عمل وضو بیشتر چاکراها و نادی ها (کانالهای انرژی) را فعال و بزرگ می کند. در اینجا لازم می دانم که مطالبی را از کتاب انرژی درمانی (چو-آ-کوک سویی ) که مترجم آن جمشید هاشمی (آرام) می باشند بدلیل جالب و علمی بودن عینا” ذکر کنم :
” مشاهده شد که انجام عمل وضو بطور کلی اکثر چاکراها و کانالهای انرژی را بزرگ و فعال می کند . اما نکته جالب آن است که در این عمل , میزان افزایش در چاکراهای پایینی بسیار بیشتر از چاکراهای بالایی است . یعنی اگر چاکراهای بالایی تا ۵/۱ برابر بزرگتر شده اند , چاکراهای پایینی ( قاعده ای , جنسی و نافی) به راحتی تا دو برابر و حتی بیشتر رسیده اند .
و ایشان می نویسند که : ” در ادامه رعایت چنین آدابی است که تجربیات خداشناسی آغاز می شود . بررسی انرژیکی وضو , پیوند زیبای آن با فریضه ای همانند نماز را به خوبی نشان می دهد. به هنگام پرداختن به نماز , سیل انرژی عظیمی برنمازگزار جاری می شود. تمیز بودن کانالهای انرژی فرد و فعال بودن چاکراهای وی , باعث می شود تا انرژی الهی به میزان بیشتری جذب و درک شود و بطور کلی پتانسیل نمازگزار برای مبادله میزان انرژی بیشتر فراهم شود. لذا توصیه می شود قبل از پرداختن به هر عمل دیگری –همانند قرائت قرآن یا دعا خواندن –با وضو باشیم . این عمل باعث می شود تا آنچه که از آن قرائت یا دعا قرار است نصیبمان شود, دو چندان شود. “.


هنگامی که نیت بر عمل وضو صورت می گیرد (ولو در ذهن ) “ریسمان روحی” –(که توسط روشن بینان دربالای سر هر انسان مشاهده شده و در افراد معمولی به نازکی تار عنکبوت است ولی در افراد پیشرفته روحی تا یک سانتیمتر می تواند ضخامت داشته باشد) درخشانتر و قطورتر می شود. در واقع محل آن در ساهاسرارا چاکرا (چاکرای هفتم ) است و این چاکرا سرچشمه و نقطه شروع تجلی تمام چاکراهاست. در ادامه باید گفت که هرچه چاکرای ساهاس رارا بیشتر باز باشد میزان گره ها و قفلهای شش چاکرای باقی مانده باز شده و انرژی هایشان با بالاترین فرکانسهای ممکن ساطع می گردد. به محض اینکه چاکرای تاج کاملا” آگاه شود , کار جذب انرژی کیهانی اش به پایان می رسد و شروع می کند به تشعشعات انرژی بر طبق آکورد خودش.واین است آن رمزی که می گویند باید همیشه نیت خیر داشته باشید. با تفکر به نیکیها و داشتن نیت پاک هر لحظه بر میزان باز شدن ساهاس رارا افزوده می گردد. که با قطورتر شدن آن انرژی روحی بیشتری (شیوا) بدرون فرد وارد می گردد (وجه خالص انرژی الهی).


حال با شروع عمل وضو , ابتدا صورت را می شوییم , پوست بدن که قابلیت جذب و نگهداری میزان زیادی انرژی را در خود دارد ؛ انرژی های اضافی ناشی از مشغله ها , استرسها , امواج منفی و دیگر موارد است در آن هستند را رفع میکند. ما حداقل در روز سه بار وضو می گیریم و با اینکار سه بار پاکسازی صورت می پذیرد. البته میزان انباشت انرژی منفی در پوست صورت بدلیل حساسیت بیش از اندازه آن، از سایر جاها بیشتر است.
با دست کشیدن روی فکها بر چاکرای فرعی فک تاثیر می کنیم و این عمل اثر مستقیمی روی سیستم اعصاب و حافظه دارد. از نظر علمی آب قادر است مقدار زیادی انرژی را در خود ذخیره سازد .حال چرا از آب سرد بجای آب گرم استفاده کنیم؟ علت آن این است که آب سرد قابلیت جذب انرژی بیشتری نسبت به آب گرم دارد (آبگرم بدلیل فاصله زیاد بین ملکولی, خود حاوی مقدار زیادی انرژی است و قابلیت جذب زیادی ندارد).


در مرحله بعد با هر دست روی دست دیگر آب میریزیم. در بیان علت آن باید گفت که اصلی ترین کانال انرژی بدن , در اصطلاح “سوشومنا” می باشد که این کانال اصلی, در ناحیه شانه ها به دو کانال فرعی تقسیم می گردد که در نهایت به دو دست می رسد . در ادامه , این کانال اصلی, در ناحیه خارجی به دو بخش دیگر تقسیم شده, وارد پاها می گردد. در امتداد این کانال اصلی , کانالهای فرعی دیگری موجود است که هر کدام به عضو و اندام خاصی بر می گردد. در جای جای سوشومنا مخروط مانندهای کوچک و بزرگی وجود دارد که دایما” در حال چرخش هستند(چاکراها). حال ما بر آرنج(برای مردان) آب می ریزیم و دست می کشیم تا انتهای انگشتان, با این کار انرژی های منفی از این کانال فرعی زدوده می شود .حرکت روبه جلو باعث تحریک این نادی و تخلیه شدید انرژی راکد و منفی در آن می گردد . لمس کردن تا کف دست و نوک انگشتان ادامه می یابد . به این می ماند که انرژی های منفی را مشایعت می کنیم تا کاملا” خارج گردد. با این عمل هم چاکراهای کف دست بدلیل لمس سریع فعال می شوند وهم بین انرژی های چپ و راست بدن تبادل و تعادل صورت می پذیرد . در توضیح تبادل دو دست باید گفت که در فلسفه قدیم چین , شناخت به سه مهم تقسیم می شود :


۱-یانگ : بمعنی “روشنایی خورشید”(مثبت). از خصوصیات آن خورشید , آسمان , فعالیت , درخشندگی و خشونت است . در طرف چپ قرار گرفته و سیاهرنگ است , رقم آن فرد و سایر ارقام یانگ نیز طاق هستند.


۲-این : بمعنی “فقدان روشنایی ” و به معنی سایه , تاریکی است (منفی) . از خصوصیات آن زمین , ماه , عدم فعالیت , کدورت , نرمش و خلا است . در طرف راست قرار گرفته و سفیدرنگ است , رقم آن زوج (دو) و ارقامش جفت هستند.
۳-تائو: وجود تضاد بین شب و روز, اختلاف روشنایی و تاریکی , گرما و سرما , خشکی و رطوبت می باشد. این قانون جوهر و چکیده عالم است.


در واقع با اتصال دست چپ وراست به یکدیگر بین این دو انرژی تبادل صورت می گیرد .
مرحله بعد مسح سر است. با این عمل ساهاسرارا چاکرا تحریک می گردد . قبلا” در مورد تحریک آن و تاثیرات آن در سطور پیشین توضیح داده شده است. از دیگر تاثیرات آن می تواند ایجاد تعادل بین نیمکره های چپ و راست بدن کند و به این ترتیب در احساسات و عواطف (نیمکره راست) و نیز در تفکر و منطق متعادل گردد.


مرحله بعدی مسح پاهاست که دو اثر دارد. اول اینکه نیمه بالایی بدن با نیمه پایینی تبادل انرژی می کند و به این ترتیب نوعی توازن صورت می گیرد.


تاثیر دوم آن تحریک چاکراهای کف پاست و این امر سبب دریافت انرژی بیشتر از زمین می گردد . به این طریق , یعنی با تداوم وضو در کارها , چاکراهای پاها همواره تقویت شده و لذا همواره انرژی بیشتری از طریق پاها وارد مولادهاراچاکرا و شوادهیستاناچاکرا (چاکرای جنسی) می گردد و به این طریق فرد کمتر دچار خستگی می گردد. به این ترتیب فرد دارای استحکام و قوت درونی می گردد. فرد با خوش بینی بر روی زمین زندگی کرده, همواره شاکر و سپاسگزار خداوند خواهد بود. ورود انرژی بیشتر به مولادهارا خیلی اهمیت دارد چرا که این چاکرا اساس نیروی حیات تمام چاکراهای بالاتر را شکل می دهد و سرچشمه نیروی حیات است. در این چاکرا منبع لایزال انرژی کندالینی (یانگ) وجود دارد . سوشومنا , آیدا و پینگالا که سه کانال اصلی انرژی بدن هستند نیز از این چاکرا شروع می شوند.


در زیر جدولی ارایه شده است (از کتاب انرژی درمانی چو-آکوک سویی-ترجمه و تالیف جمشید هاشمی ) که تاثیر وضو بر چاکرا را نشان می دهد.

نوع چاکرا و هاله قبل از وضو(سانتیمتر) بعد ازنیت کردن(سانتیمتر) بعد از وضو(سانتیمتر) نیم ساعت بعد(سانتیمتر)
هاله سر ۳۰ ۱۱۰ ۶۵ ۷۰
هاله شانه ۲۵ ۱۱۰ خیلی بزرگ ۷۰
هاله شکم ۲۵ ۱۱۰ خیلی بزرگ ۷۰
هاله پاها ۲۰ ۱۵۰ خیلی بزرگ ۷۰
مولادهارا ( چاکرا۱) ۲۵ ۹۰ خیلی بزرگ ۵۰
سوادهیستانا ( چاکرا۲) ۴۰ ۹۰ خیلی بزرگ ۱۰۰
چاکرای منگ مین ۲۰ ۲۰ ۳۵ ۱۵
چاکرای ناف ۱۵ ۲۰ ۴۰ ۳۰
طحال جلویی ۳۵ ۲۵ ۲۵ ۱۵
طحال پشت ۴۰ ۵ ۶۰ ۱۵
شبکه خورشیدی جلویی(چاکرا۳) ۵۵ ۴۰ ۸۰ ۲۰
شبکه خورشیدی پشتی
(چاکرا ۳)
۵۵ ۴۰ ۸۰ ۲۰
قلب جلویی (چاکرا ۴) ۵۰ ۵۰ ۸۰ ۱۰۰
قلب پشتی (چاکرا ۴) ۵۰ ۵۰ ۸۰ ۱۰۰
گلو (چاکرا ۵) ۵۰ ۵۰ ۱۱۰ ۷۰
آجنا (چاکرا ۶) ۵۰ ۵۰ ۸۰ ۱۰۰
پیشانی ۲۰ ۵۰ ۱۵ ۱۰
تاج (چاکرا ۷) ۵۰ ۱۱۰ ۱۴۰ ۱۰۰
کبد ۳۵ ۲۰ ۲۵ ۱۵
دست و پا ۴۰ ۱۱۰ خیلی بزرگ ۷۰

در ضمن ذکر چند نکته لازم است و آن اینکه اثرات فوق زمانی قابل توجه است که ما در وضو تداوم داشته باشیم (در این مورد علمای دین ما سفارش های زیادی در مورد دائم الوضو بودن دارند. ) که به مرور اثرات آنرا آشکارا لمس خواهیم کرد.
در ضمن الان نرم افزارها و دستگاههایی هستند که فرد از طریق آن می تواند شکل هاله ها و چاکراهای خود را مشاهده کند و اثرات وضو را امتحان کند و نتایج جدول فوق را به عینه ببیند.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 23:1 :: توسط : معجزه دات کام

نشانه هاوپایه های ایمان چیست؟

 

امـام صـادق (ع ) فـرمـود: خداى عزّوجلّ ايمان را هفت سهم كرد: 1نيكوكارى 2 راستگويى 3 يقين 4 رضا 5 وفاء 6 علم 7 بردبارى .

اصول كافى ج : 3 ص : 70 رواية : 1

پایه های ایمان

امـيـرالمـؤ مـنـيـن صـلوات الله عـليـه فـرمـود: ايـمـان چـهـار پـايـه دارد: 1ـ توكل بر خدا 2ـ واگذار كردن امر بخدا، 3ـ راضى بودن بقضاى خداى ، 4 تسليم بودن بامر خداى عزّوجلّ.

سـپـس آنـرا مـيـان مـردم تـقـسـيـم فـرمـود، بـهـر كـس هـفـت سـهـم داد، او كامل است و بردارنده ايمان ، و ببرخى از مردم فقط يك سهم داد و ببعضى ديگر دو سهم و بـدسـتـه ئى سـه سهم تا بهفت سهم قسمت كرد.

سپس فرمود: بكسيكه يك سهم ايمان دارد بـانـدازه دو سـهـم تـحـميل نكنيد و نه بكسى كه دو سهم دارد باندازه سه سهم كه سنگين بـارشـان خـواهـيـد كـرد، آنگاه فرمود: همچنين تا بهفت سهم برسند (يعنى بر سه سهمى باندازه چهار سهم تحميل نكنيد و بر چهار سهمى باندازه پنج سهم و بر او باندازه شش سهم و بر او باندازه هفت سهم ).
 

 

توضيح :
مقصود اينستكه استعداد و قابليت اشخاص در پذيرش ايمان مختلف است و خدا هر كس را بـانـدازه اسـتـعـدادش تـكـليـف كـرده و بـازخـواسـت مـى نـمـايـد، شـمـا هـم در عـلوم و اعـمال و اخلاق دينى ، از هر كس بقدر وسع و طاقت و استعداد و قابليتش متوقع باشيد كه تحميل بيش از استعداد و طاقت او را سنگين با رو خسته و وامانده كند.

ویک روایت زیباازامام صادق(ع)درمورد درجات ایمان

مـردى سـراج كـه خدمتگزار امام صادق (ع ) بود گويد: زمانى كه امام صادق (ع ) در حيره بـود، مـرا بـا جـمـاعـتـى از دوسـتـانش پى كارى فرستاد، ما رفتيم ، سپس وقت نماز عشاء (انـدوهـگـيـن ) مـراجـعـت كـرديـم ، بـسـتـر مـن در گـودى زمـيـن بـود كـه در آنـجـا مـنـزل كرده بوديم ، من با حال خستگى و ضعف آمدم و خود را انداختم ، در آن ميان امام صادق (ع ) آمـد و فـرمـود، نـزد تـو آمـديـم، مـن راسـت نشستم و حضرت هم سر بسترم نشست و از كاريكه مرا دنبالش ‍ فرستاده بود پرسيد، من هم گزارش دادم ، حضرت حمد خدا كرد.

سـپـس از گـروهـى سـخـن بـه مـيان آمد كه من عرضكردم : قربانت گردم ، ما از آنها بيزارى ميجوييم زيرا آنها بآنچه ما عقيده داريم عقيده ندارند.

فرمود: آنها ما را دوست دارند و چون عـقـيـده شـما را ندارند از آنها بيزارى مى جوئيد؟ گفتم : آرى .

فرمود: ما هم عقايدى داريم كـه شـمـا نـداريـد، پـس سـزاوار اسـت كه ما هم از شما بيزارى جوييم ؟ عرضكردم : نه ، قربانت گردم .

فرمود: نزد خدا هم حقايقى است كه نزد ما نيست ، گمان دارى خدا ما را دور مى اندازد؟

عرضكردم : نه بخدا، قربانت گردم ، نمى كنيم (از آنها بيزارى نمى جوييم )

فـرمـود: آنـهـا را دوسـت بـداريد و از آنها بيزارى مجوئيد، زيرا برخى از مسلمين يكسهم و بـرخـى دو سـهم و برخى سه سهم و برخى چهار سهم و برخى پنج سهم و برخى شش سهم و برخى هفت سهم (از ايمان را) دارند.

 

 

 

عـبـدالعـزيـر قـراسـيـطـى گـويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى عبدالعزيز ايمان مانند نـردبـانيست كه ده پله دارد و مؤ منين پله ئى را بعد از پله ديگر بالا مى روند، پس كسى كـه در پـله دوم است نبايد بآنكه در پله اول است بگويد: تو هيچ ايمان ندارى تا برسد بـدهـمـى (كـه نـبـايـد چنين سخنى به نهمى بگويد) پس آنكه را از تو پست تر است دور نينداز كه بالاتر از تو ترا دور اندازد و چون كسى را يكدرجه پائين تر از خود ديدى ، بـا مـلايـمـت او را بـسـوى خـود كـشـان و چـيـزى را هـم كـه طـاقـتـش را نـدارد بـر او تحميل مكن كه او را بشكنى زيرا هر كه مؤ منى را بشكند، بر او لازمست جبرانش كند.

اصول كافى ج : 3 ص : 74 رواية :2

 

امام صادق(ع)فرمود:هيچكس ديگرى را سرزنش نميكرد..

شـهـاب گـويـد: شـنـيـدم امـام صـادق (ع ) فـرمود: اگر مردم مى دانستند كه خداى تبارك و تـعـالى ايـن مـخـلوق را چـگـونـه آفـريده ، هيچكس ديگرى را سرزنش نميكرد، عرضكردم : اصلحك الله مگر چگونه بوده است ؟

فرمود:هـمانا خداى تبارك و تعالى اجزائى آفريد و آنها را تا 49 جزء رسانيد، سپس هر جزئى را ده بـخـش كـرد (تـا جـمـعا 490 بخش شد) آنگاه آنها را ميان مخلوق پخش كرد، و بمردى يـكـدهـم جـزء داد و بـديـگـرى دو دهـم تـا بـيـك جـزء كـامـل رسـانـيـد و بـديگرى يك جزء و يكدهم داد و بديگرى يك جزء دو دهم و بديگرى يك جـزء و سـه دهم تا بدو جزء كامل رسانيد، سپس بهمين حساب بآنها داد تا بعاليترينشان 49 جـزء داد، پـس كـسـيـكه تنها يك دهم جزء دارد نمى تواند، مانند دودهم جزء دار باشد و نـيـز آنـكـه دو دهـم دارد مـثـل صـاحـب سـه دهـم نـتـوانـد بـود و نـيـز كـسـى كـه يـك جـزء كامل دارد، نمى تواند مانند داراى دو جزء باشد، و اگر مردم ميدانستند كه خداى عزّوجلّ اين مخلوق را بر اين وضع آفريده هيچكس ديگرى را سرزنش نمى كرد (كه چرا اين مطلب دقيق را نمى فهمى يا چرا فضايل و اخلاق حسنه كسب نمى كنى ).

اصول كافى ج : 3 ص : 73 رواية :1

 

امـام بـاقـر عليه السلام بمن فرمود:مؤ منين درجات مختلفى دارند...

سـديـر گـويـد: امـام بـاقـر عليه السلام بمن فرمود: مؤ منين درجات مختلفى دارند: يكى داراى يك درجه و يكى داراى دو درجه و يكى سه درجه و يكى چهار درجه و يكى پنج درجه و يـكـى شـش درجـه و يـكـى هـفـت درجـه اسـت . پـس اگـر بـخـواهـى بـداراى يـكـدرجـه تـحـمـيـل دو درجـه كـنـى نـتـوانـد و اگـر بـر دو درجـه تـحـمـيـل سـه درجـه كـنـى نـتـوانـد و اگـر بـر سـه درجـه تـحـمـيـل چـهـار درجـه كـنـى نـتـوانـد و اگـر بـر چـهـار درجـه تـحـمـيـل پـنـج درجـه كـنـى نـتـوانـد و اگـر بـر پـنـج درجـه تـحـمـيـل شـش درجـه كـنـى نـتـوانـد و اگـر بـر شـش درجـه تحميل هفت درجه كنى نتواند و همه درجات به همين وضع است .

اصول كافى ج : 3 ص : 75 رواية :3


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:35 :: توسط : معجزه دات کام

 

 

 

کرامات ومعجزات امام حسین علیه السلام

 

جون بن ابی مالک یکی ازهمراهان امام حسین درروزعاشورا بود.جون اهل نوبه بودودرزمان حضرت علی (ع)برده بودکه امام علی(ع)اورابه یکصدوپنجاه دینارخریده وزمانی که ابوذرغفاری(به دستورعثمان به ربذه تبعیدشد)اورابه ابوذربخشیدوباابوذربه ربذه رفت وتاوقتی ابوذروفات یافت باهمه ی سختی هادرآن بیابان برهوت کنارش ماندبعدبه مدینه بازگشت درخدمت حضرت علی(ع)وسپس نزدفرزندش امام حسن(ع)وپس ازآن همراه امام حسین(ع)شدوبه همراه امام به کربلا آمد.

 اوبرده ی سیاه چهره ای بودکه روزعاشورانزدامام (ع)آمدوبرای مبارزه اجازه خواست.

 

 

امام حسین(ع)فرمود:تومجبورنیستی به جنگ بروی،توبرای عافیت همراه ماآمده ای،خودرابه زحمت مینداز!

 

جون گفت:من درراحتی باشم ودرسختی شماراتنهابگذارم؟!!بخداسوگندهرچندکه بوی بدن من بد،وحسب ونژادمن رفیع نیست ولی امام بزرگواری چون شمابوی مراخوش وبدنم رامطهرورارنگ روی مراسفیدمی کندوبه بهشتم مژده می دهد!بخداسوگندکه ازشماجدانگردم تاخون سیاه من باخون شریف شماآمیخته گردد!بعدشجاعانه شروع به جنگ کردوبیست وپنج نفرازدشمنان رابه قتل رساندتااینکه به شهادت رسید.

امام حسین(ع)بربالین اوحاضرشدوگفت:خدایا!روی اوراسپیدوبوی اوراخوش واورابانیکان محشورکن وبامحمدوآل محمدآشناومعاشرگردان.

ازامام باقر(ع)روایت شدکه:بعدازواقعه عاشوراهرکسی کشته ی خودراازمیدان بیرون می بردوبه خاک می سپرد،اماجون کسی رانداشت تااوراازمیدان بیرون برد!به همین جهت پیکرپاره پاره ی اوراپس ازده روزدیدنددرحالی که بوی عطرومشک ازبدنش به مشام می رسید!

منبع:قصه کربلا.نویسنده:علی نظری منفرد

 

 

*********************************************

۱۵-خاک قبرامام حسین چهل حدیث آسمانی از خاک کربلاوشهدایش...

كربلا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند.

پاکترین زمین

 

 

 

تربت شفا بخش

حضرت امام كاظم (ع): چيزى از خاك قبر من برنداريد تا به آن تبرك جوييد؛ چرا كه خوردن هر خاكى جز تربت جدم حسين (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت كربلا را براى شيعيان و دوستان ما شفا قرار داده است.

 پيامبر اسلام (ص): كربلا پاك‌ترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگ‌ترين بقعه‏‌ها است والحق كه كربلا از بساط هاى بهشت است. 

سرزمين نجات

پيامبر خدا (ص): پسرم حسين در سرزمينى به خاك سپرده مى‏شود كه به آن كربلا گويند، زمين ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است، چنانكه خدا ياران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.

مسلخ عشق‏

حضرت على (ع): كربلا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند.

عطر عشق‏

اميرالمومنين (ع): چه خوش‌بويى اى خاك! در روز قيامت قومى از تو به پا خيزند كه بدون حساب و بى‌درنگ به بهشت روند.

ستاره سرخ محشر

امام سجاد (ع): زمين كربلا در روز رستاخيز، چون ستاره مرواريدى مى‏درخشد و ندا مى‏دهد كه من زمين مقدس خدايم، زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.

كربلا؛ بيت‌المقدس‏

امام صادق (ع): كربلا از خاك بيت‌المقدس است.

فرات و كربلا

امام صادق (ع): سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.

كربلا كعبه انبياء

امام صادق (ع) هيچ پيامبرى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شوند، چنين است كه گروهى به كربلا فرود آيند و گروهى از آنجا عروج كنند.

كربلا، مطاف فرشتگان‏

امام صادق (ع): هيچ فرشته‏اى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شود، چنين است كه همواره فوجى از فرشتگان به كربلا فرود آيند و فوجى ديگرعروج كنند و از آنجا اوج گيرند.

راه بهشت‏

امام صادق (ع): جايگاه قبر امام حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است.

كربلا حرم امن‏

امام صادق (ع) فرمود: به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آن كه مكه را حرم قرار دهد.

زيارت مداوم‏

امام صادق (ع) فرمود: كربلا را زيارت كنيد و اين كار را ادامه دهيد، چرا كه كربلا بهترين فرزندان پيامبران را در آغوش خويش گرفته است.

بارگاه مبارك‏

امام صادق (ع) فرمود: آن «ساحل وادى ايمن» كه خدا در قرآن ياد كرده فرات است و «بارگاه با بركت» نيز كربلا است.

شوق زيارت‏

امام باقر(ع): اگر مردم مى‏دانستند كه چه فضيلتى در زيارت مرقد امام حسين عليه السلام است از شوق زيارت مى‏مردند.

حج مقبول و ممتاز

امام باقر (ع): زيارت قبر رسول خدا (ص) و زيارت مزار شهيدان، و زيارت مرقد امام حسين عليه السلام معادل است با حج مقبولى كه همراه رسول خدا (ص) بجا آورده شود.

تولدى تازه‏

امام باقر (ع): هر كس قبور شهيدان آل محمد (ص) را زيارت كند و مرادش از اين كار رضايت خدا و تقرب به پيامبر (ص) باشد، از گناهانش بيرون مى‏آيد مانند روزى كه مادرش او را زاده است.

زيارت مظلوم‏

امام باقر(ع): هر كس كه مى‏خواهد مسكن و مأوايش بهشت باشد، زيارت مظلوم ـ امام حسين ـ را ترك نكند.

شهادت و زيارت‏

امام صادق (ع): مرقد امام حسين عليه السلام را زيارت كنيد و با ترك زيارتش به او ستم نورزيد، چرا كه او سيد جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهيد است.

زيارت، بهترين كار

امام صادق (ع): زيارت قبر امام حسين عليه السلام از بهترين كارهاست كه مى‏تواند انجام يابد.

سفره‏هاى نور

امام صادق (ع):هر كس دوست دارد روز قيامت، بر سر سفره‏هاى نور بنشيند بايد از زائران امام حسين عليه السلام باشد.

شرط شرافت‏

امام صادق (ع): كسى كه مى‏خواهد در همسايگى پيامبر (ص) و در كنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زيارت امام حسين (ع) را ترك نكند.

زيارت، فريضه الهى‏

امام صادق (ع): اگر يكى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسين عليه السلام را زيارت نكند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترك كرده است؛ چرا كه حق حسين (ع) فريضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.

كربلا كعبه كمال‏

امام صادق (ع): هر كس به زيارت قبر امام حسين (ع) نرود تا بميرد، ايمانش ناتمام و دينش ناقص خواهد بود به بهشت هم كه برود پايين‌تر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.

از زيارت تا شهادت‏

امام صادق (ع): زيارت امام حسين عليه السلام را ترك نكن و به دوستان و يارانت نيز همين را سفارش كن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زياد كند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نميرى مگر با شهادت.

حديث محبت‏

امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه خدا خير خواه او باشد محبت حسين (ع) و زيارتش را در دل او مى‏اندازد و هر كس كه خدا بدخواه او باشد كينه و خشم حسين (ع) و خشم زيارتش را در دل او مى‏اندازد.

نشان شيعه بودن‏

امام صادق (ع): كسى كه به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال كند كه شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد او شيعه ما نيست و اگر هم از اهل بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود.

سكوى معراج‏

امام صادق (ع): هر كس كه به زيارت قبر حسين عليه السلام نايل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترين درجه عالى مقامان ثبت مى‏كند.

مكتب معرفت‏

حضرت امام موسى كاظم (ع): كمترين ثوابى كه به زائر امام حسين عليه السلام در كرانه فرات داده مى‏شود اين است كه تمام گناهان بخشوده مى‏شود. بشرط اين كه حق و حرمت ولايت آن حضرت را شناخته باشد.

هچون زيارت خدا

امام رضا (ع): كسى كه قبر امام حسين عليه السلام را در كرانه فرات زيارت كند، مثل كسى است كه خدا را زيارت كرده است.

زيارت عاشورا

امام صادق (ع): هر كس كه امام حسين عليه السلام را در روز عاشورا زيارت كند بهشت بر او واجب مى‏شود.

بالاتر از روسپيدى

امام صادق (ع): كسى كه شب عاشورا در كنار مرقد امام حسين عليه السلام سحر كند روز قيامت در حالى به پيشگاه خدا خواهد شتافت كه به خونش آغشته باشد، مثل كسى كه در ميدان كربلا و در كنار امام حسين عليه السلام كشته شده باشد.

رواق منظر يار

پيامبر خدا(ص): بدانيد كه اجابت دعا، زير گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان عليهم السلام از فرزندان اوست.‏

تربت و تربيت‏

امام صادق (ع): كام كودكانتان را با تربت حسين (ع) برداريد چرا كه خاك كربلا فرزندانتان را بيمه مى‏كند.

بزرگترين دارو

امام صادق (ع) فرمود: شفاى هر دردى در تربت قبر حسين عليه السلام است و همان است كه بزرگ‌ترين داروست.

تربت و هفت حجاب‏

امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت حسين عليه السلام حجاب‌هاى هفتگانه را پاره مى‏كند.

تسبيح تربت

امام صادق (ع): سجده بر تربت قبر حسين (ع) تا زمين هفتم را نور باران مى‏كند و كسى كه تسبيحى از خاك مرقد حسين (ع) را با خود داشته باشد، تسبيح گوى حق محسوب مى‏شود، اگر چه با آن تسبيح هم نگويد.


۱۷-شگفتی‏های پس از شهادت امام حسین(ع)

 


عیسی بن حارث کندی گوید:
«چون حسین بن علی علیه ‏السلام را شهید کردند تا هفت روز هر گاه که نماز عصر را می‏خواندیم به آفتاب که نورش بر دیوار خانه‏ها می‏تابید نگاه می‏کردیم و می‏دیدیم که از شدت سرخی گویا که لحافی سرخ رنگ است!»
نیز از محمد بن سیرین آورده شده است که:
«این قرمزی شفق تا هنگام شهادت حضرت سیدالشهداء علیه ‏السلام وجود نداشت و پس از شهادت آن حضرت بوجود آمد.» و نیز حکایت شده که:
«چون حضرت سیدالشهداء علیه ‏السلام به شهادت رسید، آفتاب چنان گرفت که ستارگان در آسمان نمودار شدند و مردم گمان می‏کردند که قیامت بر پا شده است.»


شخصی دیگربه سوی امام ویارانش آمدوگفت:حسین درمیان شماست؟

اصحاب امام پاسخ دادند:ایشان امام حسین است چه می خواهی؟

گفت:ای حسین !تورابه آتش جهنم بشارت می دهم!

امام فرمودند:سخنی دروغ گفتی،من نزدپروردگاربخشنده وشفیع ومطاع می روم،توکیستی؟

گفت:من ابن حوزه هستم.

امام (ع)درحالی که دستهای مبارکش رابسوی آسمان بلندکردگفت:خدایا!اورادرآتش بسوزان.

آن مردبه خشم آمد،وناگاه اسب اورم کردوابن حوزه به زمین سقوط کرددرحالی که پایش به رکاب اسب گیرکرده بود،آنقدربدنش روی خاک کشیده شدکه قسمتی ازبدنش جداشدوقسمت دیگربه رکاب اسب آویزان بود،وسرانجام پس ازبرخوردباقی مانده بدنش به سنگ،درمیان آتش خندق افتادومزه آتش جهنم راچشید.

 

امام بخاطراستجابت دعایش،سجده ی شکربجای آوردودستانش رابلندکردوعرض کرد:ای خدا!ماازمقربان درگاه تو،اهل بیت پیامبرتووذریه اوهستیم،حق ماراازجباران ستمگربستان،بدرستی که توشنواوازهرکس به مخلوق خودنزدیکتری.

 

محمدبن اشعث به طعنه گفت:چه قرابتی(فامیلی)بین تووپیامبراست؟!!

امام (ع)گفت:خدایا!محمدبن اشعث می گویددرمیان من وپیامبرت نسبتی نیست،خدایا!امروزطعم ذلت وخواری خودرابه اوبچشان تامن عقوبت اوراببینم.

 

(البته فکرمی کنم اوزنده ماندتااین معجزه رابرای دیگران تعریف کند!)

 

 

 

منبع:قصه کربلا.نویسنده:علی نظری منفرد

 


 

۲-آمدن زعفرجن به دیدارامام حسین درکربلا!

 

هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر ذات العلم ، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود . در همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری می اید. زعفرجنی گفت :(( کیست که در وقت شادی ، گریه می کند؟!)) دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند وزعفر از آنان سبب گریه را پرسید .آنان گفتند : (( ای امیر ! وقتی که ما را به فلان شهر فرستادی ، در حین رفتن به آن شهر ، عبور ما به رودفرات افتاد که عربها به ان نواحی نینوا می گویند . ما دیدیم که درآنجا لشکریان زیادی از انسانها جمع شده ودر حال جنگ هستند .وقتی که نزدیک آنان شدیم ، مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام ، پسر همان اقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده ، یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ وراست خود نگاه می کرد ومی فرمود : ((آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!)) و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار ، فریاد العطش العطش بلند کرده بودند . وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را به شهادت می رسانند .)) به محض اینکه زعفر جنی این سخنان را شنید ، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد وهمگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند . خود زعفر گفته است : (( وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم ، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ رالشکریان دشمن فراگرفته است ، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم . ملک منصور با چندین هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از طرف دیگر ، جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف ، ودر یک طرف دیگر اسرافیل ، ملک ریاح ( فرشته بادها ) ، فرشته ی دریاها ، فرشته ی کوهها ، فرشته ی دوزخ و فرشته ی عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند . بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر ( علیهم السلام ) از ادم تا خاتم همه صف کشیده ، مات و متحیر مانده بودند . تمام موجودات و حقیقت کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان . چه کربلا و چه غوغائی .خاتم پیامبران ( ص ) آغوش خود را گشوده و به امام حسین علیه السلام می فرمود:(( پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به راستی که مشتاق تو هستیم .))

حسین بن علی علیه السلام یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ، پیشانی شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و در هر نفسی که میکشید ، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به هیچ گروهی از ان فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی دادتا خدمت ان حضرت برسم .

همانطور که از دور نظاره میکردم ودر کار ان حضرت حیران بودم ،ناگهان دیدم که اقا امام حسین علیه السلام سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود که : ای زعفر ! بیا .در این هنگام همه فرشتگان به سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم . من خود را خدمت حضرت رساندم و عرض کردم : من با نود هزار جن به یاری شما امده ام . اگر بخواهی تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنی نابود میسازیم . حضرت فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد .اما لازم نیست که زحمت بکشید ،شما برگردید .عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید ؟! حضرت فرمود : خداوند چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم . اگر من در جای خود بمانم خداوند بوسیله چه کسی این مردم نگونبخت را مورد امتحان قرار دهد ؟ و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد و..........

جنیان گفتند : ای حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و مخالفت با تو حرام نبود ، سخنت را قبول نمی کردیم و تمام دشمنانت را پیش از دستیابی به تو از میان می بردیم . حسین بن علی علیه السلام فرمود : به خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم ولی باید حجت بر مردم تمام شود تا (( آنکس که گمراه می شود با دلیل گمراه شود و انکس که هدایت می شود با دلیل هدایت شود .))

من (زعفر ) به امر آن حضرت مایوسانه برگشتم .وقتی که ما جنیان به محل خود رسیدیم ، بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم . مادرم به من گفت : پسرم چه میکنی ؟! کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت بر گشتی ؟!

گفتم :مادر ! پسر ان بزرگواری که ما را مسلمان کرد ، اینک در کربلا در چنان حالی است که من رفتم تا یاریش کنم اما ان حضرت اجازه نفرمود و چون امر امام واجب بود ، باز گشتم .مادرم وقتی که سخنان را شنید ، گفت : ای فرزند ! تو را عاق می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه (س ) چه بگویم ؟! زعفر گفت : مادر ! من خیلی ارزو داشتم تا جانم را فدای انحضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمود . مادرم گفت : ((بیا برویم ، من همراهت می آیم . مادرم جلو و من با لشکریانم از پشت سرش ، دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم . )) و هنگامی که به انجا رسیدم ، از لشکریان کفار صدای تکبیر شنیدم و چون نگاه کردیم ، دیدیم که سر مبارک و درخشان اقا امام حسین علیه السلام بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است . مادرم خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد ولی ان حضرت اجازه نداد و فرمود : (( در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند .))

 

در نتیجه جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا حضرت سجاد علیه السلام آنان را مرخص فرمود .

 


۳-من از کسانی بودم که سرامام حسین (ع)رامیبردیم شب شدناگهان دیدم جبرییل به یارانم دمیدوآنهامردند...

 

درکتاب صراط مستقیم می نویسد: اعمش گوید:مردی رادرطواف خانه ی خدادیدم که می گوید:خداوندا!مرابیامرز،هرچندکه من می دانم هرگزمرانخواهی آمرزید. ازاوپرسیدم:چراچنین می گویی؟ گفت:من ازجمله افرادی بودم که ماموریت داشتم سرمطهرامام حسین(ع)رابه سوی یزیدلعنت الله ببریم،مادرکناردیری نشستیم،سفره پهن کردیم تاغذابخوریم،ناگهان دیدیم دستی ازمیان دیواربیرون آمدومی نویسد:(آیاامتی که حسین(ع)راکشتند،امیددارندکه جدش درروزقیامت آنهاراشفاعت کند؟) ماوحشت کرده وترسیدیم،عده ای ازماخواستندآن دست رابگیرندولی پنهان شد،وقتی واردمجلس یزیدشدیم هنگامی که شب شدمن وعده ای دیگررابرای نگهبانی ازسرمبارک امام حسین(ع)گذاشتند! من ناگهان دیدم که حضرت آدم،ابراهیم،موسی،عیسی،ومحمد(ص)باگروهی ازفرشتگان فرودآمدند،جبرییل به تک تک یاران من دمیدوآنهامردند...،وقتی به من نزدیک شدپیامبرخدا(ص)فرمود: اورارهاکن،خداونداورانیامرزد.وپس ازآن مرارهاکردند. (البته فکرمی کنم اوزنده ماندتااین معجزه رابرای دیگران تعریف کند!)

 


 

 ۴-جابرگوید:ناگهان دیدم درب آسمان بازشد،رسول خدا(ص)علی مرتضی(ع)امام حسن مجتبی(ع)ازآن فرودآمده ودرزمین !


 

 

 

جابربن عبدالله انصاری (اوازاصحاب اسراربودیعنی ازبعضی ازاسرارالهی آگاه میشد.)

اومی گوید:هنگامی که امام حسین(ع)تصمیم برخروج به سوی عراق گرفت خدمت حضرت رسیدم وعرض کردم:شمافرزندرسول خداهستید،مصلحت می بینم که شمانیزهمانندبرادربزرگوارتان امام حسن(ع)بااین قوم صلح نمایید،چراکه آن حضرت موفق شده ورستگاربود.

امام حسین فرمود:ای جابر!به راستی که برادرم این کاررابه دستورخداورسول اوانجام داد،من نیزدراطاعت خداورسول اوهستم،می خواهی همین الان پیامبرخدا(ص)علی مرتضی(ع)وبرادرم حسن (ع)راببینی؟

ومن ناگهان دیدم انگاردری درآسمان بازشد،رسول خداوعلی مرتضی وامام حسن مجتبی،حمزه سیدالشهدا،جعفروزیدازآن فرودآمده ودرزمین قرارگرفتند،من ازترس ووحشت به گوشه ای رفتم.

پیامبرخدا(ص)روبه من کردوفرمود:ای جابرمگرمن پیش ازامرحسین(ع)درکارامام حسن(ع)به تونگفتم که مومن نخواهی شدتاآنکه تسلیم فرمان پیشوایان خودگردی وبرآنان اعتراض نکنی؟!

آیامی خواهی جایگاه شوم معاویه وجایگاه رفیع فرزندم حسین(ع)وجایگاه اسفناک قاتلش یزیدلعین راببینی؟

عرض کردم آری،ای رسول خدا!

پیامبرخدا(ص)باپای مبارکش برزمین زدوزمین شکافت ودریایی آشکارگشت،آنگاه ضربه ی دیگری زدوباززمین شکافت تااینکه هفت زمین بازشدوهفت دریادیده شد.من اززیرهمه ی اینهاآتشی دیدم که درآن زنجیری بودکه ولیدبن مغیره،ابوجهل،معاویه ی طغیانگر،یزیدوشیاطین سرکش بسته شده بودند،آنان ازجهنمیان سخت ترین عذاب وکیفرراداشتند.

آنگاه رسول خدافرمود:سرت رابالابگیر.جابرگوید:من سرم رابالاگرفتم،ناگاه درهای آسمان گشوده شد،من بالاترین درجات بهشت رامشاهده کردم،آنگاه رسول خدا(ص)باهمراهان خودبه سوی آسمان سعودنمود،وقتی حضرت درهواقرارگرفت،امام حسین (ع)راصدازد:فرزندم به ماملحق شو!

امام حسین(ع)نیزبه همراه آنهاصعودنمودوهمگی به بالاترین درجات بهشت واردشدند.

آنگاه رسول خداازآن مکان به من نگاه کرددرحالی که دست امام حسین راگرفته بودبه من فرمود:ای جابر!این فرزندم دردرجه ی من است،تسلیم دستوراوشوتردیدبرخودراه مده تامومن گردی.

جابرگوید:چشمان من کورباداگرآنچه گفتم ازرسول خدا(ص)ندیده باشم.!

 

 

«سپس فطرس پر و بال خویش را به قنداقه‏ی سیدالشهداء علیه ‏السلام

 


هنگامی که امام حسین علیه ‏السلام متولد شد، خداوند هزار ملک را به همراهی جبرئیل امین از برای تهنیت و مبارک باد، حضور خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد و جبرئیل چون هبوط به زمین کرد با فطرس ملک که از جمله‏ی فرشتگان مقرب بود ملاقات کرد.
فطرس از جمله‏ی ملکه‏ی عرش بود و به دلیل تأخیر در اجرای امری از اوامر الهی (و ترک أولی) مورد غضب خداوند قرار گرفت و پرودگار او را مخیر نمود که عذاب خویش را در دنیا ببیند یا اینکه در آخرت گرفتاری شود و او عذاب دنیا را اختیار نمود، زیرا که عذاب دنیا موقت و زودگذر و گرفتار آخرت سرمد و تمام‏نشدنی است.
پس خداوند پر و بال او را درهم شکست و در یکی از جزائر دورافتاده افکند و دود عظیمی هم در آن جزیره ایجاد نمود تا او در اذیت باشد. و او در حدود هفتصد سال در آن جزیره معذب بود، تا اینکه جبرئیل با هزار ملک هبوط به زمین کرده و دانست که امر مهمی در زمین روی داده است.
پس از جبرئیل سؤال کرد: «با این همه شکوه و جلالت به کجا می‏روید؟»
جبرئیل پاسخ داد:«خداوند مولودی به پیامبر اسلام عطا فرموده و ما از برای تهنیت و عرض تبریک به حضور او می‏رویم.»
فطرس عرضه داشت:
«معلوم می‏شود که این مولود در نزد خداوند بسیار گرامی و معزز است» و آنگاه گفت:
«ای جبرئیل! مرا نیز به همراه خود ببر؛ شاید به برکت آن مولود معظم خداوند از سر تقصیر من بگذرد و مرا به مقام خویش برگرداند.»
جبرئیل تقاضای فطرس را پذیرفت و او را به همراه خود به حضور حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم آورد و بعد از عرض سلام و ابلاغ تبریک و تهنیت از طرف حضرت سبحان، حال فطرس را تذکر داد.

پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای فطرس! پر و بال خود را به قنداقه‏ی این مولود عزیز بکش».

 

 

کشید و به مجرد این کار پر و بال شکسته‏اش به حالت اول بازگشت و مورد عفو خداوند سبحان قرار گرفت.»

 

چون فطرس شفا یافت و بخشش خداوند را دریافت، بی‏نهایت شادمان گشت و گفت:
«ای رسول خدا! به جهت منتی که فرزندت حسین بر من دارد سه کار را تا روز قیامت برای او متعهد می‏شوم:

 

 

1 - هر کس در هر کجا بر حسین سلام کند، فورا سلام او را به آن حضرت ابلاغ می‏کنم.
2 - هر کس صلوات و درود و تحیت بر آن جناب بفرستد، صلوات او را به آن حضرت عرضه می‏دارم.
3 - هر کس از خانه‏ی خویش به قصد زیارت حسین حرکت کند او را در راه از خطرات حفظ می‏کنم تا اینکه موفق به زیارت قبر آن بزرگوار شود.»
و چون فطرس به طرف آسمان پرواز کرد می‏گفت:
«من مثلی و أنا عتاقة الحسین.»
«چه کسی مثل من است و به مقام من نائل می‏شود و حال آنکه من آزاد شده‏ی حسین هستم.

 

 


۱۴-هفتاد هزار ملائکه را که موکل بر خورشید هستند امر نموده‏ام تا خورشید را امروز زودتر از روزهای دیگر به مغرب بکشانند ....

 

 


روایت شده که حضرت اباعبدالله الحسین علیه ‏السلام در هنگام طفولیت و در سن 7 سالگی در ماه رمضان روزه می‏گرفت، بی‏آنکه سحری میل کند و یا به کسی اظهار نماید. در اولین روزهای گرم ماه رمضان تشنگی بر آن حضرت فشار آورد و چون آن جناب به حسب ظاهر خردسال و کم سن و سال و ضعیف بودند بی‏حال شدند.

حضرت صدیقه‏ی طاهره علیهاالسلام متوجه شد که امروز فرزندش مثل سایر روزها نیست و رنگ کودکش به زردی گرویده و در گوشه‏ای نشسته و بی‏حال به دیوار تکیه کرده و سکوت اختیار نموده است.
آمد و سرش را به دامن گرفت و فرمود:«مادر به قربانت! امروز تو را چه شده که رنگت پریده و با من سخن نمی‏گویی؟!»
امام علیه ‏السلام ابتدا ابراز نکرد اما چون اصرار مادر را دید فرمود:
«مادر! امروز را خالصا لوجه الله نیت روزه کرده‏ام.»
فرمود: «فرزندم هوا بسیار گرم است و تو طاقت تشنگی نداری، بیا و افطار کن.»
امام حسین علیه ‏السلام به مادر گرامی‏اش التماس نمود که مرا ملزم به افطار مکن و بگذار امروز را روزه باشم.
حضرت زهرا علیهاالسلام امیرمؤمنان علیه ‏السلام را خبر کرد و جریان را به اطلاع آن حضرت رسانید؛ و از او خواست تا امام حسین علیه ‏السلام را تکلیف به افطار فرماید.
حضرت امیر علیه ‏السلام فرزندش را به زانو نشانید و او را نوازش نموده و از او خواست تا افطار نماید اما امام حسین علیه ‏السلام از پدر خواهش نمود که اجازه دهد تا روزه‏ی امروز را به آخر رساند.
امیرمؤمنان علیه ‏السلام جریان را به اطلاع حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسانید و چون حضرت ختمی‏مآب وارد شد امام حسین علیه ‏السلام را به آغوش کشید و فرمود:
«ای نور دیده! روزه بر تو واجب نیست و تا غروب زیاد مانده است و ممکن است ضرری بر بدنت وارد شود اگر هم‏اکنون افطار نمایی، خداوند متعال ثواب روزه‏ی تمام را به تو می‏دهد.»

حضرت زهرا علیهاالسلام کاسه‏ی آب را به دست گرفت و نزد فرزندش آورد تا بیاشامد ولی آن حضرت فرمود:
«یا جداه! اطاعت شما بر من لازم است و من روی حرف شما سخنی نمی‏گویم، لکن التماس می‏کنم که اجازه فرمایید تا روزه‏ی امروز را به پایان برم.»
امام حسین علیه ‏السلام این سخن را فرمود و ناگاه بر دامان مادر گرامی‏اش بی‏حال افتاد.
در این حال جبرئیل امین نازل گشت و فرمود:
حق تعالی می‏فرماید: «حسین را به حال خود رها کنید و اصرار بر افطار او ننمایید. برای بی‏قراری فاطمه‏ی زهرا که نمی‏تواند حسینش را در این حال ببیند، من هفتاد هزار ملائکه را که موکل بر خورشید هستند امر نموده‏ام تا خورشید را امروز زودتر از روزهای دیگر به مغرب بکشانند تا گرسنگی و تشنگی و گرمی هوا آن حضرت را آزار نرساند.»
هنگامی که خورشید غروب کرد و بلال اذان گفت، حضرت ختمی‏مآب و امیرمؤمنان و حضرت صدیقه‏ی کبری علیهم‏السلام ظرفی خرما و ظرفی آب برای افطار سیدالشهداء علیه ‏السلام حاضر نمودند.

امام حسین علیه ‏السلام رو به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نمود و فرمود:
«ای جد بزرگوار! رسم این است که هر طفلی که اول دفعه، روزه می‏گیرد، پدر و مادر و دوستان به آن طفل هدیه می‏دهند. امروز روز اولی است که من روزه گرفته‏ام. شما چه چیز به من انعام می‏دهید؟»
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«ای فرزند! خداوند متعال مرا شفیع گناهکاران قرار داده و «شفیع مشفع» نام نهاده است. من در روز قیامت دامن شفاعت به کمر می‏زنم و تمامی دوستان تو را شفاعت می‏کنم و از پل صراط به سوی بهشت می‏گذرانم.»
امام حسین علیه ‏السلام رو به جانب پدر نمود و فرمود:
«پدر جان! شما چه چیز مرحمت می‏نمایید؟»
امیرمؤمنان علیه ‏السلام فرمود:
«خداوند سبحان مرا ساقی کوثر قرار داده است. من در روز قیامت گریه‏کنندگان تو را از آب کوثر سیراب می‏کنم.»
امام علیه ‏السلام رو به جانب حضرت فاطمه‏ی زهرا علیهاالسلام نموده و فرمود:
«ای مادر گرامی! شما از همه بیشتر به من محبت دارید. شما چه خواهید داد؟»
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «ای نور دیدگانم! من در روز قیامت به محل سنجش اعمال بندگانم می‏آیم و: هر کس را که بر غریبی و مظلومی تو گریسته باشد؛

و هر کسی را که به زیارت تو آمده باشد؛
و هر کسی که اقامه‏ی عزادای تو کرده باشد؛
و هر کسی که به زوار تو اعانت و یاری رسانده باشد، همه و همه را شفاعت می‏کنم.»
جبرئیل عرض کرد:
«من خادم حسین می‏باشم و گهواره‏ی او را جنبانده‏ام. ستاره‏ای است در آسمان که هر 30 هزار سال یک مرتبه طلوع می‏کند و من 30 هزار مرتبه آن را دیده‏ام. من هر چه که در این مدت عبادت کرده‏ام به دوستان و عزاداران حسین می‏بخشم.»
ناگاه فرشته‏ای آمد و گفت خداوند بزرگ می‏فرماید:
«بنده خاص من حسین جهت خشنودی و محض رضایت من روزه گرفته است و شما همگی به او انعام کردید. ولی لطف و کرم شما از من بیشتر نیست. چرا که روزه برای خاطر من است و من خود پاداش روزه‏دار را می‏دهم.
من در روز قیامت اختیار بهشت را به حسین وامی‏گذارم. هر کس به قدر پر پشه‏ای در عزای او را می‏آمرزم و بهشت را بر او واجب می‏کنم. من بهشت را با تمام حوریان و غلامان و درختان و پرندگان و قصرها به حسین می‏بخشم.

 

 


 
۱۶-جوشش خون ازخاک کربلا

 هنگامی که حضرت سیدالشهداء علیه ‏السلام عزم حرکت به سوی کوفه نمود، ام‏سلمه به ایشان عرض کرد:
«ای پسر رسول خدا! به طرف عراق نرو! زیرا که من از رسول خدا شنیدم که فرمود:
- فرزندم حسین در زمینی به نام کربلا - در سرزمین عراق - به شهادت می‏رسد. و آنگاه مقداری از خاک آنجا را در شیشه‏ای کرده و به من داد.»
امام حسین علیه ‏السلام فرمود:
«به خدا سوگند که اگر به جانب عراق نروم باز هم مرا خواهند کشت و من همانگونه که جدم خبر داده است کشته خواهم شد. اگر بخواهی هم اینک محل شهادت خود و یارانم را به تو نشان می‏دهم.»
آنگاه دست اعجاز دراز نمود و به سوی کربلا اشاره فرمود. ناگاه زمین صاف و سرزمین کربلا در مقابل چشمان آنان واقع گشت و محل دفن و اردوگاه امام علیه ‏ال�

 

چهار نفرینى كه درروزعاشورا مستجاب شد...

 


مردى كه دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش نیز كور بود، فریاد مى زد:
- خدایا مرا از آتش نجات بده!
به او گفتند:
- از براى تو مجازاتى باقى نمانده، باز مى گویى خدایا مرا از آتش نجات بده؟
گفت:
- من در كربلا با افرادى بودم، كه امام حسین (ع) كشتند، وقتى امام شهید شد، مردم لباسهاى او را به تاراج بردند، شلوار و بند شلوار گران قیمتى در تن آن حضرت دیدم، دنیاپرستى مرا به آن داشت تا آن بند قیمتى را از شلوار درآورم.
به طرف پیكر حسین (ع) نزدیك شدم، همین كه خواستم آن بند را باز كنم، ناگاه دیدم آن حضرت دست راستش را بلند كرد و روى آن بند نهاد! من نتوانستم دست آن مظلوم را كنار بزنم، لذا دستش را قطع كردم! همین كه خواستم آن بند را بیرون آورم، دیدم حضرت دست چپ خود را بلند كرد و روى آن بند نهاد! هر چه كردم نتوانستم دستش را از روى بند بردارم، بدین جهت دست چپش را نیز بریدم! باز تصمیم گرفتم آن بند را بیرون آورم، صداى وحشتناك زلزله اى را شنیدم! ترسیدم و كنار رفتم و شب در همان جا كنار بدن هاى پاره پاره شهدا خوابیدم.
ناگاه! در عالم خواب، دیدم كه گویا محمّد(ص) همراه على (ع) و فاطمه (س) و امام (ع) را بوسید و سپس فرمود:
- پسرم تو را كشتند، خدا كسانى را كه با تو چنین كردند بكشد!
شنیدم امام حسین (ع) در پاسخ فرمود:
- شمر مرا كشت و این شخص كه در اینجا خوابیده، دست هایم را قطع كرد.
فاطمه (س) به من روى كرد و گفت:
- خداوند دست ها و پاهایت را قطع و چشم هایت را كور نماید و تو را داخل آتش نماید!
از خواب بیدار شدم. دریافتم كه كور شده ام و دست ها و پاهایم قطع شده. سه دعاى فاطمه (س) به استجابت رسیده و هنوز چهارمى آن یعنى ورود در آتش - باقى مانده، این است كه مى گویم:
- خدایا! مرا از آتش نجات بده!

بحارالانوارجلد۱


 

۱-معجزات امام حسین(ع)درواقعه عاشورا!!

درواقعه عاشورابعدازآخرین خطبه(سخنرانی)امام به جهت هدایت وارشاددشمن.عمربن سعدسردارسپاه یزیددستورداددورتادورخیمه های امام حسین(ع)ویارانش خندق(گودال)کندندودرون گودال راآتش زدند.

دراین هنگام مردی که سواربراسبی بودبه طرف خیمه هاآمدوفریادزد:

ای حسین!وای یاران حسین!شادباشیدبه چشیدن آتشی که دردنیابرافروخته اید!

امام فرمود:این مردکیست؟

گفتند:ابن ابی جویریه مزنی!

امام(ع)دعاکردند:بارالها!عذاب آتش رادردنیابه اوبچشان!

هنوزسخن امام تمام نشده بودکه اسبش اورادرآتش خندق افکندوهلاک شد!!

وبعد،مرددیگری ازلشگرعمربن سعدنزدیک آمدوفریادزد:ای حسین!وای اصحاب حسین!رودفرات رانمی بینیدکه همانندشکم ماربخودمی پیچد؟!بخداسوگندکه قطره ای ازآن رانخواهیدچشیدتاتلخی مرگ رادرکام خوداحساس کنید!

امام فرمود:این کیست؟

گفتندتمیم بن حصین است.

امام(ع)فرمود:این مردوپدرش ازاهل آتشند،خدایا!اورادرنهایت عطش وتشنگی بمیران!

ناظران نوشتندکه تشنگی وعطشی بی سابقه برتمیم عارض شدوازشدت تشنگی ازاسب برزمین افتادوآنقدرپامال اسبان شدتا به هلاکت رسید!

اندکی بعدمحمدبن اشعث به جهت قضای حاجت(یاهمان دستشویی رفتن)ازاسب پیاده شدوعقربی اوراگزیدوبالباسی آلوده به هلاکت رسید.(نویسنده می گویدروایت دیگری هست که می گویدعقرب اوراگزیدولی نمردفلج وخانه نشین شدتاحکومت مختارزنده بودومختاراوراکشت.)

 

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:, :: 1:53 :: توسط : معجزه دات کام

سخن پیامبر بعد از دفن، در مسجد ...

 


روزی ابوبکر و امیرالمؤمنین، علیّ علیه السلام در محلّی یکدیگر را ملاقات کردند.
ابوبکر گفت: حضرت رسول، پس از جریان غدیر خم چیز خاصّی درباره شما نفرمود، امّا من بر فضل تو شهادت می دهم؛ و در زمان آن حضرت نیز بر تو به عنوان امیرالمؤمنین سلام کرده ام.
و اعتراف می کنم که حضرت رسول درباره تو فرمود: تو وصیّ و وارث و خلیفه او در خانواده اش می باشی، ولی تصریح نفرمود که تو خلیفه بعد از او در امّتش باشی.
امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام اظهار داشت: ای ابوبکر! چنانچه رسول خدا صلوات اللّه علیه را به تو نشان دهم و ایشان تو را بر خلافت من در بین امّتش دستور دهد، آیا می پذیری؟
ابوبکر گفت: بلی، اگر رسول خدا با صراحت بگوید، من کنار خواهم رفت.
امام علیّ علیه السلام فرمود: پس چون نماز مغرب را خواندی، نزد من بیا تا آن حضرت را به تو نشان دهم.
همین که ابوبکر آمد، با یکدیگر به سمت مسجد قبا حرکت کردند و وقتی وارد شدند؛ دیدند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله رو به قبله نشسته است؛ و خطاب به ابوبکر کرد و فرمود:
ای ابوبکر! حقّ مولایت، علیّ را غصب کرده ای و جائی نشسته ای که جایگاه انبیاء و اوصیاء آن ها است؛ و کسی غیر از علیّ استحقاق آن مقام را ندارد چون که او خلیفه من در اُمّتم می باشد و من تمام امور خود را به او واگذار کرده ام.
و تو مخالفت کرده ای و خود را در معرض سخط و غضب خداوند قرار داده ای، این لباس خلافت را از تن خود بیرون بیاور و تحویل علیّ ابن ابی طالب ده، که تنها شایسته و حقّ او خواهد بود وگرنه وعده گاه تو آتش دوزخ می باشد.
در این هنگام ابوبکر با وحشت تمام از جای برخاست و به همراه امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام از مسجد خارج گردید و تصمیم گرفت تا خلافت را به آن حضرت واگذار نماید.ولی نکرد....

چهل داستان و چهل حدیث از أمیرالمؤمنین علی
نویسنده : عبداللّه صالحي
ناشر : مهدي يار
 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 16:8 :: توسط : معجزه دات کام

 

 


1- مرگ طبیعی - شخصی عمر طبیعی خود را به پایان می رساند و به طور طبیعی می میرد. این

گونه مرگها قهرا عادی تلقی می شود، نه افتخار آمیز است و نه ملامت خیز، و حتی تأسف زیادی به

دنبال خود نمی آورد و قهرا اینگونه مردنها " نفله شدن " هم تلقی نمی شود.

2 - مرگ اخترامی
در اثر بیماریها، مثلا حصبه، و با و غیره، یا در اثر حوادث یا سوانحی از قبیل زلزله

و سیل و حوادثی از این قبیل. این گونه مرگها هر چند ملامت یا افتخاری ندارد، اما " نفله شدن "

هست، و قهرا موجب تأسف.

3 - مرگهائی که پای یک جنایت در کار است.
یعنی مرگهائی که از طرف مقتول هیچ

عملی صورت نگرفته است و قاتل صرفا به موجب هوی و هوس خود که وجود طرف را مزاحم منافع خود

تشخیص می دهد او را هدف قرار می دهد. در روزنامه ها مکرر می خوانیم که فلان زن فرزند خردسال

شوهرش را سربه نیست کرد، فقط به خاطر اینکه مورد علاقه شوهرش بوده است و می خواسته قلب

شوهر منحصرا در تملک خودش باشد. یا فلان مرد به دلیل اینکه فلان زن عشق او را نپذیرفته است او

را کشته است. یا در تاریخ می خوانیم که فلان حکمران همه فرزندان حکمران دیگر را قتل عام کرده

است که در آینده رقابت نکنند. در اینگونه جریانها در ناحیه قاتل، جنایت و خباثت وجود دارد و عملش

نفرت انگیز تلقی می شود و در ناحیه مقتول، مظلومیت، بی دخالتی، نفله شدن، هدر رفتن وجود دارد

و عکس العملش در انسانهای دیگر تأسف و ترحم است. بدیهی است که اینچنین مردن در عین اینکه

تأسف انگیز و ترحم خیز است، تحسین آمیز نیست، افتخار شمرده نمی شود، زیرا مقتول به هیچ وجه

دخالتی نداشته است. حسادت، عداوت و حقارت طرف موجب شده که بی سبب کشته شود.

4 - مرگهائی که خود آن مرگها " جنایت " است
از قبیل خود کشیها. اینگونه مرگها که

نفله کردن و هدر دادن خود است، بدترین مرگها است. کسانی که در تصادف اتومبیل کشته می شوند

و خود مقصرند، مرگشان از این قبیل مرگها است و همچنین کسانی که در راه یک گناه به هر شکل و

به هر صورت باشد کشته شوند.

5 - مرگهائی که " شهادت " است:
مرگی شهادت است که انسان با توجه به خطرات

احتمالی یا ظنی یا یقینی فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به تعبیر قرآن کریم " «فی سبیل

الله»" از آن استقبال کند. شهادت دو رکن دارد: یکی اینکه در راه خدا و فی سبیل الله باشد. هدف،

مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نماید. دیگر اینکه آگاهانه صورت گرفته باشد.

معمولا در مورد شهادت، جنایت هم هست. یعنی عملی که از جهت انتسابش به مقتول، شهادت

است و مقدس است، از جهت انتسابش به قاتل جنایت و پلیدی است. شهادت، به حکم اینکه عملی

آگاهانه و اختیاری است و در راه هدفی مقدس است و از هر گونه انگیزه خود گرایانه منزه و مبرا است،

تحسین انگیز و افتخارآمیز است و عملی قهرمانانه تلقی می شود. در میان انواع مرگ و میرها تنها این

نوع از مرگ است که از حیات و زندگی برتر و مقدستر و عظیمتر و فخیم تر است.

۶-اجل معلق:دراثرکثرت گناه وآزاردیگران وانواع مردم آزاری وقتل والدین عمرازحدطبیعی کمترمی

شودوتقدیرش عوض می شود( بیشترجوانان دچاراین نوع مرگ می شوند)

 

*برکت درعمرنشانه لطف الهی است(فرصت جبران یافرصت جمع کردن عمل صالح)


 

در حدیث دیگرى آمده است : وقتى انسان در حال مرگ قرار مى گیرد، شیطان با یارانش بر او وارد مى شوند و در طرف چپ و راست او مى نشینند و مى گویند: دین خود را رها کن و بگو خدا دو تاست تا از این بلا و سختى که به تو روى آورده است نجات پیدا کنى. (چپ و راستى که در حدیث آمده است : کنایه از سعى و کوشش کردن شیطان در گمراه ساختن محتضر است . یا این که طرف راست کنایه از گمراهى در اعتقادات و اعمال صالحه ، مانند خیرات و مبرات است و طرف چپ کنایه از گمراهى به واسطه فسق و فجور و شراب خور جهت علاج درد

در حدیث دیگرى آمده است : وقتى انسان در حال مرگ قرار مى گیرد، شیطان با یارانش بر او وارد مى شوند و در طرف چپ و راست او مى نشینند و مى گویند: دین خود را رها کن و بگو خدا دو تاست تا از این بلا و سختى که به تو روى آورده است نجات پیدا کنى. (چپ و راستى که در حدیث آمده است : کنایه از سعى و کوشش کردن شیطان در گمراه ساختن محتضر است . یا این که طرف راست کنایه از گمراهى در اعتقادات و اعمال صالحه ، مانند خیرات و مبرات است و طرف چپ کنایه از گمراهى به واسطه فسق و فجور و شراب خور جهت علاج درد

اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان قرار نگیرد، باید اعمالى را که بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله : هنگام نماز شب از خدا بخواهد که ایمان او را کامل گرداند و شیطان را از او

 

 

وارد شده است : انسان هنگام مرگ ، زیاد تشنه مى شود. شیطان از این فرصت براى گرفتن ایمان او استفاده مى کند و ظرف پر از آب سرد و گوارایى را در دست گرفته و بر بالین انسان مى ایستد و ظرف را حرکت مى دهد.

محتضر در حالى که شیطان را نمى شناسد به او مى گوید: مقدارى از این آب را به من بده تا بیاشام .شیطان در جواب او مى گوید: اگر مایل به آشامیدن آب هستى و مى خواهى به تو آب دهم ، بگو خدایى در عالم وجود ندارد.اگر جواب او را ندهد و صورت خود را از او برگرداند، شیطان از طرف پا ظاهر مى شود و آن ظرف را حرکت مى دهد. شخص مؤ من باز درخواست مقدارى آب مى کند.شیطان مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر من نیست . اگر او ایمانش عاریه اى باشد آن جمله را مى گوید و بدین وسیله ایمان خود را به شیطان مى دهد و کافر از دنیا مى رود. در این هنگام آن ملعون آب را روى زمین مى ریزد و ظرف را مى شکند و مى گوید: من کار خود را کردم و احتیاجى به تو ندارم . اما اگر ایمانش ثابت و محکم باشد کلام شیطان را رد مى کند و به او توجهى نمى نماید.

 

دور کند و در برابر نعمت (ایمانى) که به او عنایت کرده است شکرگذارباشد.

 

 


وضعیت روح بعدازمرگ واتفاقات اولیه.....

یکی از مباحثی که همواره ذهن انسان را بخود مشغول نموده ، اطلاع از وضعیتی ست که روح به محض بروز مرگ تجربه می نماید. با شنیدن سخنان افرادی که حالت "نزدیک به مرگ" را تجربه نموده اند می توان تا اندازه ای از این راز مطلع شد. مواردی که در ادامه مطالعه می فرمائید ماحصل اطلاعاتی ست که از افراد دارای تجربه "نزدیک به مرگ" جمع آوری شده .

لازم بذکر است که عده ای تنها چند مورد و عده ای دیگر تمامی این موارد را تجربه نموده اند. بدون هیچ توضیح اضافی می پردازم به لحظه به لحظه حالات روح پس از مرگ و جدائی از کالبد فیزیکی.

به محض بروز مرگ :

1- احساس سبکی و آرامش و توقف کامل دردی که احتمالاٌ در اثر بیماری و یا بروز سانحه وجود داشته. احساس شناور بودن در فضا و سپس مشاهده اتاقی که کالبد در آن قرار دارد.

2- مشاهده تونلی تاریک و پر صدا و جذب شدن بدرون آن.

3- در حین حضور در تونل ، مشاهده اقوام و دوستانی که قبلاٌ فوت نموده اند و نیز ماهیت هائی با رفتار توام با ملایمت که همگی ضمن خوش آمد گوئی وی را به آرامش دعوت می نمایند.

4- پس از گذشت زمانی معین در درون تونل نوری در انتهای آن مشاهده می نمایند و هنگام رسیدن به منبع آن نور نیروئی سرشار از عشق و محبت را دریافت و احساس آرامش و امنیتی دوچندان خواهند نمود.

5- در این مرحله قادر به روئیت دوران حیات خویش در جهان مادی می باشند. تمامی رفتار و اعمال آنها بار دیگر عیان می گردند. اما این مورد بتنهائی انجام گرفته و مورد قضاوت قرار نمی گیرد. شاید برای اطلاع از چراها و دلایلی که همواره در ذهن وی جای داشته.

6- در این مرحله به منطقه ای همچون مرز میان دو کشور می رسند که عبور از آن برایشان ممکن نیست. در این نقطه اصوات بسیار دل انگیز و آموزه هائی والا را درک و فرا خواهند گرفت. برخی از افراد با وجود یادآوری حضور در آن نقطه از بیاد آوردن مشاهدات و آن چیزهائی که فراگرفته اند عاجز می باشند.

7- به برخی از این افراد این اختیار داده می شود که یا در همانجا باقی مانده و یا به جهان مادی بازگردند . این در حالی ست که گروهی دیگر بنا بر اینکه هنوز زمان مرگ ایشان فرا نرسیده مجبور به بازگشت به کالبد فیزیکی خویش می گردند.

8- احساس ناامیدی و رنج فراوان بخاطر بازگشت اجباری به کالبد فیزیکی . این ناراحتی در برخی از افراد تا اندازه ای بوده که پس از بازگشت دچار افسردگی شدید گردیده اند.

9- این افراد پس از گذراندن چنین تجربه ای وارد فاز متفاوتی از زندگی شده و از هرگونه گرایشات مادی خود را دور نگاه می دارند. براحتی و بدون ذره ای نگرانی از مرگ سخن گفته و به راهنمائی اطرافیان خویش می پردازند.

موارد فوق درمورد افرادی ست که زندگی عاری از جنایت ، دشمنی ، طمع ، کینه و ... داشته اند و مطمئناٌ این تجربه ای یکسان برای همه ما نخواهد بود. در قسمتی دیگر به شرح حالات دیگری که قطعاٌ مطلوب نمی باشند اشاره خواهم داشت. بخش بزرگی از کتاب در دست نگارش بطور جامع به زندگی پس از مرگ و تجارب مخنلف اختصاص یافته است.

 


 

برزخ چیست؟وتوصیف اتفاقات بعدازمرگ.....!

آيا تا به حال به لحظات پس از مرگ فكر كرده‌ايد، اينكه براي انسان چه اتفاقاتي مي‌افتد. به خصوص زماني كه مي‌خواهند انسان را داخل قبر بگذارند، نمي‌دانم آيا شنيده‌ها و دانسته‌هايي در اين مورد داريد، در واقع از روزهاي پس از مرگ چيزي مي‌دانيد؟ منظور سير ارواح در عالم برزخ است. تا چه حد با حقايق پس از مرگ آشنايي داريد، آيا از گرفتاري‌هاي عالم برزخ باخبريد؟... اگر نسبت به آنچه برايتان نوشتيم، آگاهي نداريد، مطالب ذيل كه به سرگذشت «ارواح پس از مرگ» مي‌پردازد و توسط «آيت‌ا... آقا نجفي قوچاني» به رشته نگارش درآمده است، را بخوانيد:

پرواضح است كه بدن، عنصر مادي جهان طبيعت، حجابي ضخيم و پرده‌اي است سخت بر روي ديده. انسان از جهان ديگر و به مردن و بيرون شدن از اين جهان مادي و برطرف شدن اين پرده، مي‌رسد، به چيزهايي كه پيش از اين نمي‌ديد و نمي‌رسيد.

در روايتي از رسول اكرم(ص) و اميرالمومنين(ع) آمده: «الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا» (مردم در خواب هستند و پس از مرگ بيدار مي‌شوند).

آيا مي‌دانيد كه به انسان هنگام جان دادن و سكرات مرگ چه جمله‌اي خطاب مي‌شود، در قرآن سوره ق. آيه 22 آمده است:

«لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد» (تو از اين صحنه غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت، كاملا تيزبين است).

البته این رابگویم این برزخ آیت الله قوچانی که یک عارف بزرگ بوده است ،برزخ گناهکاران متفاوت است!

لحظات پس از مرگ

من مردم، پس ديدم ايستاده‌ام و حالا بيماري كه داشتم را ندارم و تندرستم و خانواده و دوستان من در اطراف جنازه‌ام، گريه مي‌كنند و من همه آنها را ديدم، از گريه و زاري آنان ناراحت شدم و به آنها مي‌گويم: «من نمرده‌ام، بلكه بيماريم رفع شده است.» نمي‌دانم صدايم را مي‌شنوند يا نه؟ اما مرا نمي‌بينند، دانستم كه از من دور هستند...

جنازه را پس از غسل و ديگر كارها، به طرف قبرستان بردند. من هم (فردي كه جان خود را از دست داده) به همراه آنان رفتم، جنازه را سرازير گور كردند و من در گور ايستاده و تماشا مي‌كردم، در آن حال ترس و وحشت مرا فرا گرفته بود، به خصوص زماني كه ديدم در آن گور، جانورهايي پيدا شده‌‌اند و به جنازه حمله‌ور شدند و آن مردي كه دارد در گور جنازه مرا مي‌خواباند، به آن جانورها معترض نشد، او آنها را نمي‌ديد، اما من آنها را مي‌ديدم (روح فرد فوت شده كه از جانش جدا شده، اين اتفاقات را مي‌بيند).

امام صادق(ع) مي‌فرمايند: هر روز قبر با زبان حال صحبت مي‌كند و به شخص متوفي مي‌گويد: «من خانه غريب و ناآشنايم، من منزل وحشتناك و ترسناكم، من آشيانه پر از جانوران وحشي و حيوانات درنده هستم و يا مي‌گويد: «من باغي از بوستان بهشتم يا گودالي از گودال‌هاي دوزخ هستم.»

و روح ادامه مي‌دهد: و از گور بيرون رفت، همان فردي كه جسد را داخل قبر گذاشت و من از جهت علاقه‌مندي به آن جنازه داخل گور شدم تا آن جانوران را بيرون كنم (آن جسم، از آن من بود)، اما آنها زياد بودند و بر من غلبه كردند و ديگر آنكه مرا چنان ترس گرفته بود كه تمام اعضاي بدنم مي‌لرزيد، از مردم دادرسي خواستم، اما آنها صدايم را نمي‌شنيدند، هيچ‌كس به دادم نرسيد، همه مشغول كار خود بودند، آنها داخل گور را ديگر نمي‌ديدند كه چه هنگامه‌اي برپاست و جانوران درنده چگونه به جسم بي‌روح من تاخته‌اند كه ناگاه اشخاص ديگري در گور پيدا شدند و كمك كردند و جانوران فرار كردند، خواستم از آنان بپرسم كه شما كي هستيد؟ كه خيلي سريع ناپديد شدند. البته پس از ذكر اين جمله: «ان الحسنات يذهبن السيئات» و همه آنها ناپديد شدند...

اين كلام در سوره هود، آيه 114 آمده است: (به راستي حسنات و كارهاي نيك، اثرات سيئات و كارهاي زشت را از بين مي‌برد).

در احاديث متعدد از ائمه‌اطهار(ع) آمده است كه: «عمل صالح انسان به صورت موجود نوراني در عالم برزخ و قيامت، همراه او بوده و در گرفتاري و مشكلات او را ياري خواهد كرد».

پس از اينكه از دست آن موجودات رها شدم، ديدم كه مردم، سر گور را پوشانده‌اند و مرا در ميان گور تنگ و باريك ترك كرده‌اند و ديدم كه هر كه به دنبال خانه‌اش روان شد، حتي خويشان نزديك و همسر و فرزندانم كه شب و روز درصدد آسايش آنها بودم، از رفتن و بي‌وفايي‌شان اندوهگين شدم، چرا بايد مرا تنها بگذارند، از خوف، تاريكي و وحشت گور و تنهايي، دلم در حال تركيدن بود.

اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايند: «در آخرين لحظات زندگي انسان، اموال، فرزندان و اعمال او در جلوي چشمش مجسم خواهند شد و او به مال خود، رو كرده و مي‌گويد: «من نسبت به تو خيلي علاقه‌مند بودم، در به دست آوردن تو از هيچ تلاشي دريغ نكردم، حال زمان جدايي است، چه كمكي به من مي‌كني!» مال و اموال به زبان آمده و مي‌گويند: «از من فقط به مقدار كفن! مي‌تواني استفاده كني».

آن‌گاه رو به فرزندانش مي‌كند و مي‌گويد: «من شما را دوست داشتم، از هيچ‌گونه حمايت شما، كوتاهي نكردم، شما چه خدمتي مي‌توانيد به من كنيد و مي‌‌شنود كه فرزندان مي‌گويند: «ما تا دم قبر، تو را همراهي مي‌كنيم و تو را در زير خاك دفن مي‌كنيم و بس، همين».
سپس به سوي اعمال خود توجه كرده و مي‌گويد: «من نسبت به تو خيلي بي‌علاقه بودم، بر من دشوار بودي، اكنون از تو چه كاري ساخته است؟»

و جواب مي‌شنود: «من در تمام مراحل قبر، برزخ و قيامت همراه تو هستم، تا در پيشگاه خدا حضور يابم».

قبر مي‌پرسد

با حال غريب و وحشتي فوق‌العاده و ياس، بالاي سر جنازه نشسته‌ام، كم‌كم ديدم قبر مي‌لرزد، از ديوارها و سقف آن، خاك مي‌ريزد، به خصوص از پايين پاي قبر، كه بسيار تكان مي‌خورد، گويي جانوري در حال شكافتن آنجاست تا داخل شود و سرانجام، آنجا شكافته مي‌شود، ديدم دو نفر با صورت‌هاي موحش و هيكلي مهيب داخل قبر شدند، مثل ديوهاي قوي هيكل بودند، از دهان و دو سوراخ بيني‌‌شان دود و شعله آتش، بيرون مي‌رود و گرز‌هاي آهنين به دست كه در اثر گرماي آتش، سرخ شده بود و برق‌هاي آتش از آنها شعله‌ور مي‌شد...

آن ديوها اين گرزها را در دست داشتند و با صداي رعدآسايي كه گويا زمين و آسمان را به لرزه آورده، از جنازه از همان جسم من مي‌پرسند كه: «من ربك»

در احاديث زيادي از ائمه(ع) آمده است كه: «پس از دفن ميت در قبر(ع)، دو ملك به نام‌هاي نكير و منكر، با قيافه‌هاي وحشتناك مي‌آيند و از مسائل اعتقادي او پرسش مي‌كنند.»

از ترس و وحشت، نه دل داشتم و نه زبان، فكر كردم كه جنازه بي‌روح جواب اينها را نخواهد داد و يقين است كه با اين گرزها خواهند زد كه قبر پر از آتش شود و با آن وحشتي كه داشتم، اين آتش سوزان هم سر بار خواهد شد.

در احاديث، فراوان آمده است كه پس از وارد شدن انسان به قبر، دو ملك از طرف خداوند متعال مي‌آيند و از مسائل اعتقادي مانند: توحيد، نبوت، امامت و.. از وي مي‌پرسند و مومن با عنايت خدا و توجه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) پاسخ مي‌دهد و پس از آن، قبر او به يك باغ باصفا مبدل شده و از نعمت‌هاي بهشتي بهره‌مند مي‌شود.

«افراد غيرمومن در برابر پرسش آنان، اندامشان به لرزه مي‌افتد و زبانشان بند آمده و از پاسخ آنان عاجز مي‌مانند و آن گاه قبر آنان، آتش گرفته و به عذاب دوزخ گرفتار خواهند شد.»

روح ادامه مي‌دهد: «توجه كردم به سوي حق چاره‌ساز بيچارگان و كارساز درماندگان و در دل متوسل شدم به علي‌بن‌ابي‌طالب(ع)، چون او را به خوبي مي‌شناسم. او دادرس درماندگان بود، به قدرت و توانايي او در همه عوالم و منازل آگاه بودم كه اين يكي از نعمت‌ها و چاره‌سازي‌هاي خداوند بود كه در چنين زمان وحشتناك و خطرناكي كه آدمي از هوش بيگانه مي‌شود، آن را به ياد مي‌آورد.

«و تري‌الناس سكاري و ما هم بسكاري» اين كلام در سوره حج. آيه دوم آمده است: (مردم را مست مي‌بيني، در حالي كه مست نيستند).

و روح ادامه مي‌دهد: به مجرد اين كه، قلبم كمي قوت گرفت و زبانم باز شد چون سكوت و جواب ندادن من به طول انجاميد، آن دو ملكي به غيظ دوباره از من مي‌پرسند كه: «خداوند و معبود تو كيست؟» و به صورت و هيبتي كه صد درجه از اولي سخت‌تر و شديدتر بود و از شدت حرص صورتشان سياه و از چشم‌هايشان برق آتش شعله مي‌زند، در اين هنگام گرزها بالا رفت و مهياي زدن شدند، مثل اول نترسيدم و با صداي ضعيف گفتم كه: «معبود من، خداي يگانه بي‌همتاست».

پس از اين پاسخ در آنها ديدم، غضب‌شان، شكست و گرفتگي صورتشان فرو نشست...

آن يكي به آن ديگري گفت: «معلوم مي‌شود كه اسلام را مي‌شناسد، سزاوار است كه از اين به بعد با نزاكت از او سوال كنيم»، اما آن ديگري گفت: «چون نوع رفتار با اين شخص جواب پرسش آخري است و هنوز از او چيزي بيشتر نمي‌دانيم ما بايد به ماموريت خود عمل كرده و وظايف خود را انجام دهيم، اين فرد هر كه مي‌خواهد باشد، عناوين و اعتبارات در نظر ما اعتباري ندارد».

پس پرسيدند: «من نبيك» (پيامبر تو كيست؟)

در اين هنگام تپش قلب من كمتر، زبانم و صدايم كلفت‌تر شد و پاسخ دادم: «نبيي و رسول‌ا... الي‌الناس كافة محمد بن عبدا... خاتم‌النبيين و سيدالمرسلين(ص)» در اين هنگام، غضبشان به كلي رفت و صورتشان روشن شد و از من آن ترس و وحشت نيز رفت. پس سوال كردند: از كتاب و قبله و امام و خليفه رسول‌ا...

جواب دادم كه كتاب من قرآن كريم است. كه به پيامبرم نازل شد، قبله من كعبه است و... و تك‌تك اسامي و نسب و حسب آن بزرگواران را براي آنان شرح دادم. گفتند: «اين همه طول و تفصيل لازم نبود، جواب هر كلمه، يك كلمه است».

گفتم: «براي شما از اين مفصل‌تر لازم است زيرا درباره ما، از اول بدگمان بوديد و برخلقت ما اعتراض كرديد، با اينكه بر فعل حكيم نبايد اعتراض كرد و از آن روزي كه اعتراض شما را فهميدم، از شما دق‌دلي پيدا كردم، حتي متعهد شدم كه اگر مجالي بيابم از شما سوالاتي كنم و چون و چرايي در اندازم اما حيف كه با اين گرفتاري و مضيقه، مجالي برايم نمانده است».

در روايتي از امام موسي كاظم(ع) آمده است: از مومن در قبر از پروردگارش، دين، پيامبر و امامش مي‌پرسند، پس از آنكه پاسخ صحيح داد، آنگاه سوال مي‌كنند. «كيف علمت بذلك؟» دليل و برهان اين سخنانت چيست؟

پاسخ مي‌دهد: «امر هداني ا... له و ثبتني عليه» (اين مسائل اعتقادي را به هدايت فطري خداوند متعال و دليل و برهان قوي و استوار عقلي دريافتم...)

آنگاه به او مي‌گويند: «خواب خوش و آرامي همانند خواب نوعروسان براي تو آرزو مي‌كنيم»، سپس دري از بهشت به روي او گشوده خواهد شد، هنگامي كه از كافر از خدا و دين و پيامبرش مي‌پرسند؛ پاسخ مي‌دهد پرورگار من، خدا و دين من اسلام و پيامبر من محمد(ص) است! سپس از او مي‌پرسند:«من اين علمت هذا» (به چه دليل و برهان) پاسخ مي دهد از مردم شنيدم كه اين چنين مي‌گفتند. آن دو ملك پس از شنيدن اين پاسخ، آنچنان بر وي مي‌كوبند كه تمام جن و انس طاقت او را ندارند، آن گاه گرفتار آتش خواهد شد، تا قيامت برپا شود...
روح مي‌گويد: سكوت كردم و منتظر بودم ببينم چه سوالي بعد از اين مي‌كنند، ديدم سوالي نكردند، تنها پرسيدند: «اين پاسخ‌ها را از كجا مي‌گويي؟ و از كه آموختي؟» و من از اين سوال به فكر فرو رفتم...

مرحوم نراقي نقل مي‌كند: فخر رازي، روزي مي‌گريست، از سبب گريه او پرسيدند، گفت: «70 سال است كه در مسئله‌اي به نوعي اعتقاد داشتم، امروز دانستم كه باطل بوده، از كجا كه ساير عقايد من چنين نباشد؟

در فكر پاسخ‌هايم بودم كه ناگهان نعره آنها، همچون صاعقه‌اي آسماني، بلند شد كه: «بگو آنچه گفتي، از كجا گفتي؟»

نظر كردم كه چشمي نبيند! چنان صورت خشمگين را، چشم‌هاي برگشته و سرخ شده، همچون شعله آتش و صورت سياه شد. دهان‌شان باز، همچون دهان شتر با دندان‌هاي بلند و زرد و گرزها را بلند نموده و مهياي زدن بودند».

از شدت وحشت و اضطراب از هوش بيگانه شدم و به صورت ضعيفي پاسخ دادم، در حالي كه از ترس چشم را بسته بودم! «اين مسائل اعتقادي را به عنايت الهي و هدايت فطري او دانستم»

و از آنها شنيدم كه گفتند: «بخواب! همانند خواب خوش نوعروسان»... و رفتند، من با همان حال گويا به خواب رفتم و يا بيهوش بودم، اما حس كردم كه از آن اضطراب رهايي يافتم. پس از برهه‌اي كه به حال آمدم و چشم باز كردم خود را در حجره مفروشي ديدم و جوان خوش‌رو و خاموش مو و خوش بويي را ديدم كه سر مرا به زانو نهاده و منتظر به حال آمدن من است .


 

حضرت علی(ع)صحنه مرگ راچنین بیان می فرمایند:

درلحظه ی مرگ اطراف بدن شل می شودرنگ می پرد. مرگ می آید.زبان می گیرد.انسان هنوزمی بیندومی شنود ولی قدرت حرف زدن ندارد.فکرش کارمی کند.باخودفکرمی کندکه عمرش رادرچه راهی صرف وتباه کرده وایامش راچگونه سپری کرده است؟درآن لحظه ازاموال وثروت هایی که درطول عمرش جمع کرده یادمی کندوباخودمی گوید:این اموال راازچه راهی بدست آورده ام وفکرحلال وحرام آن نبودم اکنون گناه وحسابش بامن است ولذت وبهره اش بادیگرانُ ولی مامورمرگ همچنان روح اوراازاعضای اوجدامی کندتازبان وگوش هم ازکارمی افتدوفقط چشمانش می بیندوبه اطراف خودنگاه می کندوتلاش ووحشت حرکت اطرافیان خودرامشاهده می کند.دیگرنمی شنودوحرفی هم نمی زند.درلحظه آخرروح ازچشم هم گرفته می شودواومانندمرداری درمیان دوستان وبستگان می افتدوهمه ازاومی ترسندوازکنارش فرارمی کنندوپس ازاندکی اورابه خاک سپرده ازاودورمی شوندواورابه دست عملش می سپارندوبرای همیشه ازدیدارش چشم می پوشند.!

 

درروایات آمده جان کندن انسان گنه کارشبیه کندن پوست ازبدن حیوان زنده است.وهنگام مرگ خوبان بشارتی به آنهاداده می شودکه چشمانشان روشن شده(جایگاهشان رادرآن دنیامی بینند)به مرگ علاقه پیدامی کنندوراحت جان می دهند.

امام کاظم(ع)درموردراحت مردن کافرمی فرمایند:راحت مردن کافربه خاطرتسویه حسابی است که خداوندنسبت به کارهای نیک آنان انجام می دهدواین آخرین لذت یاراحتی است برای آنان ونیزآخرین پاداش ثواب وحسنه ای است که برای آنان بوده است.

یک داستان عبرت آموزازامام باقر(ع)

امام باقر(ع)فرمودند:یکی ازپیامبران بنی اسرائیل ازجایی عبورمی کردکه دیدمردمومنی درحال جان دادن است درحالی که نصف بدنش زیردیواری قرارگرفته ونصف دیگربدنش بیرون ازدیواراست وپرندگان وسگهادرحال متلاشی کردن ودریدن بدن اوهستند.سپس ازآنجاگذشتندودرمسیرخودبه شهری رسیدندودیدندحاکم آن شهرکه مردی فاسق وستمکاربودازدنیارفته است وجنازه ی اوراروی تختی گذاشته باابریشم کفن کرده اندودراطراف آن تخت منقل هایی روشن است که بوی خوش عودازآن برخاسته است.آنگاه ایشان به خداوندعرض می کند:خداوندا!!من گواهی می دهم که توحاکم عادل هستی وبه کسی ظلم نمی کنی.آن مرده ی اولی که بنده تواست وبه اندازه ی یک چشم برهم زدن نیزبرای توشریک نگرفته مرگ اوراآنگونه وباآن وضع رقت بارقراردادی واین امیرکه به اندازه ی یک چشم برهم زدن به توایمان نیاورده این چنین است سبب چیست؟خداوندبه اووحی کرد:ای بنده ی من!همان گونه که گفتی من حاکم عادل هستم وبه کسی ظلم نمی کنم.آن بنده ی من (مرده ی اولی)نزدمن گناهی داشت من نیزمرگ اوراباآن وضع قراردادم تامجازات گناه اوباشدتاوقتی برمن واردشدهیچ گونه گناهی نداشته باشد.ولی این بنده(امیر)نزدمن کارنیکی داشت من هم مرگ اوراچنان قراردادم تاپاداش کارنیک اوباشدتانزدمن هیچ گونه نیکی طلب نداشته باشد.

 

 

 

داستان سلمان فارسی وسخن گفتنش بامردگان وقتی مرگش نزدیک شد...

سلمان هنگامی که یقین کرد که هنگام مرگش فرا رسیده فرمود: ای اصبغ! حضرت رسول خبر داد مرا که چون نزدیک مرگ من شود مرده با من سخن خواهد گفت و میخواهم که بدانم وفات من نزدیک شده است یا نه؟
سلمان به اصبغ گفت: تختی بیاور و مرا با آن به قبرستان ببر.
پس اصبغ چنین کرد و سلمان را به قبرستان مدائن برد. چون سلمان را در قبرستان بر زمین گذاشتند، گفت: روی مرا به قبله کنید پس به آواز بلند ندا کرد که: السلام علیکم ای اهل عرصه کهنه شدن و پوسیدن، سلام خدا بر شما باد. پس کسی جواب نداد پس بار دیگر ندا کرد: السلام علیکم ای گروهی که زمین را لحاف شما گردانیده اند، السلام علیکم ای گروهی که رسیدید به آنچه در دنیا عمل کرده اید و السلام علیکم ای گروهی که انتظار میکشید که اسرافیل در صور بدمد و از قبر ها بیرون بیایید، سوال میکنم از شما بحق خداوند عظیم و بحق پیغمبر کریم که البته یکی از شما مرا پاسخ بگوید، بدرستی که منم سلمان آزاد کرده رسول خدا و آن حضرت مرا خبر داده که چون نزدیک وفات من شود مرده با من سخن خواهد گفت.
چون سلمان سخن خود را تمام کرد ناگاه میّتی از قبر خود به سخن درآمد و گفت: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، ای گروهی که بناها میسازید و فانی خواهید شد و مشغول گردیده اید به عرصه دنیا، اینک سخن تو را می شنویم و به زودی تو را جواب می گوئیم، از آنچه خواهی بپرس خدا تو را رحمت کند.
سلمان گفت: ای سخن گوینده بعد از مرگ! و ای کلام گوینده بعد از حسرت مردن! آیا تو از اهل بهشتی یا از اهل جهنم؟
گفت: سلمان من از آنهایم که خدا انعام کرده است بر ایشان به عفو و کرم خود و ایشان را در بهشت گردانیده است به رحمت خود.
پس سلمان گفت: ای بنده خدا، وصف کن از برای من که مرگ را چگونه یافتی و چه رسید بر تو از آن، و چه دیدی و چه مشاهده کردی؟
مرده گفت: مهلت ده مرا ای سلمان و مبالغه منما، پس به خدا سوگند که بریدن بدن به ارّه ها و جدا کردن و پاره کردن به مقراضها آسانتر است بر من از شدت مرگ، بدان که حق تعالی در دنیا مرا نیکیها الهام کرده بود و عمل به خیر میکردم و فرایض الهی را انجام میدادم و قرآن میخواندم و در نیکی پدر و مادر حریص بودم و اجتناب از چیز های حرام نمودم و از ظلم و ستم به بندگان ترسان بودم و در روز و شب تعب می کشیدم و سعی مینمودم در کسب روزی حلال از ترس ایستادن نزد خدا برای سوال، پس روزی از روزها در نهایت عیش و لذت و فرح و شادی و سرور بودم ناگاه بیمار شدم و چند روز در آن مرض بودم تا آنکه مدت من از دنیا منقضی شد، پس در آن وقت مردی نزد من آمد با خلقتی عظیم و منظری مهیب و در برابر من ایستاد در هوا نه به سوی آسمان بالا می رفت و نه به سوی زمین فرود میآمد. پس اشاره کرد به سوی دیده من و آن را کور گردانید و به سوی گوش من و آن را کر گردانید و به سوی زبان من و آن را لال گردانید پس چنان شدم که هیچ چیز از چیزهای دنیا را نمی دیدم و نمی شنیدم. پس در این وقت گریستند اهل و یاران من و خبر من به برادران و همسایگان من رسید. در این وقت به او گفتم: تو کیستی ای آن کسی که مرا مشغول گردانیدی از اهل و مال و فرزندان من؟
گفت: من ملک موت آمده ام به نزد تو که نقل فرمایم تو را از خانه دنیا به خانه آخرت و به تحقیق که منقضی شده است مدت حیات تو و آمده است وقت مرگ تو.
و در این حال که او با من مخاطبه می کرد دو شخص دیگر آمدند به نزد من و ایشان به حسب خلقت و صورت نیکوترین مردم بودند که من دیده بودم و یکی از ایشان در جانب راست من نشست و دیگری در جانب چپ، پس گفتند به من که: السلام علیک و رحمه الله و برکاته به تحقیق که آورده ایم بسوی تو نامه تو را، الحال بگیر و نظر کن در آن.
گفتم : این چه نا مه ای است که باید بخوانم من؟
گفتند: مائیم آن دو ملکی که با تو بودیم در دار دنیا و نیکیها و بدیهای تو را می نوشتیم، این است نامه عمل تو.
پس نظر کردم در نامه حسنات خود و آن نامه در دست ملکی بود که او را (رقیب) می گفتند و شاد شدم به آنچه در آن دیدم و از نیکیها خندان شدم و مرا فرحی عظیم رو داد. پس نظر کردم به نامه گناهانم و آن در دست ملکی بود که او را (عتید) می گفتند و بسیار غمگین شدم از آنچه در آن مشاهده کردم و به گریه افتادم. پس به من گفتند: بشارت باد تو را که برای تو خیر و نیکی خواهد بود.
پس به نزد من آمد آن مرد اول یعنی ملک موت و روح را از تن من کشید و هر جذبه و کشیدنی از او برابری میکرد با همه سختیها از آسمان تا زمین، و پیوسته در این شدت بودم تا آنکه جان به سینه من رسید، پس اشاره کرد به سوی من حربه ای که اگر آن را بر کوهها میگذاشت، می گداختند و روح مرا از بینی من قبض نمود، پس در آن وقت گریه اهل من بلند شد و هر چه میگفتند را می شنیدم و هر چه می کردند بر آن مطلع بودم.
پس چون بسیار شدید شد گریه و جزع اهل بیت من بر من، ملک موت با نهایت خشم و آزردگی متوجه ایشان شد و گفت: ای گروه! از چه چیز است گریه شما؟ پس به خدا سوگند که ما ستمی بر او نکرده ایم که شما شکایت می کنید و تعدّی بر او نکرده ایم که شما فریاد کنید. گریه کنید، لیکن ما و شما بنده یک خداوندیم. اگر خدا شما را امر میکرد در باب ما، امری چنانکه ما را در باب شما امر کرده است، هر آینه شما امتثال امر او می کردید در حق ما، چنانچه ما امتثال امر او نمودیم در حق شما، به خدا سوگند که ما روح او را نگرفتیم تا آنکه روزیِ مقدّر او تمام شد و مدت حیات او منقطع شد و رفت به سوی پروردگار کریمی که هر حکمی که خواهد درباره او مینماید و او بر همه چیز قادر است. پس اگر صبر کنید، مزد می یابید و اگر جزع نمائید گناهکار خواهید گردید، چه بسیار برگشتی خواهد بود مرا به سوی شما، میگیرم پسران و دختران را و پدران و مادران را.
پس در آن وقت از نزد من روانه شد و روح مرا با خود برد، در این وقت ملکی دیگر آمد و روح مرا گرفت و آن را در جامه حریری پیچید و بالا برد بسوی آسمان و او را نزد حق تعالی گذاشت در کمتر از یک چشم به هم زدن، پس چون روح من نزد حق تعالی حاضر گردید از هر عمل صغیر و کبیری از من سوال نمود و از نماز و روزه ماه مبارک رمضان و حج بیت الله الحرام و تلاوت قرآن و زکات دادن و تصدق نمودن و از هر عملی که در سایر ایام و اوقات کرده بودم و از طاعت پدر و مادر و از کشتن آدمی به ناحق و از خوردن مال یتیم و از مظلمه های بندگان خدا و از عبادت کردن در شب در وقتی که مردم در خوابند و آنچه مشابه اینهاست از اعمال از همه اینها سوال نمود از روح من، پس بعد از این روح مرا به زمین برگردانیدند به اذن حق تعالی.
در این وقت غسل دهنده من به نزد من آمد و جامه های مرا کند و شروع نمود در غسل دادن من، پس روح من او را ندا کرد که: ای بنده خدا! مدارا کن با این بدن ضعیف به خدا سوگند که من از هیچ رگی از رگهای او بیرون نیامدم مگر آنکه منقطع گردید و از هیچ عضو او بیرون نیامدم مگر آنکه آن عضو در هم شکسته شد، به خدا سوگند که اگر آن غسل دهنده این سخن را میشنید هر آینه هرگز مرده ای را غسل نمی داد، پس آب بر بدن من ریخت و سه غسل داد مرا و مرا کفن کرد در سه جامه و مرا حنوط کرد و همین بود توشه من که به آن بیرون رفت بسوی خانه آخرت، پس انگشتر را از دست راست من بیرون آورد و بعد از فارغ شدن از غسل من به پسر بزرگ من تسلیم کرد و گفت: خدا تو را ثواب دهد در مصیبت پدرت و تو را مزد و صبر بسیار دهد، پس مرا در کفن پیچید و مرا تلقین نمود و ندا کرد اهل و همسایگان مرا و گفت: بیایید به نزدیک او و او را وداع کنید، پس ایشان به نزد من آمده و وداع کردند، و چون از وداع من فارغ شدند مرا بر تختی از چوب نهادند و در این وقت روح میان رو و کفن من بود تا آنکه مرا گذاشتند و بر من نماز کردند، و چون از نماز فارغ شدند مرا به جانب قبر روانه کردند، چون مرا به قبر گردانیدند و در قبر آویختند هولی عظیم مشاهده نمودم که ای سلمان گویا از آسمان به زمین درافتادم، پس مرا در لحد گذاشتند و خشت بر من چیدند و خاک در قبر من ریختند.
پس در این وقت روح را برگردانید به سوی زبان و گوش من، و چون مردم را ندا کردند که از قبر من برگردند شروع کردم بر ندامت و پشیمانی و گفتم: کاش من از این جماعت بودم و بر می گشتم، پس شخصی از کنار قبر مرا جواب داد و گفت: نه چنین است و بر نمی توان گشتن، و این آیه را خواند (کلّا انّها کلمه هو قائلها و من ورائم برزخٌ الی یوم یبعثون) این سخنی است که حق تعالی بر ردّ جمعی از کافران فرمود که ایشان طلب برگشتن به دنیا میکنند بعد از مرگ یعنی (حاشا که او را بازگردانند، این کلمه است که او گوینده آن است و از پس ایشان برزخی است تا روزی که زنده شوند و مبعوث گردند) پس به او گفتم: تو کیستی که با من سخن میگویی؟ گفت: منم (منبه) و منم ملکی که حق تعالی مرا موکل گردانیده است به جمیع خلائق که تنبیه نمایم ایشان را بعد از مردن ایشان تا بنویسند عملهای خود را بر نفسهای خود که حجت باشد بر ایشان نزد خداوند عالمیان، پس مرا کشید و نشانید و گفت: بنویس عمل خود را.
من گفتم به خاطر ندارم.
گفت: مگر نشنیده ای سخن پروردگار خود را که در قرآن فرموده است (احصاه الله و نسوه) یعنی (احصا و شمارش کرده است کرده های ایشان را خدا و فراموش کرده اند ایشان کرده های خود را) پس گفت: تو بنویس و من بر تو املا میکنم و اعمال تو را میگویم.
گفتم: کاغذ کجاست که بنویسم؟
پس کنار کفن خود را کاغذی دیدم و گفت این صحیفه توست.
گفتم: قلم از کجا بیاورم؟
گفت: انگشت تو قلم توست.
گفتم: مرکب از کجا بیاورم؟
گفت: آب دهان تو به جای مرکب است.
پس املا کرد بر من آنچه کرده بودم در دار دنیا و نماند از اعمال من خردی و بزرگی مگر آنکه او را بر من املا کرد چنانکه حق تعالی فرموده است ( و یقولون یا ویلتنا مالهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضراً و لا یظلم ربک احداً) یعنی (میگویند کافران: وای بر ما چیست ا

 

حیله های شیطان در هنگام مرگ.....
  
 
حیله های شیطان در هنگام مرگ
 
 

 

 

 موقعى که انسان در حال احتضار قرار مى گیرد ونزدیک است جان از بدنش مفارقت کند، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر مى شوند و تلاش مى کنند تا با حیله هاى مختلف ایمان او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت براى محتضر است .

از امام صادق علیه السلام نقل شده است : هیچ انسانى نیست مگر این که در هنگام مرگ شیطان یکى از مأمورین خود را نزد او حاضر مى کند تا وى را وسوسه کند و در دینش به شک اندازد و او را به کفر بکشانند. این وسوسه ادامه دارد تا این که روح از بدن او خارج شود. اگر ایمان محتضر سست و عاریه اى باشد، شیطان به آسانى آن را از او مى گیرد و کافر از دنیا مى رود. و اگر محتضر از مؤ منان حقیقى باشد، شیطان نمى تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد.سپس فرمود: هرگاه یکى از شما بر بالین شخصى از کسان خود رفتید که مرگش فرا رسیده است ، شهادتین را به او تلقین کنید تا شیطان به او دست نیابد.

 

 

اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان قرار نگیرد، باید اعمالى را که بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله : هنگام نماز شب از خدا بخواهد که ایمان او را کامل گرداند و شیطان را از او

 

و به بندگان خدا ستم روا ندارد، دعاى عدلیه را زیاد بخواند، اعتقاد خود را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام محکم کند. نمازهاى خود را ضایع نکند و از آن ها مواظبت نماید در اول وقت بخواند. از طرفى اطرافیان محتضر باید هنگام مرگ بر بالین او قرآن بخوانند و شهادتین را به او تلقین کنند تا جان از بدنش ‍ مفارقت نماید.

 

از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خود مواظبت کند و آنها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود "ملک الموت " آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خود مواظبت کند و آنها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود "ملک الموت " آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.

شیطان براى گرفتن ایمان انسان و گمراه کردن او از راه هاى گوناگونى وارد مى شود تا به مقصود پلید خود برسد.

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: شیطان ممکن است به صورت جد و پدر انسان در آید و بگوید: از مذهب و ایمان خود دست بردار، زیرا من هم بر این دین بودم و اکنون مرا به واسطه آن عذاب مى کنند.سپس فرمود: از این جهت خویشان محتضر باید شهادتین را به او تلقین کنند و اعتقادات را به وى تذکر دهند؛ زیرا شیطان دشمنى آشکار براى انسان است .

وقتى انسان از دنیا مى رود باز شیطان دست از او بر نمى دارد و سعى مى کند به هر نحوى جنازه او را آزار دهد و انتقام خود را از او بگیرد.امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: مرده هاى خود را هرگز تنها نگذارید؛ زیرا شیطان با آنا

 ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: 19:24 :: توسط : معجزه دات کام

روش درست خوابیدن ازدیدگاه امیرالمومنین علی(ع)

 


حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام فرمود:
1- با وضو بخوابید که فرشتگان با روح شما تماس بگیرند، امّا اگر وضو نداشته باشید، با روح شما تماس نخواهند گرفت.
2- و فرمود:
قبل از خواب حتماً به توالت رفته و خود را سبک کنید و بعد از آن بخوابید.
زیرا گاهی مَثانه پُر است و شخص در خواب بوده و در زمان مناسب تخلیه نمی‏کند که دچار درد کلّیه و سنگ کلّیه می‏گردد.
3- و فرمود:
روش‏های خوابیدن چهار قسم است:
1- خوابیدن پیامبران، که بر پشت می‏خوابیدند و منتظر وحی پروردگار بودند.
2- خوابیدن مؤمن:
که بر دست راست و رو به قبله می‏خوابد.
3- خوابیدن پادشاهان و فرزندانشان:
که بردست چپ می‏خوابند تا از غذاهائی که می‏خورند لذّت ببرند.
4 - خوابیدن شیطان و پیروان او:
که بر رو می‏خوابند.
و فرمود:
هرگز بر رو نخوابید و اگر کسی را دیدید که بر رو خوابیده است او را بیدار کنید
.

 

اقسام خوابیدن

 


امام علی‏ علیه السلام در مسجد جامع کوفه حضور داشتند که مردی از اهل شام سئوالاتی را مطرح کرد،
و از آن جمله پرسید:
خواب چند قسم است؟
امام علی‏ علیه السلام پاسخ داد که:
خواب بر چهار قسم است:
اوّل - خوابیدن به روش پیامبران که بر پشت می‏خوابند و منتظر وحی می‏باشند.
دوم - خوابیدن مؤمن که رو به قبله و بر روی پهلوی راست می‏خوابد.
سوم - خواب پادشاهان و شاهزادگان که از فراوانی غذائی که خوردند بر پهلوی چپ می‏خوابند.
چهارم - خواب شیطان و دوستان شیطان، و هر دیوانه درد مندی که به روی می‏خوابند و شکم خود را به زمین می‏چسبانند.

امام علی و بهداشت و درمان
نویسنده : محمّد دشتي


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: 1:41 :: توسط : معجزه دات کام

حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام فرمود:
چند چیز است که باعث پریشانی می‏شود و چند چیز است که باعث توانگری می‏گردد.

امّا آنها که موجب فقر و پریشانی می‏شود:
 

1- تار عنکبوت را در خانه گذاشتن
2- در حمّام بول کردن
3- در حال جنابت چیزی خوردن
4- با چوب گز خلال کردن
5- ایستاده شانه کردن
6- خاکروبه را در خانه گذاشتن
7- قَسَمِ دروغ خوردن
8- زنا کردن
9- اظهار حرص کردن
10- خوابیدن در میان نماز مغرب و عشاء
11- خوابیدن بعد از صبح و پیش از طلوع آفتاب
12- دروغ بسیار گفتن
13- غنا و خوانندگی را شنیدن
14- مردی را که در شب سئوال (در خواست) کند چیزی ندادن
15- خرج را زیاده از اندازه کردن
16- با خویشاوندان بدی کردن

و امّا آنها که موجب توانگری و زیادتی مال می‏شود:
 

1- نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با یکدیگر بجا آوردن
2- بعد از نماز صبح و بعد از نماز عصر تعقیب خواندن
3- با خویشان نیکی و احسان کردن
4- داخل خانه را جاروب کردن
5- مال خود را با برادران مؤمن قسمت کردن
6- بامداد به طلب روزی رفتن
7- استغفار بسیار کردن
8- خیانت در مال مردم نکردن
9- سخن حقّ و راست گفتن
10- آنچه مؤذّن در اذان گوید از پی او گفتن
11- در بیت الخلاء سخن نگفتن
12- حِرص در طلب دنیا نداشتن
13- سپاسگذاری کردن از کسی که حقّی (نعمتی) بر او داشته باشد.
14- از قَسَمِ دروغ اجتناب کردن
15- پیش از طعام دست شستن
16- خوردن ریزه های غذا که در سفره می‏ریزد.

 

بهداشت و پاکیزگی

 

 

پرهیز از آب خوردن در ظروف شکسته

 


علی‏ علیه السلام در آن روزگاری که هنوز میکروب وانواع ویروس‏های زیان آور کشف نشده بود، و آلودگی‏ها معمولاً از طریق غذا و ظروف شکسته، به مردم منتقل می‏گردید، یک دستور العمل بهداشتی دارد که:
لاَ تَشْرِبوا الْماءَ مِن ثُلْمَةِ الاِْناءِ، وَ لا مِنْ عُرْوَتِهِ، فَاِنَّ الشَّیْطانَ یَقْعُدُ عَلَی العُروَةِ والثُّلْمَة
(از جای شکستگی ظروف، واز طرف دسته ظروف، آب نیاشامید، که شیطان در آنجاها می‏نشیند.)
در این رهنمود بهداشتی امام علی‏ علیه السلام موجودات موذی را با نام شیطانِ زیان رساننده، مطرح فرمود.

امام علی و بهداشت و درمان
نویسنده : محمّد دشتي
 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: 1:39 :: توسط : معجزه دات کام

 

كربلا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند.

حريم پاك

پيامبر اسلام (ص): كربلا پاك‌ترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگ‌ترين بقعه‏‌ها است والحق كه كربلا از بساط هاى بهشت است.

سرزمين نجات

پيامبر خدا (ص): پسرم حسين در سرزمينى به خاك سپرده مى‏شود كه به آن كربلا گويند، زمين ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است، چنانكه خدا ياران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.

مسلخ عشق‏

حضرت على (ع): كربلا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند.

عطر عشق‏

اميرالمومنين (ع): چه خوش‌بويى اى خاك! در روز قيامت قومى از تو به پا خيزند كه بدون حساب و بى‌درنگ به بهشت روند.

ستاره سرخ محشر

امام سجاد (ع): زمين كربلا در روز رستاخيز، چون ستاره مرواريدى مى‏درخشد و ندا مى‏دهد كه من زمين مقدس خدايم، زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.

كربلا؛ بيت‌المقدس‏


امام صادق (ع): كربلا از خاك بيت‌المقدس است.

فرات و كربلا

امام صادق (ع): سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.

كربلا كعبه انبياء


امام صادق (ع) هيچ پيامبرى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شوند، چنين است كه گروهى به كربلا فرود آيند و گروهى از آنجا عروج كنند.

كربلا، مصاف فرشتگان‏

امام صادق (ع): هيچ فرشته‏اى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شود، چنين است كه همواره فوجى از فرشتگان به كربلا فرود آيند و فوجى ديگرعروج كنند و از آنجا اوج گيرند.

راه بهشت‏

امام صادق (ع): جايگاه قبر امام حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است.

كربلا حرم امن‏

امام صادق (ع) فرمود: به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آن كه مكه را حرم قرار دهد.

زيارت مداوم‏

امام صادق (ع) فرمود: كربلا را زيارت كنيد و اين كار را ادامه دهيد، چرا كه كربلا بهترين فرزندان پيامبران را در آغوش خويش گرفته است.

بارگاه مبارك‏


امام صادق (ع) فرمود: آن «ساحل وادى ايمن» كه خدا در قرآن ياد كرده فرات است و «بارگاه با بركت» نيز كربلا است.

شوق زيارت‏


امام باقر(ع): اگر مردم مى‏دانستند كه چه فضيلتى در زيارت مرقد امام حسين عليه السلام است از شوق زيارت مى‏مردند.

حج مقبول و ممتاز


امام باقر (ع): زيارت قبر رسول خدا (ص) و زيارت مزار شهيدان، و زيارت مرقد امام حسين عليه السلام معادل است با حج مقبولى كه همراه رسول خدا (ص) بجا آورده شود.

تولدى تازه‏

امام باقر (ع): هر كس قبور شهيدان آل محمد (ص) را زيارت كند و مرادش از اين كار رضايت خدا و تقرب به پيامبر (ص) باشد، از گناهانش بيرون مى‏آيد مانند روزى كه مادرش او را زاده است.

زيارت مظلوم‏

امام باقر(ع): هر كس كه مى‏خواهد مسكن و مأوايش بهشت باشد، زيارت مظلوم ـ امام حسين ـ را ترك نكند.

شهادت و زيارت‏

امام صادق (ع): مرقد امام حسين عليه السلام را زيارت كنيد و با ترك زيارتش به او ستم نورزيد، چرا كه او سيد جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهيد است.

زيارت، بهترين كار

امام صادق (ع): زيارت قبر امام حسين عليه السلام از بهترين كارهاست كه مى‏تواند انجام يابد.

سفره‏هاى نور

امام صادق (ع):هر كس دوست دارد روز قيامت، بر سر سفره‏هاى نور بنشيند بايد از زائران امام حسين عليه السلام باشد.

شرط شرافت‏

امام صادق (ع): كسى كه مى‏خواهد در همسايگى پيامبر (ص) و در كنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زيارت امام حسين (ع) را ترك نكند.

زيارت، فريضه الهى‏

امام صادق (ع): اگر يكى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسين عليه السلام را زيارت نكند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترك كرده است؛ چرا كه حق حسين (ع) فريضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.

كربلا كعبه كمال‏

امام صادق (ع): هر كس به زيارت قبر امام حسين (ع) نرود تا بميرد، ايمانش ناتمام و دينش ناقص خواهد بود به بهشت هم كه برود پايين‌تر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.

از زيارت تا شهادت‏

امام صادق (ع): زيارت امام حسين عليه السلام را ترك نكن و به دوستان و يارانت نيز همين را سفارش كن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زياد كند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نميرى مگر با شهادت.

حديث محبت‏


امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه خدا خير خواه او باشد محبت حسين (ع) و زيارتش را در دل او مى‏اندازد و هر كس كه خدا بدخواه او باشد كينه و خشم حسين (ع) و خشم زيارتش را در دل او مى‏اندازد.

نشان شيعه بودن‏

امام صادق (ع): كسى كه به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال كند كه شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد او شيعه ما نيست و اگر هم از اهل بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود.

سكوى معراج‏

امام صادق (ع): هر كس كه به زيارت قبر حسين عليه السلام نايل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترين درجه عالى مقامان ثبت مى‏كند.

مكتب معرفت‏

حضرت امام موسى كاظم (ع): كمترين ثوابى كه به زائر امام حسين عليه السلام در كرانه فرات داده مى‏شود اين است كه تمام گناهان بخشوده مى‏شود. بشرط اين كه حق و حرمت ولايت آن حضرت را شناخته باشد.

همچون زيارت خدا

امام رضا (ع): كسى كه قبر امام حسين عليه السلام را در كرانه فرات زيارت كند، مثل كسى است كه خدا را زيارت كرده است.

زيارت عاشورا

امام صادق (ع): هر كس كه امام حسين عليه السلام را در روز عاشورا زيارت كند بهشت بر او واجب مى‏شود.

بالاتر از روسپيدى

امام صادق (ع): كسى كه شب عاشورا در كنار مرقد امام حسين عليه السلام سحر كند روز قيامت در حالى به پيشگاه خدا خواهد شتافت كه به خونش آغشته باشد، مثل كسى كه در ميدان كربلا و در كنار امام حسين عليه السلام كشته شده باشد.

رواق منظر يار

پيامبر خدا(ص): بدانيد كه اجابت دعا، زير گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان عليهم السلام از فرزندان اوست.‏

تربت و تربيت‏

امام صادق (ع): كام كودكانتان را با تربت حسين (ع) برداريد چرا كه خاك كربلا فرزندانتان را بيمه مى‏كند.

بزرگترين دارو


امام صادق (ع) فرمود: شفاى هر دردى در تربت قبر حسين عليه السلام است و همان است كه بزرگ‌ترين داروست.

تربت و هفت حجاب‏

امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت حسين عليه السلام حجاب‌هاى هفتگانه را پاره مى‏كند.

تسبيح تربت

امام صادق (ع): سجده بر تربت قبر حسين (ع) تا زمين هفتم را نور باران مى‏كند و كسى كه تسبيحى از خاك مرقد حسين (ع) را با خود داشته باشد، تسبيح گوى حق محسوب مى‏شود، اگر چه با آن تسبيح هم نگويد.

تربت شفا بخش

حضرت امام كاظم (ع): چيزى از خاك قبر من برنداريد تا به آن تبرك جوييد؛ چرا كه خوردن هر خاكى جز تربت جدم حسين (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت كربلا را براى شيعيان و دوستان ما شفا قرار داده است.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:, :: 17:2 :: توسط : معجزه دات کام

قصه توبه کنندگان (توبه آهنگر)

 


در كتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى كند از حسن بصرى (و در چند كتاب دیگر دیدم از مرحوم شیخ بهائى نقل مى كنند) كه گفت:
یك روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مى كند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سن دان مى گذاشت و با پُتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد ومى ساخت. چون مشاهده این كار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او كرد رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟
آن مرد گفت: نه.
گفتم چطور؟
گفت: یك ایّامى در حاینجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم. یكروز یك زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده منهم چون بهمان یك نظر فریفته جمالش شده بودم، در مقابل خواسته اش گفتم: اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم.
آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت.
روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیكه اشك میریخت، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم، دوباره بادست خالى برگشت، دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى كند كه بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تكرار كردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست كه از گرسنگى بى طاقت شده.
خلاصه وقتى كه نزدیك مى شد به من گفت: اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى كن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم:اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان كه بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم.
در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشك ریخت و گفت: من هرگز از این كارهاى حرام نكردم و چون دیگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه كه میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیك شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت: بشرط اینكه مرا بجایى ببرى كه هیچ كس ما را نبیند.
مرد آهنگر گفت: قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبیدم. همینكه خواستم از او بهره اى بردارم. دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى ؟ گفتم كدام شرط؟
گفت: مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبیند؟
گفتم: آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟
گفت: چطورى اینجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بینند اول خداوند عالم و غیر از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى كنند با این حال تو خیال میكنى اینجا كسى نیست كه ما را ببیند؟ بعدا گفت: اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند.
من از این سخن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو كه این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه كردم و از آن زن دست كشیدم و گندمى را كه میخواست باو دادم و مرخصش كردم. زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همینطور كه این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد كن از همان لحظه كه آن زن این دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بى اثر شد.

قصص التوابین یا داستان توبه كنندگان
نویسنده : على مير خلف زاده

 


داستان توبه کنندگان(توبه مرد بنى اسرائیلى)

 


در كتاب ثمراة الحیوة جلد سوم می نویسد:
در زمان حضرت موسى على نبینا و آله و علیه السّلام در بنى اسرائیل از نیامدن باران قحطى شد.
مردم خدمت حضرت موسى (ع) جمع شدند كه یا موسى باران نیامده و قحطى زیاد شده بیا و براى ما دعا كن تا مردم از این مشكلات درآیند.
حضرت موسى (ع) به همه مردم دستور داد كه در صحرائى جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا كنند كه خداوند متعال باران را برآنها نازل كند.
جمعیت زیادى كه زیادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا كردند خبرى از باران نشد.
حضرت موسى (ع) سر به آسمان كرد و فرمود خدایا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا مى كنیم چرا باران نمى آید؟! مگر قدرت و منزلت من پیش تو كهنه شده ؟!
خطاب رسید اى موسى، نه، در میان شما یك نفر است كه چهل سال مرا معصیت میكرد به او بگو از میان این جمعیت بیرون رود تا باران را بر شما نازل كنم.
فرمود خدایا صداى من ضعیف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعیت مى رسد.
خطاب شد اى موسى تو بگو من صداى تو را به مردم میرسانم حضرت موسى به صداى بلند صدا زد اى كسیكه چهل سال است معصیت خدا را میكنى برخیز از میان ما بیرون رو، زیرا خدا بخاطر شومى تو باران رحمتش را از ما قطع كرده.
آن مرد عاصى برخواست نگاهى باطراف كرد دید كسى بیرون نرفت، فهمید خودش است كه باید بیرون رود. باخود گفت چه كنم اگر برخیزم از میان مردم بروم، مردم مرا مى بینند و مى شناسند و رسوا مى شوم اگر نروم خدا باران را نازل نمى كند. همانجا نشست و از روى حقیقت و صمیم قلب از كارهاى زشت خود پیشمان شد و توبه كرد.
یكدفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانى آمد كه تمام سیراب شدند. حضرت موسى (ع) فرمود الهى كسیكه از میان ما بیرون نرفت چطور شد كه باران آمد خطاب شد سقیتكم بالّذى منعتكم به، به شماباران دادم بسبب آن كسیكه شما را منع كردم و گفتم از میان شما بیرون برود.
حضرت موسى (ع) فرمود: خدایا مى شود این بنده معصیتكار را به من نشان دهى ؟!
خطاب شد اى موسى آن وقتیكه مرا معصیت میكرد رسوایش نكردم حالا كه توبه كرده او را رسوا كنم حاشا من نمامین را دشمن مى دارم خودم نمامى كنم من ستار العیوب هستم بركارهاى زشت مردم روپوشى مى كنم خود بیایم آبرویش را بریزم.

قصص التوابین یا داستان توبه كنندگان
نویسنده : على مير خلف زاده



قصه توبه کنندگان(توبه نصوح)

 


در كتاب انوار المجالس صفحه 432 داستان زیر نوشته بود: (نَصوح) مردى كوسج (بى ریش) و مانند زنان داراى دوپستان بود او در یكى از حمامهاى زنانه آن زمان كارگرى مى كرده، و شستشوى این زن و آن زن را به عهده داشته.
نصوح به اندازه اى چابك و تردست بوده است كه همه زنها مایل بودند كارشان را او عهده دار شود، خورده خورده آوازه نصوح، بگوش دختر پادشاه وقت رسید، میل كرد كه وى را از نزدیك ببیند.
فرستاد حاضرش كردند، همینكه دختر پادشاه وضعش را دید پسندید و شب او را نزد خود نگهداشت، روز بعد دستور داد حمامى را خلوت كنند و از ورود اشخاص متفرقه بآنجا جلوگیرى نمایند. سپس نَصوح را بهمراه خود بحمام برد و تنظیف خودش را به او محول نمود.
از قضا دانه گرانبهائى از دختر پادشاه، در آنحمام مفقود گشت از این پیش آمد دختر پادشاه در غضب شد و به دو تن از خواصش فرمان داد كه همه كارگران را تفتیش و بازرسى كنند، تا بلكه آن دانه گرانبها پیدا شود. طبق این دستور ماءمورین، كارگران را یكى بعد از دیگرى مورد بازدید خود قرار دادند. هینمكه نوبت به نَصوح رسید، با اینكه آن بیچاره روحش خبرنداشت ولى از اینجهت مى دانست كه اگر تفتیشش كنند كارش به رسوائى كشیده خواهد شد به خاطر همین هم حاضر نشد كه تفتیشش كنند. لذا به هر طرف كه ماءمورین مى رفتند تا دستگیرش كنند، او به طرف دیگر فرار مى كرد و این عمل او به آنها اینطور نشان مى داد كه دانه را او ربوده و از این نظر ماءمورین براى دستگیرى او اهمیت بیشترى قائل بودند.
نصوح هم چون تنها راه نجات را این دید كه خود را در میان خزانه حمام پنهان كند ناچار خودش را بداخل خزانه رسانید، و همینكه دید ماءمورین براى گرفتنش به خزانه وارد شدند و فهمید كه دیگر كارش تمام است و الا ن است كه رسوا شود، بخداى متعال از ته دل توجه عمیقى نمود و از روى اخلاص از كرده هاى خود توبه كرد و دست حاجت بدرگاه الهى دراز نمود و از او خواست كه از این غم رسوائى نجاتش دهد.
به مجرّد اینكه نصوح حال توبه و استغفار پیدا كرد و از كرده خود پشیمان گشت، ناگهان از بیرون حمام صدائى بلند شد كه دست از این بیچاره بردارید چون دانه پیدا شد. پس، از او دست كشیدند و نصوح خسته و نالان شكر الهى را بجا آورده از خدمت دختر مرخص شد و به خانه خود رفت و هر چه مال كه از راه گناه در آورده بود، همه را بین فقراء قسمت كرد و چون اهالى شهر از او دست بردار نبودند دیگر نمى توانست در آن شهر بماند. و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج شده و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختیار نمود، و بعبادت خدا مشغول گردید.
اتّفاقا شبى در خواب دید كسى به او مى گوید: اى نصوح چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است ؟!
تو باید طورى كنى كه گوشتهاى بدنت بریزد، همینكه نصوح از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و بدین وسیله خودش را از گوشتها بكاهاند.
این برنامه را نصوح مرتبا عمل كرد، تا پس از مدّتى كه گذشت در یكى از روزها همانطوریكه مشغول به كار بود چشمش به میشى افتاد كه در آن كوه چرا مى كند، از این امر به فكر فرو رفت. كه آیا این میش از كجا آمده و از آن كیست ؟! تا آنكه عاقبت با خود اندیشید كه این میش قطعا از چوپانى فرار كرده و به اینجا آمده پس بایستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پیدا شود و باو تسلیمش نمایم، لذا رفت و آن میش را گرفت و درجائى پنهانش كرد، و از همان علوفه و گیاهان كه خود مى خورد بآن نیز مى خورانید تا اینكه صاحبش آید و از او مواظبت هم میكرد كه آن میش گرسنه نماند. چونكه چند روزى بهمین منوال گذشت آن میش به فرمان الهى به تكلم و حرف آمد و گفت:
اى نصوح خدا را شكر كن كه مرا براى تو آفریده سپس از آن وقت به بعد نصوح از شیر میش مى خورد و عبادت مى كرد تا موقعیكه اتفاقا عبور كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى نزدیك به هلاكت بودند به آنجا افتاد. همینكه نصوح را دیدند از او آب خواستند.
نصوح گفت: شماها ظرفهایتان را بیاورید تا من به جاى آب شیرتان دهم مردم ظرف مى آوردند و نصوح آنها را از شیر پركرده به آنان رد مى كرد و به قدرت الهى هیچ از آن كم نمى شد بدین وسیله نصوح آن گروه را از تشنگى نجات داد. بعدا راه شهر را بآنها نشان داد.
كاروانیان راهى شهر شدند و هریك از مسافرین در موقع حركت در برابر خدمتى كه آقاى نصوح به آنان كرده بود احسانى نمودند و چون راهى كه نصوح به آنها نشان داده بود نزدیكتر بشهر بود. آنها براى همیشه آمد و رفت خود را از آنجا قرار دادند. بتدریج سایر كاروانها هم بر این راه مطلع شدند. آنها نیز ترك راه قدیمى نموده همین راه را اختیار كردند. قهرا این رفت و آمدها درآمد سرشارى براى نصوح تولید مى نمود، و او از محل این درآمدها بناهائى ساخت و چاهى احداث كرد و آبى جارى نمود و كشت و زراعتى بوجود آورد و جمعى را هم در آن منطقه سكونت داد، و بین آنها بساط عدالت را مقرر فرمود و برایشان حكومت مى كرد و جمعیتى كه در آن محل سكونت داشتند همگى به چشم بزرگى بر نصوح مى نگریستند.
رفته رفته آوازه و حسن تدبیر نصوح به گوش پادشاه وقت كه پدر آن دختر بود، رسید. از شنیدن این خبر به شوق دیدنش افتاد لذا دستور داد تا وى را دعوت بدربار كنند. همینكه دعوت پادشاه به نصوح رسید اجابت نكرد و گفت مرا با دنیا و اهل دنیا كارى نیست. و از این رفتن به دربار عذر خواست مامورین وقتى سخن نصوح را به پادشاه زدند بسیار تعجب كرد واظهار داشت حال كه او براى آمدن عذر دارد پس چه خوب است ما نزد او رویم و قلعه نوبنیادش را مشاهده كنیم. لذا با خواصش بسوى اقامتگاه نصوح حركت كردند.
همینكه به آن محل رسیدند به قابض الارواح امر شد كه جان پادشاه را بگیر و به زندگانى وى خاتمه دهد، پادشاه بدرود حیات گفت.
این خبر به نصوح رسید دانست كه وى براى ملاقات او از شهر خارج شده لذا در تجهیزات و مراسم تشییع جنازه اش شركت كرد، و آنجا ماند تا به خاكش سپردند و از این رو كه پادشاه پسرى نداشت اركان دولت مصلحت را در این دیدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند پس چنان كردند و نصوح را به زور به پادشاهى منصوب كردند.
نصوح هم چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانید و بعد هم با همان دختر پادشاه كه قبلا گفتیم ازدواج كرد. چون شب زفاف رسید و در بارگاهش نشسته بود، ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت، چند سال قبل از این به كار شبانى و چوپانى مشغول بودم و میشى از من گم شده بود و اكنون آن را در نزد تو یافته ام، مالم را به من رد كن.
نصوح گفت: همینطور است الا ن امر مى كنم به تو میش را تسلیم كنند. شخص تازه وارد بار دیگر گفت چون میش مرا نگهدارى كردى هرآنچه از شیرش را خورده اى بتو حلال باد ولى آن مقدار از منافعى كه به تو رسیده نیمى از آنِ تو باشد، باید نیم دیگرش را به من تسلیم دارى.
نصوح دستور داد تا آنچه از اموال منقول و غیر منقول كه در اختیار دارد نصفش را به وى بدهند و منشیان را دستور داد تا كشور را نیز بالمناصافه بینشان تقسیم كنند سپس از چوپان معذرت خواهى كرد تا بلكه زودتر برود. در آن موقع شبان گفت: اى نصوح فقط یك چیز دیگر مانده كه هنوز قسمت نشده ؟! نصوح پرسید كدام است ؟!
چوپان گفت همین دختریست كه به ازدواج خود در آوردى چون آن هم از منفعت میش من است.
نصوح گفت: چون قسمت كردن او، مساوى با خاتمه دادن به حیات وى است بیا و از این امر درگذر؟ شبان قبول نكرد باز گفت: نصف دارائى خودم را به تو مى دهم، تا از این امر درگذرى، این مرتبه هم قبول نكرد. نصوح اظهار داشت تمام دارائى خود را مى دهم تا از این امر صرف نظر كنى، باز نپذیرفت. ناچار جلاّد را طلبید و گفت: دختر را به دو نیم كن. سپس جلاد شمشیر را كشید تا بر فرق دختر زند دختر از وحشت لرزید و جزع كرد و از هوش رفت.
در این هنگام شبان جلو جلاد را گرفت و خطاب به نصوح كرد و گفت بدان نه من شبان و نه آن میش است بلكه ما هر دو ملكى هستیم، كه از براى امتحان تو فرستاده شده ایم، سپس در آنموقع، میش و چوپان هر دو از نظر غائب شدند. نصوح شكر الهى را بجا آورد و پس از عروسى تا مدتى كه زنده بود عبادت و سلطنت مى كرد و بعضى گفته اند آیه شریفه: تُوبُوا اِلَى اللّه تَوْبَةً نَصُوحا " 2 " اشاره به توبه چنین شخصى است.
از این داستان نتیجه مى گیریم، اگر كسى توبه كند خداوند متعال امور دنیا و آخرت او را اصلاح خواهد كرد و دعایش را مستجاب مى كند و او را در بین مردم و ملائكه عزیز و سربلند مى نماید و بزرگترین پاداش را بعد از امتحان در دنیا و آخرت به او عنایت مى نماید.

قصص التوابین یا داستان توبه كنندگان
نویسنده : على مير خلف زاده


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:, :: 16:48 :: توسط : معجزه دات کام

 

لواط كاران، همجنس بازان جنازه شان بعدازسه روز به قوم لوط ملحق مى شود....

 

غلامی راآوردندپیش عمروگفتند:اومولایش راکشته است.عمرامرکردغلام رابه عنوان قصاص بکشند.

حضرت علی(ع)ازجریان باخبرشد،غلام راخواست وازاوپرسید:آیاتومولایت راکشته ای؟

گفت:آری.

حضرت فرمود:چرااوراکشته ای؟

گفت:اوبه خاطرامیال نفسانی آمدپیش من وبرمن غلبه کردوبامن لواط کردمن هم اوراکشتم.

حضرت ازاولیای مقتول پرسید:آیااورادفن کرده اید؟گفتندبله.پرسید:چه موقع اورادفن کرده اید؟گفتند:همین الان.

حضرت به عمرگفت:این غلام راحبس کن تاسه روز ودستوردیگری درمورداوجاری نسازتاسه روزتمام شودبعدازسه روزبه اولیای مقتول بگوتابیاینداینجا.

وقتی سه روزتمام شداولیای مقتول آمدندپیش حضرت علی(ع)وبه اتفاق عمررفتندسرقبرمقتول.

حضرت ازاولیای مقتول پرسید:قبرمقتول شمااین است؟گفتند:بله.

فرمود:قبررابکنید.قبرراکندندتابه لحدرسیدند.حضرت فرمود:جنازه رابیرون آورید.به داخل قبرنگاه کردنددیدندکفن مقتول هست اماخودش نیست،گفتند:جنازه ای درقبرنیست.

حضرت علی(ع)گفت:الله اکبرالله اکبر.

قسم به خدامن دروغ نمی گویم،زیراازرسول خدا(ص)شنیدم که می فرمود:هرکس ازامت من عمل قوم لوط راانجام دهدوباهمین حال بمیردبه اومهلت داده می شودتادرقبرقرارگیرد،وقتی درلحدقبرقرارگرفت بیش ازسه روزدرآنجانمی ماندبعدازآن اوراپیش قوم لوط می برندودرروزقیامت هم باقوم لوط محشورمی شوند.

بحارالانوار،جلد۴،ص۲۳۰،باب۷۱ص۲۷.

وخداوندتوبه پذیرومهربان است!

* * * * * * * * * *

سیردربرزخ یکی ازعالمان


بعد از دیدن احوال زناكاران، هدایت مرا به سرزمین بلاها و عذابها، برد. جائى كه تنها غضب الهى، حكمفرما بود و بس.
- سرزمینى كه از كیلومترها، بوى بد و تعفن، شما را مى آزرد. اگر نبود عطر محمدى، از آن بوى بد بى هوش مى شدم. اما خدا را شكر همین كه بوى بد آن سرزمین به مشامم رسید از آن عطر زدم و دیگر بوى تعفن، احساس نمى كردم.
- مردمانى را دیدیم كه به انواع عذبها گرفتار بودند، فریاد سوختنهاى، اهل آنجا آسمان را پر كرده بود. كسى به فریادشان نمى رسید.
- هر كدام از اهل این سرزمین را در تابوتهایى كه با میخهاى آهنین از شش طرف احاطه كرده بود، قرار داده بود و آنگاه بر سر آنها مى كوبیدند تا در لا به لاى این میخهاى فشرده در تابوت، جاى بگیرند.
- از شدت عذاب، عرق از سراسر تابوتها، بیرون مى زد. از این عرقها بوى تعفن شدیدى مى آمد آنقدر بوى آن بد بود كه ذره اى از آن در دنیا، چهارصد ملت را هلاك مى كرد. "

- از ین همه عذاب تعجب كردم و از هدایت پرسیدم:
این بدبختهاى زبون مگر چه كردند كه این همه عذاب بر آنها وارد مى شود؟
هدایت: اینجا كسانى را از معصیت كاران مى آورند كه یا به عمل قبیح لواط مرتكب شدند و یا زناكارانى كه از ناحیه پشت زنا كردند.
- حال اگر توضیح بیشترى مى خواهى از یكى از آنها بپرس. گفتم: با اجازه من سوالى از یكى از همجنس بازان بپرسم.
هدایت: بفرما.
سپس من سراغ یكى از همجنس بازان رفته و خطاب به او گفتم: آیا شما از خداوند بزرگ شرم نكردید؟
همجنس باز: اگر خجالت مى كشیدیم كه جاى ما این جا نبود، ما كار خیلى بدى، مرتكب شدیم ما كارى كرده ایم كه در اینجا در میان قوم لواط بر سر مى بریم و هر عذابى كه آنها مى بینند ما هم مى بینیم.
گفت: شما مسلمان بودید؟
گفت: بله، ما مسلمان بودیم.
گفتم: مگر از بزرگان و پیشوایان دین نشنیدید كه فرمودند: لواط كفر است یعنى لواطگر و كافر جایگاهش جهنم ابدى است. "

گفت: چرا شنیده بودیم.
گفتم: مگر نشنیده بودى، پیامبر اسلام فرمود: هر كس پسری را از روى شهوت ببوسد خداوند او را در روز قیامت با آتش جهنم لجام مى كند. "

- یك بوسه با شهوت این همه عقوبت دارد چه رسد به لواط!!!
گفت: بیش از این مرا مسوزان، ما همه چیز را مى دانستیم اما چه كنیم كه خود را فریفتیم.
گفتم: از كى شما را به این سرزمین، ((یعنى سرزمین قوم لوط)) منتقل كردند؟
گفت: ما را بعد از سه روز، هم اینكه به ((عالم برزخ )) منتقل شدیم به ((قوم لوط)) ملحق كردند "

و از آن لحظه تاكنون، با انواع عذابها كه مى بینى ما را تعذیب مى كنند.
گفتم: آیا از لذت گناه به یاد دارى؟
گفت: به خدا یك لحظه از آن لذتها به خاطرم نمى آید، اینجا چنان مى زنند، هر غلطى كه كرده ایم از دماغمان بیرون بریزد، این جا ما تاوان بدیهایى كه در دنیا مرتكب شدیم مى دهیم.
گفتم: چرا توبه نكردى؟
گفت: من فكر مى كردم توبه ام پذیرفته نمى شود و از رحمت الهى ناامید شدم را با خود گفتم: حالا كه من آلوده شدم، دیگر راه برگشت و توبه نیست و بعد با خود نتیجه گیرى كردم و گفتم حالا كه راه برگشت نیست لااقل، كیف خودمان را بكنیم و به همین علت كه محضرتان عرض شد هر روز بدتر از روز قبل به كارهاى زشت و الواطى پرداخته و بر گناهانمان افزودیم تا جایى كه دیگر جز به گناه فكر نكرده و چیزى كه به یاد نمى آوردیم یاد خدا بود، تا اینكه اجلم رسید و مرا قبض روح كردند و از وقتى كه من به ((عالم برزخ )) منتقل شدم، تا ین لحظه، عذاب دردناك و غیر قابل تحمل را بر ما وارد مى آورد و هیچ زمانى، خلاص نخواهیم شد. "

گفتم: البته، عذاب اصلى شما براى قیامت مانده و در قیامت اگر خلاص نشوید، كه نمى شوید باید الى الابد، جهنمى باشید و چرا كه گناهان تمام پرونده شما را پر كرده و اگر هم گاهى، از خوبى انجام دادید آن را از بین بردید. "

همجنس باز: آیا به راستى راه توبه براى ما بود؟ گفتم: البته كه راه توبه براى شما باز بود، اگر چه خیلى گناه شما بزرگ بوده و هست اما هر كس به درستى از اعمال بد، پشیمان شود و برگردد، خداوند بخشنده، او را مى بخشد و خداوند به پیامبر مكرمش فرمود: نبى ء عبادى اءنى اءنا الغفور الرحیم.
- مى دانى معناى این فرمایش یعنى چه؟ یعنى اى پیامبر به بندگانم خبر بده بدرستیكه من بسیار بخشنده و مهربانم، (یعنى اى بنده هاى گنهكار، گناهانتان هر چند بزرگ و هر چه زیاد باشد، در رحمتم به روى شما باز است، توبه كنید، خودم شما را مى بخشم. از من بخشنده تر و مهربانتر سراغ دارید؟
همجنس باز، گریه كرد و خیلى هم گریه كرد و سرش را پایین انداخت و در حالى كه بغض گلو، نمى گذاشت حرفى بزند گفت:
اگر ما حرف خدا و رسولش را گوش مى دادیم و یا عقلمان را به كار مى بستیم، و به عواقب گناهان، فكر مى كردیم حالا، جاى ما اینجا نبود. "

گفتم: بله، اگر فكر مى كردید! اما فكر نكردید همان طور كه در دنیا مردمانى هستند، گناه مى كنند و فكر این روز را نمى كنند اما به زودى مى فهمند. "

سفر به عالم برزخ
نویسنده : على رضا اسداللهى فرد
 

% % % % % % % %

 

لواط از جمله گناهان کبیره است وعمل زشتی است كه از زمان قوم لوط رواج پيدا كرده است .

آنهاپایه گذار این عمل زشت بودند به طوری که قبل از آنان در هیچ قوم وملتی سابقه نداشته است..این عمل زشت بر خلاف طبیعت انسان بوده و موجب سقوط و انحطاط انسان می شود و او را به نا پاکی هاسوق می دهد .

اسلام هم به شدت با آن مبارزه کرده و حکم اعدام برای لواط کننده داده است. ممنوعیت لواط با توجه به ضررهای روحی و بهداشتی آن از خدمات بزرگ ادیان الهی به بشریت است .

ماجراي قوم لوط در چندين سوره قرآن از جمله سوره" هود" و" حجر" و" شعراء" و" انبياء" و" نمل" و" عنكبوت" آمده است. قبل از اسلام در کتاب مقدس ( تورات ) داستان حضرت لوط و ما جرای آمدن رسولان الهی به منزلش و... ذکر شده است . به نظر می رسد که این مطلب را نمی توان جزء اعجاز علمی قرآن دانست.

اگرچه در تعالیم الهی این امر ممنوع بوده است ولی امروزه علم توانسته است به بخشی از مضرات این عمل زشت دست یابد .

از جمله دانشمندان در یافته اند که بسياري از بيماري هاي خطرناك تناسلي از طريق روش هاي نادرست و تعدد روابط جنسي، قابل بسط و انتشار در جوامع بشري هستند؛ بيماري هايي از قبيل ايدز، سفليس، سوزاك، هپاتيت از جمله اين بيماري ها هستند.

برخي از بيماري ها در بين افرادي كه هم جنس گرا هستند بيشتر ديده مي شود؛ براي مثال امروزه معلوم شده است كه شيوع بيماري پاركينسون در بين مرد هايي كه لواط مي كنند بيشتر از مردم عادي است.


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:54 :: توسط : معجزه دات کام

 


28- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:المحتكر ملعون فى الدنیا و الآخرة.
فرمود: احتكاركننده ملعون دنیا و آخرت است.


29- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:الاحتكار فى عشرة البّر والشعیر و التمر و الزبیب و الذرة و السمن و العسل و الجبن و الجوز و الزیت.
فرمود: در ده چیز احتكار(كالایى را ذخیر كردن تا در موقع مناسب گران تر به فروش برسانند)است: 1. گندم 2. جو 3. خرما 4. كشمش 5. ذرت 6. روغن 7. عسل 8. پنیر 9. گردو 10. روغن زیتون


30- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا لم یكن للمرء تجارة الاّ فى الطعام طغى و بغى.
فرمود: اگر انسان به غیر تجارت مواد غذایى، تجارت دیگرى نداشته باشد دچار طغیان و معصیت مى شود.
علتش این است كه اگر تاجر فقط مواد غذایى و خوراكى مردم را در اختیار داشته باشد ممكن است روزى طمع كرده آن را احتكار كند و یا گران بفروشد.


31- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من جمع طعاما یتربّص ‍ به الغلآء اءربعین یوما فقد برى من اللّه و برىِ اللّه منه.
فرمود: كسى كه یك ماده غذایى را به امید این كه گران شود و گران بفروشد، چهل روز نگه دارد، او از خداوند دور شده و خداوند هم از وى برى خواهد بود.


32- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من احتكر على المسلمین طعاما ضربه اللّه تعالى بالجذام والافلاس.
فرمود: كسانى كه موادغذایى مسلمانان را احتكار كنند، خداى متعال آنان را به بیمارى جذام و بیچارگى دچار خواهد كرد.
در واقع پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم، محتكرین موادغذایى را نفرین كرده اند.


33- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:تسحروا فانّ السحور بركة.
فرمود: سحرى بخورید كه خیر و بركت در سحرى خوردن است.


34- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:سحروا خلاف اءهل الكتاب.
فرمود: برخلاف اهل كتاب (یهودى و نصارى )كه سحرى نمى خورند، سحرى بخورید.


35- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالهریسة فانّها تنشط للعبادة اربعین یوما و هى التى نزلت علینا بدل مائدة عیسى.
فرمود: بر شما باد خوردن حلیم (غذایى كه از گندم و گوشت كوبیده شده، تهیه مى شود)كه نشاط دهنده ى انسان در راه عبادت و بندگى تاچهل روز است و حلیسم خوراكى است كه در عوض مائده اى بر عیسى علیه السّلام برایم فرستاده شد.
یعنى ارزش حلیم چون ارزش مائده ى آسمانى بر عیسى علیه السّلام است.


36- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لاتقطعوا الخبز بالسكین و اكرموه فانّ اللّه تعالى اءكرمه.
نان را با كارد مبرید و گرامى بداریدش، چنان كه خداى متعال آن را گرامى و ارزشمند داشت.


37- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ثلث لقمات بالملح قبل الطعام تصرف عن ابن آدم اثنین و سبعین نوعا من البلاء منه الجذام و البرص.
فرمود: سه لقمه با نمك خوردن قبل از غذا، هفتاد و دو بیمارى هم چون جذام و برص (نوعى بیمارى پوستى ) را از بنى آدم دفع مى كند.


38- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل الملح قبل كل شى دفع اللّه عنه ثلثمائة و ثلثین نوعا من البلاء اهونها الجذام.
فرمود: كسانى كه قبل از خوردن هر چیز، مقدارى نمك مى خورند خداى متعال سى صد و سى نوع بلا و بیمارى كه كم ترین آن بلاها، جذان است، را از وى دور كند.
نمك علاوه بر این كه طعه دهنده ى غذا است، یكى از املاح لازم براى بدن است. نمك یا همان كلرید سدیم در معده و اثنى عشر تجزیه شده و اسید كلریدریك معده را درست مى كند، كه كمك كننده ى هضم غذاست. عملكرد دیگر نمك برقرارى فشار اسمزى بین مایعات و سلول هاى بدن است. قابل ذكر است كه خوردن نمك براى كسانى كه سالم هستند در نظر گرفته شده، و براى كسانى كه به تجویز پزشك، مصرف نمك مضر شناخته شده باید از خوردن آن خوددارى كنند.


39- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:افتتحوا بالملح فانّه دواء من سبعین دآء.
فرمود: خوردن را با نمك آغاز كنید كه آن دواى هفتاد درد است.
شاید مراد از هفتاد یا سیصد و سى از جهت نفع بى شمار این ماده غذایى است نه آن كه دقیقا هفتاد درد را درمان كند و در محاورات عمومى به كاربردن چنین اصطلاحى در همه ى زبان ها معمول است. مثلا مى گویند: صد بار آمدم نبودى؟ یعنى زیاد آمدم.


40- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءفضل الصدقة اءلماء.
فرمود: بهترین صدقات آب است.
در قدیم خصوصا در سرزمین حجاز، هیچ كیمیایى چون آب ارزشمند نبود، حضرت سفارش فرمود تا آب را به عنوان صدقات جاریه قرار دهند، لذا متموّلین در گذشته با ساختن آب انبار و قنات و مانند آن و وقف آن براى عموم سعى در ایجاد صدقه جاریه داشتند. ضمنا احادیث در این باب بسیار است.


41- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا اشتهیتم الماء فاءشربوه مصّا و لا تشربوه عبّا.
فرمود: هنگامى كه میل به آب داشتید (تشنه بودید) آن را به مكیدن (جرعه جرعه ) بنوشید آن را لاجرعه (یك باره ) نیاشامید.
یعنى یك لیوان آب را یك نفس وارد معده نكنید، بلكه جرعه جرعه بنوشید تا آب، این مایع حیاتى بر بدنتان گوارا باشد.


42- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءلعب یورث الكبّاد.
فرمود: نوشیدن لاجرعه ى آب براى كبد (جگر سیاه ) مضر است.
تصور كنید: یك لیوان آب یخ صفر درجه یك باره وارد معده شود و كبد این غده ى حساس بدن، كه باید با درجه ى حرارت معین كار كند، در اثر هم جوارى با معده چه بلایى به سرش مى آید.


43- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من تعوّد كثرة الطعام و الشراب قسى قلبه.
فرمود: كسى كه خود را به پرخوردن و زیاد نوشیدن عادت دهد، سنگ دل مى شود.


44- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اذا شرب اءحدكم المآء وتنفس ثلاثا كان آمنا.
فرمود: اگر هنگام نوشیدن آب، حداقل سه بار تنفس كنید، سلامتى خویش ‍ را تاءمین كرده اید.


45- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:شرار امّتى الّذین یاكلون مخاخ العظام.
فرمود: اشرار امّت من كسانى هستند، كه مغز استخوان مى خورند.


46- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:انّ ابلیس یخطب شیاطینه و یقول علیكم باللّحم و المسكر و النسا فانّى لااجد اجماع الشّرّ الّا فیها. " 2 "
فرمود: شیطان رجیم به شیطان ها (انسان هاى معصیت كار) مى گوید: بر شما باد خوردن گوشت و شراب و زن و من هیچ اجماعى را شرتر از این نیافتم.


47- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم باكل الجزور.
فرمود: بر شما باد خوردن بره هاى چاق و فربه.
چون احتمال بیمارى در حیوانات لاغر بیش تر است.


48- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اللّحم ینبت اللّحم و من ترك اللّحم اربعین صباحا سآء خلقه.
فرمود: خوردن گوشت باعث روییدن گوشت در بدن مى شود و اگر كسى چهل روز خوردن گوشت را ترك كند، بداخلاق و عصبى خواهد شد.
چون یك سرى ویتامین ها و پروتئین هاى مهم و ضرورى بدن در گوشت قرمز است اگر مصرف آن قطع شود پروتئین ها و ویتامین هاى ضرورى به خصوص ویتامین B12 و... كه بیش تر در گوشت، آن هم گوشت قرمز است، به بدن نمى رسد. هم چنین بیش ترین منبع آهن بدن نیز در گوشت قرمز و جگر است. بیش تر كسانى كه گوشت خوار نیستند دچار كم خونى مى شوند. علاوه بر آن موجب بیمارى جسمى و روحى است كه باعث بدخلقى فرد نیز خواهد شد.


49- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من ترك اءكل المیتة و الدّم و لحم الخنزیر عند الاضطرار و مات فله النّار خالدا مخلدا.
فرمود: كسى كه در هنگام ضرورت یعنى هنگامى كه هلاكتش قطعى است از خوردن گوشت حیوان مرده و یا خون و گوشت بوزینه اِبا كند و بمیرد در آتش جهنّم مخلد خواهد بود.
زیرا این عمل نوعى خودكشى است. و این حدیث نشان دهنده ى اهمیت حیات انسان است.


50-قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لا تقطعوااللحم بالسكین على الخوان فانه من صنع الاعاجم و انهشوه نهشا فانه اهناء و امرو.
فرمود: گوشت را با چاقو نبرید كه بر سفره بگذارید زیرا این كار از كارهاى عجم است، بلكه گوشت را كوبیده مصرف كنید كه بر شما گواراتر است.
شاید قطعه قطعه كردن گوشت با چاقو، مصرف آن را در سفره مشكل مى كرده، لذا حضرت فرمود: براى مصرف راحت تر و نیز خوشمزه تر بودن، آن را بكوبید. چنان كه امروز در بین ایرانیان آب گوشت را این گونه مى كنند. برخلاف بیفتِك اروپاییان كه گاهى با كارد و چنگال هم نمى توان مصرف كرد.

 

 

 روایت 51 تا 100

 


51- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لاتاكلوا من صید المجوس الا المسك.
فرمود: از شكار و صید مجوس به غیر ماهى مخورید.
زیرا در اسلام براى صید قوائد و قوانینى وضع شده است كه مجوس آن را در هنگام صید رعایت نمى كنند.

 


52- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل اللحم اءربعین یوما صباحا قسى قلبه.
فرمود: كسى كه چهل روز ((پى در پى )) گوشت بخورد سنگ دل شود. در حدیث 48 سفارش شده بود كه در مدت چهل روز، خوردن گوشت را ترك نكنید. و در این حدیث سفارش شده به این كه در مدت چهل روز پى در پى خوردن گوشت هم صحیح نیست، جالب است كه در هر دو حدیث به اثر گوشت بر بدن و اخلاق و قلب انسان اشاره شده است.


53- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اوحى اللّه تعالى الى نبى من انبیائه حین شكى الیه ضعفه ان اطبخ اللحم. مع اللبن فانى قد جعلت الشفاء و البركة فیهما.
فرمود: هنگامى كه یكى از پیامبران از ضعف بدن خود به خدا شكایت برد خداوند به وى وحى فرستاد كه گوشت را با شیر بپزد و فرمود: كه من در گوشت و شیر شفا و بركت قرار داده ام.


54- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:الارز فى الاطعمة كالسید فى القوم و انا فى الانبیاء كالملح فى الطعام.
فرمود: برنج در بین خوراكى ها چون سرور قوم است در بین قوم خود و من در بین انبیا مانند نمك در طعام هستم.


55- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل الفاكهة و ترالم تضرهُ.
فرمود: اگر كسى فقط میوه بخورد زیان نخواهد دید.


56- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ادهنوا بالبنفسج فانه بارد بالصیف حار فى الشتآء.
فرمود: روغن بنفشه مصرف كنید كه در تابستان خنك و در زمستان گرم است.
دو نكته را توضیح دهم - یكى این كه لغت بنفسج معرب بنفشه است و نشان از آن دارد كه این لغت از زبان فارسى وارد زبان عربى شده است، هم چون لغت برنامج كه معرب برنامه است، و نیز كلمه ى مهرجان كه معرب كلمه مهرگان است. نكته ى دوم آن كه، طبیعت سرد و گرم كه در طب پیامبر صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم و نیز در طب بوعلى سینا طبیب ایرانى و به طور كلى در طب قدیم وجود داشت متاءسفانه در طب جدید به طور كلى منكر این نوع تقسیم بندى شده اند.


57- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اسقوا نسآئكم الحوامل با لالبان فانها تزید فى عقل الصبى.
فرمود: به زنان حامله ى خود شیر بنوشانید زیرا موجب افزایش عقل در كودكش خواهد شد.


58- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا شربتم اللبن فتمضمضوا فان فیه دسما.
فرمود: هنگامى كه شیر نوشیدید، دهان خود را با مضمضه كردن بشویید زیرا چربى شیر در بین دندان ها موجب فساد دندان و دهان خواهد شد.


59- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ثلاثة لاترد الوسادة و اللبن و الدهن.
فرمود: سه (پیشنهاد) را رد نكنید:1- متكا(كه براى تكیه دادن مهمان به پشت او قرار مى دهند.)2- شیر خوردن 3- روغن.


60- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:الجبن دآء و الجوز دآء فاذا اجتمعا معاصارا دوآء.
فرمود: خوردن پنیر و نیز خوردن گردو به تنهایى موجب مرض است اما وقتى هر دو را با هم استفاده كنید سبب درمان خواهد شد.


61- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:شرب اللبن محض ‍ الایمان.
فرمود: نوشیدن شیر بهره اى از ایمان است.


62- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالالبان فانها تمسح الحر عن القلب كما یلسح الاصبع العرق عن الجبین و تشد الظهر و تزید فى العقل و تذكى الذهن و تجلوا البصر و تذهب النسیان.
فرمود: بر شما باد خوردن شیر، زیرا: عطش از قلب بزداید چنان كه انگشتان دست عرق از پیشانى پاك كند و كمر قوى دارد و عقل افزاید و ذهن را صاف و روشن نماید و چشمان نورانى گرداند و فراموشى زایل كند.


63- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:عشر خصال تورث النسیان اكل الجبن و اكل سور الفارة و اكل التفاح الحامض و الجلجلان و الحجامة على النقرة و المشى بین المراءتین و النظر الى المصلوب و قرائة لوح المقابر و شدة الاحزان و كثرة المعاصى.
فرمود: ده چیز سبب فراموشى است: خوردن پنیر(بدون مغز گردو)، نیم خورده ى موش، سیب ترش، گشنیز سبز، خون گرفتن از برجستگى پشت گردن، بین دو زن راه رفتن، نگاه كردن به انسان دار آویخته، بسیار خواندن سنگ قبرها، بسیار غصه خوردن (بر امور دنیوى ) و بسیارى گناه.


64- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لیس یجزى مكان الطعام و الشرب غیر اللبن.
فرمود: هیچ نوشیدنى و خوراكى جاى شیر را نمى گیرد.
لذا گویند: شیر غذاى كاملى است، چون داراى انواع ویتامین ها و مواد پروتئینى است.


65- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ثلثة یفرح بهن الجسم یربوا الطیب و لباس اللین و شرب العسل.
فرمود: سه چیز موجب شادمانى قلب و فربهى جسم است: استشمام بوى خوش، پوشیدن لباس نرم و خوردن عسل.


66- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالعسل فوالذى نفسى بیده ما من بیت فیه عسل الا و تستغفر الملائكة لاءهل ذلك البیت فان شربها رجل دخل فى جوفه اءلف دوآء و خرج عنه اءلف اءلف دآء فان مات و هو فى جوفه لم تمس النّار جسده.
فرمود: شما را سفارش مى كنم به خوردن عسل؛ قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست، در خانه اى كه عسل باشد، فرشتگان براى اهل آن خانه استغفار كنند و كسى كه عسل مى خورد، هزار داروى شفا بخش به بدنش ‍ وارد مى شود و هزاران درد از بدنش خارج مى شود و اگر در هنگام مُردن عسل خورده باشد، آتش سوزان هم وى را نافذ نخواهد بود.

این تعبیرات به خاطر خاصیت فراوانى كه در عسل است گفته شده است. شما خواننده ى محترم مى دانید كه هیچ خوراكى مثل عسل دوام و ثبات ندارد چنان كه گویند عسل بیش از ده سال در هواى آزاد سالم خواهد ماند بدون آن كه فاسد یا آلوده شود. بنابراین كه خوراكى كه خودش چنین ذات خوبى دارد، سبب ایجاد همان چیزى است كه در اوست. به قول معروف: از كوزه همان برون تراود كه در اوست.


67- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:قلب المؤمن حلو یحب الحلاوة.
فرمود: قلب انسان با ایمان شاد و خوش است و خوشى را دوست دارد.


68- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءلقم فى فم اخیه المؤمن لقمة حلولا یرجوابها رشوة و لایخاف بها من شره و لایرید الا وجهه صرف اللّه عنه بها حرارة الموقف یوم القیامة.
فرمود: كسى كه در دهان برادر مؤمنش یك غذاى شیرین بگذارد به طورى كه قصدش رشوه دادن نباشد و غیر از خدا از هیچ كس نترسد، خداوند متعال در روز قیامت، خوارى و ذلت را از او دور مى كند.


69- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:نعم الشراب العسل یربى القلب و یذهب برد الصدر.
فرمود: عسل نوشیدنى خوبى است كه دل را صاف و نیكو مى كند و سرما و رطوبت سینه را مى زداید.


70- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءراد الحفظ فلیاكل العسل.
فرمود: اگر خواستید حافظه اى قوى داشته باشید، عسل بخورید.


71- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا اشترى اءحدكم الخادمة فلیكن اول ما یطعمها العسل فانه اطیب لنفسها.
فرمود: اگر خدمتكارى خریدید، اولین غذایى كه به او مى دهید عسل باشد. زیرا این بهترین كار است.
در این حدیث به تاءثیر روانى عسل توجه شده، زیرا وقتى خدمتكارى به منزل آمد و با عسل پذیرایى شد طبیعتا عقده هاى روانى طبقاتى وى از بین مى رود.


72- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا ولدت المرئة فلیكن اول ما تاكل الرطب الحلو و التمر فانه لوكان شى افضل منه اطعمه اللّه تعالى مریم حین ولدت عیسى علیه السّلام.
فرمود: نخشتین خوراكى زن زایمان كرده، بهتر است خرماى تازه و یا خرماى خشك باشد و اگر خوراكى بهتر از این بود، هر آینه خداى متعال حضرت مریم سلام اللّه علیها را، پس از تولد حضرت مسیح علیه السّلام از آن طعام پذیرایى مى نمود.


73- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا جآء الرطب فهنؤنى و اذا ذهب فعزونى.
فرمود: هنگامى كه فصل خرما آید مرا تهنیت گویید و هر وقت فصل آن گذشت مرا تسلیت گویید.


74- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:بیت لا تمر فیها كان لیس فیها طعام.
فرمود: خانه اى كه در آن خرما نباشد مثل آن است كه در آن خانه غذایى نیست.


75- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:نعم السحور للمؤمن التمر.
فرمود: بهترین سحرى براى مؤمن خرما است.


76- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل التمر على الریق فانه یقتل الدود.
فرمود: خرما را ناشتا صرف كنید تا انگل هاى درون بدن شما را نابود كند.


77- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من وجد التمر فلیفطر علیه و من لم یجد فلیفطر على الماء فانه طهور.
فرمود: در هنگام روزه دارى اگر خرما بود با آن افطار كنید و اگر نبود با آب روزه را افطار كنید كه شوینده ى خوبى است.


78- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:خیر طعامكم الخبز و خیر فاكهتكم العنب.
فرمود: بهترین غذاهاى شما نان و بهترین میوه تان انگور است.


79- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:خیر الاءدام فى الدنیا و الاخرة اللحم و العنب لست باكله و لا اءحرّم.
فرمود: بهترین خورشت ها (خوردنى ها) در دنیا و آخرت گوشت و انگور است ولى من این دو غذا را نه مى خورم و نه حرامش مى دارم.


80- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:خلقت النخلة و الرمان و العنب من فضله طینة آدم.
فرمود: خداى منان درخت خرما و انار و انگور را از برترى طینت حضرت آدم علیه السّلام آفرید.


81- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل العنب حبة حبة فانها آهنا.
فرمود: انگور را دانه دانه بخورید كه این گونه خوردن گواراتر است. خوردن انگور با خوشه باعث مى شود حشرات و تخم حشراتى كه در لابه لاى خوشه است وارد معده شده و سبب بیمارى و سوء هاضمه گردد.


82- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:شكى نوح الى اللّه عن الغم فاوحى اللّه الیه اءن یاءكل العنب فانه یذهب الغم.
فرمود: حضرت نوح علیه السّلام به خداوند از غمگین بودن خویش ‍ شكایت كرد، پس وحى شد به وى كه انگور بخور تا غمت زایل شود.


83- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ربیع امّتى العنب و البطیخ.
فرمود: بهار امّت من فصل انگور و خربزه است.


84- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لاتردوا شربة العسل على من اءتاكم بها.
فرمود: هنگامى كه به شما شربت عسل تعارف مى كنند از خوردن آن تردید به خود راه ندهید.
یعنى شربت عسل را بگیرید و بخورید پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم با این بیانات شیوا و گیرا مى خواهد، خاصیت بسیار مهم عسل را گوشزد انسان ها كند.


85- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لحم البقر دآء و لبنها دوآء و لحم الغنم دوآء و لبنها دآء.
فرمود: گوشت گاو بیمارى زا و شیرین درمان كننده است. چنان كه گوشت گوسفند درمان كننده اما شیرش دردآور است.
به تجربه ثابت شده كه طبیعت گوشت گاو شدیدا سرد است در حالى كه شیرش گرم مى باشد و طبیعت گوشت گوسفند گرم و شیرش سرد مى باشد.


86- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالفواكه فى اقبالها فانها مصحة للابدان مطردة للاحزان و القوها فى اءدبارها فانها داء الاءبدان.
فرمود: شما را سفارش مى كنم به خوردن میوه هاى نوبر و تازه رسیده، زیرا باعث سلامت بدن و زوال غم و اندوه است و میوه را در پایان فصلش رها كنید كه براى بدن بیمارى زا است.


87- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءكل التین اءمان من القولنج.
فرمود: خوردن انجیر شخص را از قولنج (گرفتگى عضلانى ) حفظ مى كند.


88- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءفضل ما یبدء به الصائم الزبیب و التمر او شیى حلو.
فرمود: بهتر آن است كه روزه دار با كشمش یا خرما و یا چیز شیرین دیگر روزه ى خود را باز كند.
با توجه به احادیث دیگر در این مورد بهترین راه، براى گشایش روزه، نمك یا شیرینى و یا آب است.


89- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءكل السفرجل یذهب ظلمة البصر.
فرمود:خوردن به، كم نورى چشم را برطرف مى كند.


90- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالرمان و كلوا شحمه فانه دباغ المعدة و ما من حبة تقع فى جوف احدكم الا اءنارت قلبه و جنبه من الشیطان و الوسوسة اربعین یوما.
فرمود: شما را سفارش مى كنم به خوردن انار همراه با پیه آن، كه معده را شست وشو دهد.هر دانه ى انارى كه خورده شود موجب روشنایى قلب است، به طورى كه تا چهل روز شیطان و وسوسه هایش را از شما دور كند.
مقصود از پیه انار، محتویات یا به اصطلاح گوشت آن است. به مزاح گویند: شخصى انار را با پیه گوسفند مى خورد، به وى گفتند: چرا انار را با پیه گوسفند مى خورى؟ گفت: روایت وارد شده.
مراد از شیطان در این جا همان آلودگى ها و میكروب هاست.


91- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل رمانة حتى یتممها نور اللّه قلبه اربعین یوما.
فرمود: هر كس انارى را به تمامه بخورد، خداى متعال چهل روز قلبش را نورانى گرداند.


92- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ما من اءحد اءكل رمانة الاءمرض شیطانه اربعین یوما.
فرمود: كسى كه انارى كامل خورد، میكروب هاى بدنش چهل روز رنجور باشند.
اشاره به خاصیت ضد میكروبى و تصفیه كنندگى انار است.


93- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالاءترج فانه یضى الفؤاد و یزید فى الدماغ.
فرمود: شما را سفارش مى كنم به خوردن ترنج كه موجب روشنایى قلب و سبب زیادى عقل است.
ترنج نوعى از مركبات است.


94- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل التین فانه ینفع البواسیر والنقرس.
فرمود: انجیر را بخورید كه به درستى براى بواسیر (هموروئید) و نقرس ‍ مفید است.
در گذشته به نقرس داءالملوك یا بیمارى ثروتمندان مى گفتند. زیرا: از خوردن زیاد گوشت، ثروتمندان به این بیمارى كه دردى در انگشتان پا بود گرفتار مى شدند.


95- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل البادنجان و اءكثره فانها شجرة راءیتها فى الجنة فمن اكلها على انها دآء كانت دآء و من اءكل على آنهادوآء كانت دواء.
فرمود: بادنجان بخورید، و خوردنش زیاد كنید كه من بوته اش را در بهشت دیدم، اگر هنگام بیمارى بخورید درد است و اگر در زمان سلامت میل كنید درمان است.


96- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالقرع فانه یزید فى الدماغ.
فرمود: بر شما باد خوردن كدو كه قوه ى عاقله را تقویت كند.


97- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل الیقطین فلو كان للّه سبحانه و تعالى شجرة اخف من هذه لاءنبتها على اخى یونس علیه السّلام.
فرمود: كدو را بخورید كه اگر خداى سبحان درختى از آن سبك تر مى داشت براى برادرم یونس علیه السّلام مى رویانید.
یقطین - كدوى حلوایى یا كدوى تنبل را گویند.

98- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا اءتخذ اءحدكم مرقا فلیكثر فیه الدبا فانه یزید فى الدماغ و العقل.
فرمود: اگر بخواهید خورشتى بار گذارید، در آن كدوى خورشتى زیاد بریزید. زیرا، كدوى خورشتى موجب افزایش فكر و عقل است.

99- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:الكرفس بقلة الاءنبیاء.
فرمود: كرفس سبزى انبیا است.


100- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل الخل قام علیه ملك یستغفر له حتى یفرغ منه.
فرمود: كسى كه سركه مى خورد تا هنگامى كه به خوردنش ادامه مى دهد، ملكى برایش استغفار مى كند.
منظور این است كه بعضى تا سركه را به لب مى زنند به خاطر ترشى اش، زود آن را كنار مى گذارند، در حالى كه حضرت با این عبارت، ما را به خوردن سركه تشویق فرمودند.


طب پیامبر اعظم صلى اللّه علیه و آله و سلّم معروف به طب النّبى صلى اللّه علیه و آله و سلّم
نویسنده : محمد جعفر واصف

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 2- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اءلذى اءنزل الداء انزل الشفاء.
فرمود: خدایى كه درد و بیمارى را نازل كرد، درمان آن هم نازل فرمود.
اگر دردى مانند سرطان و یا ایدز و مانند آن در حال حاضر قابل درمان نیست، نباید گفت: قابل درمان نیست، بلكه داروى شفا بخش آن هنوز توسط بشر كشف نشده است. براساس احادیث فوق، بیمارى لاعلاج وجود ندارد.

6- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: المعدة بیت كل داء و الحمیة راءس كل دواء فاعط نفسك ما عودتها.
فرمود: منزلگاه اكثر بیمارى ها معده ى انسان است، و پرهیز از خوردن بى حساب نیز بهترین نوع درمان است، بخور چیزى را كه به آن عادت كرده اى.
حكما گویند: بنى آدم در واقع بنى عادت است، عادت هاى خوراكى در زندگى بسیار مهم اند، مثلا اگر عادت به خوردن غذاهاى ساده داشته باشید و در یك مهمانى غذاى چرب را بخورید، بلافاصله عوارض بد آن را احساس خواهید كرد، از این رو، پزشكان علوم تعذیه مى گویند، در كودكان از همان ابتدا ذائقه سازى كنید، یعنى ذائقه ى كودكان را به غذاهاى گوناگون عادت دهید.


7- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اءحب الطعام الى اللّه تعالى ماكثرت علیه الایدى
فرمود: بهترین خوراكى ها در نزد خداى متعال غذایى است كه دست هاى زیادى به طرفش دراز شود.
ظاهرا معنى حدیث این است كه در یك سفره كه چند نوع غذا قرار دارد بهترین غذا آن است كه مصرف بیش ترى دارد مثل نان و برنج.


8- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: الاءكل باصبع واحدة اءكل الشیطان و الاءكل بالاثنین اءكل الجبابرة و بالثلاث اءكل الاءنبیاء.
فرمود: خوردن با یك انگشت خوراك شیطان است و دو انگشتى خوردن خوراك متكبران است و با سه انگشت طعام را خوردن خوراك انبیا است.


9- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: برد الطعام فان الحار لا بركة فیه.
فرمود: غذا را سرد كرده وبخورید كه در غذاى داغ، خیرى نیست.
پزشكان گویند: نوعى سرطان دهان و حنجره ناشى از خوردن چاى داغ است كه بعضى ها عادت به خوردن چاى داغ یا به قول معروف چاى لب سوز دارند.


10- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اذا اءكلتم فاخلعوا نعالكم فانه اروح لاقدامكم و انه سنة جمیلة.
فرمود: هنگام غذا خوردن كفش هایتان را از پا درآورید، تا پاهایتان راحت باشد. كه این عمل، روشى زیبا و درست است.


11- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: الاءكل مع الخدام من التواضع فمن اكل معهم اشتاقت الیه الجنة.
فرمود: غذا خوردن با خدمتكاران، نشانه تواضع و فروتنى است. كسى كه چنین رفتارى دارد، بهشت در انتظارش مى باشد.


12- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: الاءكل فى السوق من الدنائة.
فرمود: در بازار و معابر عمومى چیزى خوردن، نشانه پستى و فرومایگى شخص است.


13- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:المؤمن یاكل بشهوة اهله و المنافق یاكل اهله بشهوته.
فرمود: انسان با ایمان، خوراكش مطابق میل افراد خانواده اش مى باشد، در حالى كه خوراك منافق، مطابق میل و خواست خودش مى باشد، و خانواده برایش اهمیتى ندارد.


14- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اذا وضعت المائدة فلیاكل احدكم مما یلیه و لا یتناول ذروة الطعام فان البركة تاتیها من اعلاها و لایقوم احدكم و لایرفع یده و ان شبع حتى یرفع القوم ایدیهم فان ذلك یخجل جلیسه.
فرمود:وقتى سفره ى غذا بر پا شد، از خوراكى هاى دم دست بردارید و به طرف بالاى غذا، دست درازى نكنید، چون خیر و بركت در قسمت بالاى آن است، و نیز اگر سیر شدید، از غذا خوردن دست نكشید، تا بقیه افراد كنار سفره هم، غذاى خود را بخورند، تا از خوردن خجالت نكشند.


15- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:البركة فى وسط الطعام فكلوامن حافاته و لاتاءكلوا من وسطه.
فرمود: بركت در وسط غذا است، پس از كنار آن بخورید، نه از وسط آن.


در دو حدیث اخیر به بركت در وسط و یا بالاى سفره، اشاره شد، شاید منظور مبارك حضرت آن است كه وقتى افراد سر سفره به قسمت هاى خوب و وسط سفر هجمه مى كنند، ارزش سفره ى غذا از بین مى رود، چنان كه در بعضى از مجالس عروسى و میهمانى هاى دسته جمعى، بعضى از مدعوین، براى آن كه از دیگران عقب نمانند، چنان به گوشت یا خورشت ها هجمه مى كنند كه به یك باره متوجه مى شوى در سفره، برنج و نان هست اما گوشت یا مرغ تمام شده و عملا سفره ى طعام از حیز انتفاع خارج شده و باعث نگرانى و خجالت صاحب مجلس مى شوند. این وضع را تقریبا همه ى ما در مجالس عمومى دیده ایم. ظاهرا این رفتار عیب ناك همواره بوده، لذا پیامبر بزرگوار صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم در دو حدیث به این امر اخلاقى اشاره فرمودند.


16- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:البركة فى الثلاثة الجماعة و السحور و الثرید.
فرمود: خیر و بركت در سه چیز است: اول به صورت دسته جمعى غذا خوردن، دوم غذا خوردن در سحرهاو سوم نان در آب گوشت و یا آب دوغ و مانند آن تردید كردن.


17- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من استعمل الخشبتین امن من عذاب الكلیتین.
فرمود: كسى كه مسواك و خلال مى كند،از درد كلیه ها در امان خواهد بود.
ممكن است حدیث بدین صورت باشد ((من استعمل الخشبتین امن من عذاب الكلبتین ))یعنى: كسى كه از دو چوب (خلال و مسواك ) مدام استفاده كند، از درد و بیمارى هاى دندان در امان خواهد بود.
مراد از كلبتین، انبر دندان كشى است.


18- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:تخللوا على اثر الطعام و تمضمضوا فانهما مصحة الناب و النواجد.
فرمود: بعد از خوردن، خلال كنید و با مضمضه كردن، دهان را بشویید زیرا این عمل موجب سلامتى دندان هایتان مى شود.


19- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:القصعة تستغفر لمن یلحسها.
فرمود: ظرف غذا و بشقاب، براى كسى كه آن را خوب پاك كرده و بلیسد استغفار مى كند.
مقصود از لیسیدن ظرف غذا، زیاد نیاوردن غذا است. در بعضى از فرهنگ هاى مردمى، غذا در بشقاب زیاد آوردن، نوعى شخصیت طلبى و بزرگ نمایى است. این عمل كه قطعا اسراف است، فعلى حرام و مذموم است.


20- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:طعام الجواد دواء و طعام البخیل داء.
فرمود: خوردن غذاى انسان كریم موجب درمان، و خوردن غذاى انسان بخیل دردآور است.
چون غذاى انسان هاى كریم با منّت نیست و شخص كریم توقع جبران آن را ندارد. اما فرد بخیل با منت نهادن و ریختن آبرو باعث آزار انسان مى شود و هم چنین در صدد است كه چند برابر آن چه را داده بگیرد. چون انسان هاى بخیل گمان مى كنند، كه با خوردن غذایشان، آن غذا كم مى شود. اما انسان هاى كریم معتقدند كه میهمان حبیب خداست و بركت با خود مى آورد و میهمان را كریمانه پذیرایى مى كنند اما افراد بخیل با تنگ نظرى و منت نهادن، كارى را انجام مى دهند كه انسان از غذا خوردن بر سر سفره ى آن ها پشیمان مى شود.


21- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كلوا جمیعاو لاتفرقوافان البركة فى الجماعة.
فرمود: با هم غذا بخورید نه به صورت انفرادى كه خداوند خیر و بركت خویش را در غذا خوردن به صورت دسته جمعى قرار داده است.


22- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كثرة الطعام شوم.
فرمود:پرخورى شوم و ناگوار است.


23- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من جاع او احتاج و كتمه من الناس و مضى الى اللّه تعالى كان حقا علیه ان یفتح له رزق سنة حلالا.
فرمود:اگر كسى،گرسنگى و نیازمندى خویش را از مردم پنهان نگاه دارد (عزت نفس به خرج دهد) و امر خویش را به خداى منان واگذارد، خداى متعال براى او یك سال روزى حلال مقدر خواهدكرد.
دروازه هاى روزى حلال برایش گشوده خواهد شد.


24- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من كان یؤمن باللّه و الیوم الاخر فلیكرم ضیفه.
فرمود: كسى كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، میهمانش را عزیز و گرامى دارد.


25- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من التواضع اءن یشرب الرّجل من سؤر اءخیه المؤمن.
فرمود: از فروتنى و تواضع انسان آن است كه نیم خورده ى برادر مؤمن خویش را بنوشد.
چون اوصافى كه اسلام براى انسان قائل است، دهان مؤمن پیوسته پاكیزه و برى از آلودگى است، در احادیث قبلى مشاهده فرمودید كه مسواك كردن و خلال و مضمضه كردن را رسول گرامى بسیار سفارش فرمودند.

 

 روایت 26 تا 50

 


26- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من قل اءكله قل حسابه.
فرمود: كسى كه خوراكش سبك تر و كم تر است، لاجرم حساب و كتابش نیز در روز قیامت سبك تر خواهد بود.

 


27- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لایشربن احدكم قائما.
فرمود: هنگامى كه ایستاده هستى از نوشیدن پرهیز كن.

 

 

 

 

 


3- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: بشر المحذورین بطول العمر.
فرمود: پرهیز كنندگان را به طول عمر بشارت باد.
شاید معنایش چنین باشد كه اشخاصى كه از خوردن هر چیزى پرهیز مى كنند و به اصطلاح شكمو نیستند، عمرى طولانى تر خواهند داشت. بعضى از مترجمین محترم، محذورین را به محرورین ترجمه كرده اند، بنابراین معناى حدیث بدین صورت خواهد بود: گرم مزاجان را به طول عمر بشارت باد.


4- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اءصل كل داء البرودة
فرمود: اساس اكثر بیمارى ها از ضعف و ناتوانى بدن است.
در كتاب هاى لغت از برودة دو معنى استنباط شده است: یعنى به معنى ضعف و ناتوانى، چنان كه گویند:بَرَدَ زید برادا و برودا؛یعنى: زید ضعیف و ناتوان گردید. دیگر به معنى سردى و خنكى نیز آمده است، چنان كه گویند:بَرُدَبَردا و بُروُدة؛یعنى: سرد و خنك شد. حال اگر به معنى دوم ترجمه شود، معنى حدیث چنین خواهد شد: اساس اكثر بیمارى ها از سردى و یا اكثر بیمارى ها از سرماخوردگى است.

 

 

گویند ابوالعلاء معرى، شاعر نابیناى اهل سوریه در پایان عمر خویش، دچار ضعف و سستى بدن شده بود، در بستر بیمارى، پزشكى بر بالینش ‍ حاضر كردند، پزشك گفت: بیمار از ضعف و ناتوانى بدن، بیمارشده، جوجه مرغى برایش آماده كنید تا از ناتوانى نجات پیدا كند.

 


5- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: كل و اءنت تشتهى و اءمسك و اءنت تشتهى
فرمود: هنگامى كه گرسنه اى بخور و در حالى كه هنوز سیر نشده اى از خوردن دست بردار.


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:51 :: توسط : معجزه دات کام

 

درکتاب کشف الغمه وفصول المهمه آمده است که:ابوالقاسم حسین بن محمدکه به ابن رقامشهوراست٬نقل نموده است که:

درمسجدالحرام ومقام ابراهیم(ع)راهبی رادیدم که جمعی کثیربه دورش حلقه زده بودندوسبب اسلام آوردن خودرابیان می کردوچنین می گفت که:من در صومعه ی خودنشسته بودم.

روزی دیدم که مرغی بزرگ ازهواپایین آمدوبرسرسنگی که درکناردریابودنشست وربع جسدآدمی راقی کرد(بالاآورد)وسپس پروازنمودوبعدازلحظاتی بازهم آمدوربع دیگری راقی کردوهمچنین کردتااینکه تمامی جسدشخص نامعلوم راقی نمودوپروازکرد.

سپس اعضاءقی شده به یکدیگرنزدیک شده وبه هم چسبیدندوشخصی کریه المنظر(زشت ووحشتناک)تشکیل شدوبرخاست وبه هرطرف نگاه می کرد!من درتعجب فرورفته بودم که به یکباره دیدم که بازهمان مرغ ازهوابه زیرآمدویک ربع بدن آن شخص راازبدنش جدانموده وفروبردوسپس به پروازدرآمدورفت وپس ازلحضاتی آمدوربع دیگری رابردوبه همان طریق می آمدتا اینکه تمامی اعضای اورافروبرده وازنظرم غایب شد.

ومن متفکربودم وحسرت می خوردم که چراازآن شخص نپرسیدم که توکیستی واین چه حالتی است؟امادرروزی دیگربازهمان ماجرادرهمان وقت روی دادوچون دیدم که او زنده شدوایستاد٬نزداورفتم وپرسیدم:توکیستی؟اماجواب نداد.گفتم:به حق آنکه توراخلق کرده است٬بگوکه توچه کسی هستی ونامت چیست وچه کرده ای که چنین درعذابی؟

گفت:من ابن ملجم مرادی هستم٬کشنده ی حضرت علی بن ابی طالب(ع)ازآن روز خدای تعالی این مرغ رابرمن موکل کرده است که هرروزبه جزای آن عمل٬مرابه این نحوی که دیدی می کشدوزنده می کند.دراین حال بودیم که مرغ سررسیدوبه همان صورت قبل٬ربعی ازبدنش راکندوپروازنمودوماجرایش هم چنان تکرارمیشد.من درمورداحوال علی بن ابی طالب(ع)تحقیق وجستجونمودم.گفتنداوپسرعموی رسول خدا(ص)ووصی اوبودومن به این سبب اسلام آوردم وآن حادثه ی عجیب باعث هدایتم شد.

منبع:کتاب داستانهای عجیب وواقعی ازمردگان زنده شده

نویسنده:ستارپورابراهیم گل رودباری


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:50 :: توسط : معجزه دات کام

 

داستان زنده شدن یکی ازاصحاب عیسی(ع)وتکلم بامسلمانان درنهاوند...

 

صاحب کتاب (سیرالصحابه)روایت کرده است که فتح نهاونددرزمان عمربن الخطاب وبه دست سعدبن ابی وقاص صورت گرفت.

وچون به نهاوندرسیدندبه بطله که موءذن بودامرکردتااذان عصررابگوید.وقتی موءذن شروع به اذان گفتن کردوگفت:(الله واکبر)،ازکوه صدایی بلندشدوگفت:کبرت تکبیراً وچون موءذن گفت:(اشهدانْ لااله الاالله)،بازصدایی ازکوه گفت:این کلماتی است که اهل آسمانهاوزمین آنهارامی شناسند.

وقتی موءذن گفت:(اشهدانْ محمّدٌرسول الله)،آن صداگفت:پیامبرامّی(درس نخوانده)است.سپس موءذن به صاحب صداگفت:ماصدایت راشنیده ایم امّاتوراندیده ایم؟برای ماظاهرشو.

دراین حال آن کوه شکافت وشخص بلندقامتی که موهای سرش سفیدوریشهای بسیارانبوهی داشت ظاهرشد.موءذن گفت:خداتورارحمت کند،کیستی؟

گفت:من رغیب هستم.موءذن گفت:ازاصحاب کیستی؟گفت:ازاصحاب عیسی بن مریم(ع).موءذن گفت:به چه سبب دراین کوه توقّف کرده ای؟گفت:درزمان سیاحت حضرت عیسی(ع)بااوبه این مکان رسیدم وبه اوبخوبی خدمت کردم.

آن بزرگواربه من فرمود:اگرحاجتی داری ازمن بخواه تاازخداوندعالم برایت درخواست نمایم.عرض کردم بله.حضرت فرمود:آن حاجت چیست؟عرض کردم:ازشماشنیده ام که فرمودی پس ازآنکه خداوندشمارابه آسمانهابالابردپس ازمدتی طولانی پیامبری ظهورخواهدکردواوپیامبرآخرالزّمان خواهدبود.

پس ازتومی خواهم مراتاآن زمان زنده نگهداری.پس حضرت عیسی(ع)دستم راگرفت وفرمود:دراین کوه ساکن شوکه خداوندتوراازچشم خلق روزگارمخفی میدارد،تاآنکه دراین مکان لشکری ازامّت محمّد(ص)میرسندودرنزدیکی تومنزل می نمایندوتوصدای موءذن آنهاراخواهی شنید.

عرض کردم:ای پیامبرخداآیاآن موءذن رامی شناسی؟حضرت فرمودهمه ی آنان رامی شناسم وامرآنان عجیب ترین کارهاست واسم آن موءذن(بطله)است.وبه من ازآنچه درامّت اصحاب این پیغمبرمبعوث وبغض وعداوت ایشان باوصیّ اوواهل بیت او(ع)خبرداد.

ای موءذن!آن پیامبرموعودچه شده است؟اسم اومحمّد(ص)است.موءذن گفت:دنیاراوداع گفته وبه عالم بقارحلت نموده است.گفت:پس ازاومتولّی امرامت اوچه کسی شده است؟

گفت:ابوبکرکه اونیزوفات کرده است.گفت:پس ازاوچه کسی آمده است؟موءذن گفت:عمربن خطاب.گفت:به عمربگوباوصیّ فعلی امری رابجاآورده ایدکه احدی ازامتهای گذشته به این نحوبجانیاوردند!!

تباه ونابودبادحال امّتی که باوصیّ پیامبرخودچنین مخالفتی نمودند.سپس علائم چندی ازآثارظهورصاحب الامر(عج)ونزول حضرت عیسی بن مریم(ع)ذکرنمودوداخل کوه رفت وغایب شد.

سعدبن ابی وقّاص تفصیل ماجرارابه عمرنوشت وچون نامه ی اوبه مدینه رسید،عمربه منبررفت ونامه ی سعدراخواندوگریه ی شدیدی نمودومسلمانان هم پس ازشنیدن گریه کردند.سپس عمرگفت:قسم به خداکه بطله ورغیب وحضرت عیسی(ع)همه راست گفتندزیراکه رسول خدا(ص)این واقعه رابه من خبرداده بود.

دراین حال ازمیان جماعت مردی برخاست وبه عمرگفت:به درگاه الهی توبه وانابه کن وحقّ رابه اهلش برگردان،امّاهوای نفس وحبّ دنیاوریاست مانع ازآن بودکه عمرآنرابپذیرد!!

همچنین این حدیث به نقل ازعبدالقادرشهرزوری وابوسفیان دمشقی وضیاءالدین شافعی(عالمان سنی وغیرشیعه)درکتاب ((دلائل النّبوة))نقل شده است.

منبع:کتاب بسیارزیبای داستانهای عجیب وواقعی ازمردگان زنده شده

نویسنده:ستّارپورابراهیم گلرودباری


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:48 :: توسط : معجزه دات کام

آيا بايد از جن ترسيد؟


 

آيا بايد از جن ترسيد؟



 

اعتقاد به ديو و پري و ارواح خبيثه از دير زمان در بين ملل عالم وجود داشته است. در جهان هستي غير از موجودات و پديده هاي محسوس و ملموس، موجودات غير محسوسي نيز وجود دارد که شناخت کامل آنها براي انسان ميسر نيست و وجود آنها به واسطه آيات الهي اثبات شده است، يکي از با ارزش ترين موجودات غير محسوس که « قرآن کريم» از آن به عنوان يکي از ثقليان روي زمين يادکرده است، «جن» است. اعراب جاهليت هم که وسعت بيابان هاي شنزار عربستان آنها را به وحشت مي انداخت و وهم و خيال ايشان را بر مي انگيخت، معتقد بودند « جن» ها صاحبان اين صحاري هستند و از اين رو هر وقت به وادي سهمناکي وارد مي گشتند و در بيابان هاي وحشت زا به هنگام عبور، موقتاً اقامت مي کردند، مي گفتند: « اعوذ بسيّد هذا الوادي من سفهاء قومه؛ پناه مي برم به آقا و صاحب اين وادي از سفيهان قومش.»
اما قرآن بر تمام توهمات و تخيلات مردم و اعتقادات آنها به مخلوقات غير مرئي عالم خلقت خط بطلان کشيده و ضمن تأييد وجود جن، آنها را مخلوقاتي متفکر، باهوش، مکلف و ساکنان آسمان معرفي کرده است.
جن از نظر لغت چيزي است که از حواس انسان پوشيده باشد، جنت را هم از آن جهت « جنت» مي نامند که درختانش زمين را پوشيده و مستور دارد.
بيست و دو بار نام جن در قرآن کريم آورده شده است.
هفتاد و دومين سوره قرآن به نام اين موجود مزين گرديده است. احاديث و روايات فراواني از پيامبر اکرم (ص)، حضرت علي (ع)، امامان و بزرگان علوم ديني در اين خصوص موجود بوده و در دسترس قرار دارد.
جن ها به وسيله بسياري از انسان ها ديده شده است.
قرآن، ويژگي هايي براي جن ذکر مي کند و او را موجودي ناپيدا مي داند که داراي مشخصات زير است:
1. جنيان از شعله هاي آتش آفريده شده اند ( سوره الرحمن، آيه 14)؛
2. داراي علم و درک و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال هستند؛
3. خلقت آنها در روي زمين قبل از خلقت انسان ها بوده است؛
4. آنها قدرت بر انجام بعضي کارهاي مورد نياز انسان را دارند؛
5. در ميان آنها افرادي يافت مي شوند که از قدرت زيادي برخوردارند؛
6. داراي تکليف و مسئوليت هستند؛
7. گروهي از آنها مؤمن و گروهي کافرند؛
8. آنها داراي حشر و نشر و معادند؛
9. جنيان چون انسان ها دسته دسته به دنيا مي آمده اند تا زمان مرگ زندگي کرده و بعد به جهان آخرت خواهند رفت (سوره فصلت، آيه 25)؛
10. آنها نيز نر و ماده دارند ( سوره جن، آيه 6)؛
11. تعداد جنيان بيش از آدميان است ( سوره انعام ، آيه 128)؛
از آيات قرآن بر مي آيد که جن از آتش است و انسان از جنس خاک و اين چنين دريافت مي شود که جنيان قبل از انسان خلق شده اند و از آنجايي که هر دو از ماده آفريده شده اند، پس مادي هستند، ولي دو تفاوت اساسي، آنها را از ساير موجودات متمايز مي سازد:
1. مي توانند خود را به هر شکل و قيافه اي در آورند ( به جز پيامبران و ائمه معصمومان (ع))؛
2. از چشم موجودات ديگر پنهانند.
ملاصدرا پنهان و آشکار شدن جن را با هوا قياس مي کند و اين طور عنوان مي دارد:
بدن هاي آنها در الطاف نرمي متوسط بوده و از اين رو آماده جدايي يا گرد آمدن هستند، چون گرد هم آيند، قوام آنها بهتر گشته و مشاهده مي گردند و چون جدا گردند، قوامشان نازک و جسمشان لطيف مي شود و از ديده پنهان مي مانند مانند هوا که وقتي ذراتش گرد هم مي آيند، غليظ مي شود و به صورت ابر در مي آيد و وقتي ذرات از هم جدا مي شوند، لطيف شده و ديده نمي شوند.

* ماده اوليه آفرينش جن

چنانچه در قرآن آمده است:
« سوگند مي خوريم که ما خلقت نوع آدمي را از گلي خشکيده که قبلاً گلي روان، متغير و متعفن بود، آغاز کرديم و نوع «جن» را از بادي بسيار داغ خلق کرديم که از شدت داغي مشتعل گشته و آتش شده بود.»
وقتي از آتش سخن به ميان مي آيد نبايد تصور شود که بايد خرمني از هيزم يا مقداري نفت را روشن کرد تا نور و گرما به وجود آيد؛ بلکه بايد دانست نيروها و انواع گرمازا بسيارند مانند اشعه ليزر که اخيراً کشف شده و پرتوي از آن سخت ترين پولاد را سوراخ مي کند.
با ذکر اين مطلب مي گوييم آفرينش جن يا فرشته از « آتش يا انرژي» که در قرآن به آن اشاره شده آتشي که محسوس ما هست، نمي باشد؛ بلکه بيان کننده اين حقيقت است که از جنس آتشي است که براي ما مفهومي ذهني دارد و تصورش ممکن است، ولي خود آتش نيست، خداوند پاره اي از مخلوقات را آفريده است. همچنين از کلمه « از خاک» در مي يابيم که آدم از خاکي که هر روز پا بر آن مي گذاريم ، آفريده نشده، بلکه از جنس اين خاک که مواد گوناگوني را به همراه دارد، خلق شده است. مثلا وقتي مي گوييم جعفري از « آهن» سرشار است، نبايد انتظار داشت که سختي آهن در زير دندان انسان محسوس گردد، بلکه از جنس آهن ترکيباتي قابل هضم و جذب به وجود آمده که به هيچ وجه به فلز شباهتي ندارد.

* برتري انسان بر جن

خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: « و ما فرزندان آدم را بر بسياري از مخلوقات خود برتري و فضيلت کامل بخشيديم.» (سوره اسرائ، آيه 70)
و همچنين واجب شدن سجده شيطان و فرشتگان بر انسان نيز، خود دليلي بر برتر بودن نوع انسان است در پيشگاه خداوند.
« تکريم» انسان به دادن عقل است که به هيچ موجودي ديگر داده نشده و انسان به وسيله آن خير را از شر و نافع را از مضر و نيک را از بد تميز مي دهد.

* آيا جن علم غيب دارد؟

قابليت هاي موجود در جن ناشي از نوع خلقتش مي باشد، مانند پنهان به دور از چشم، طي مسافت کردن و ... اين تصور را در ذهن انسان ها ايجاد مي کند که اين موجودات از عالم غيب آگاهند. ولي حقيقت آن است که تنها خداوند است که آگاه به غيب مي باشد، چنانچه مي فرمايد:
« خداوند، داناي غيب است و غيب خود را بر هيچ کس آشکار نمي سازد مگر بر آن پيامبري که از او خشنود باشد» و البته بسيار ديده شده در جريان همين احضار روح که ما آن را احضار جن مي دانيم، جنيان توانسته اند پاسخ هاي درست و مناسبي را ارائه دهند که ما آن را نبايد ناشي از علم غيب آنان دانست؛ زيرا جن ها از آنجايي که به راحتي مي توانند طي طريق کنند مي توانند از هم نوعان خود که در جريان اجرا قرار دارند، پاسخ را جويا شده و به شخص رابط اطلاع دهند يا از امکانات ديگري استفاده کنند که ما از آن بي خبريم.

* ايمان آوردن جنيان به قرآن

در سال دهم بعثت پيامبر اکرم (ص) از «مکه» به «طائف» تشريف برد تا مردم را در آن مرکز به سوي اسلام دعوت کند؛ اما کسي به دعوت او پاسخ مثبت نگفت. در بازگشت به محلي رسيد که آن را وادي جن مي گفتند. شب را در آنجا ماند و آياتي از قرآن تلاوت کرد، گروهي از جن شنيدند و ايمان آوردند و براي تبليغ به سوي قوم خود برگشتند. همچنين علقمه بن قيس از عبدالله بن مسعود روايت کرده است که شبي در مکه پيامبر را نيافتم و هر چه جست و جو کرديم اثري از او نديدم. در آخر گفتيم حتماً آن جناب را ربوده اند يا به معراج رفته در حالي که در دره ها دنبالش مي گشتيم، ديديم از ناحيه « حرا» مي آيد، پرسيديم يا رسول الله ! کجا بوديد؟ ما خيلي ناراحت شديم و بر جان تو ترسيديم و نيز به وي گفتيم: امشب از ساعتي که شما را گم کرديم تا اين ساعت، شبي را گذرانديم که هيچ قومي بدتر از آن به سر نبرده است. حضرت در پاسخ فرمودند: « دعوت کنندگان جن به سراغ من آمد و من رفتم برايشان قرآن بخوانم. آنگاه مرا با خود برد و جاي پاي جنيان را به ما نشان داد که اين حکايت اشاره به واقعيت جن و شأن نزول سوره جن در قرآن کريم دارد.»

* ترس از جن آيا بايد از جن ها ترسيد؟

ظرفيت و عکس العمل هاي انسان ها در ارتباط با موجودات ناشناخته بسيار متفاوت و غير قابل پيش بيني است بنا بر اعتقاداتي که سينه به سينه و نسل به نسل منتقل شده، همواره جن ها موجوداتي آزار دهنده و موجب شر و فساد بوده اند. هرگاه بيماري لاعلاجي پيش آمده يا اتفاق غير قابل توجيهي روي داده به جن و شيطان نسبت داده اند. به طور حتم شما هم عارضه « آل زدگي» را شنيده ايد مردم معتقدند که اين موجود جان زن زائو و طفلش را به خطر مي اندازد و چند سيخ پياز پوست کنده را در بالاي سر زائو مي گذاشتند تا آل و جن از بوي بد پياز فرار کرده و به زائو نزديک نشوند. در حالي که امروزه از طريق علمي ثابت شده است که عامل بسياري از بيماري ها ميکروب و موجودات ميکروسکوپي بوده و وجود ميکروب و نفوذ آن در بدن ضعيف زائو و طفلش موجب بيماري شده و خاصيت ميکروب زدايي پياز علل سلامت و محافظت بوده و نه بوي بد آن.
شايد بهترين راه براي در امان ماندن از آزار جنيان بالا بردن دانش و آگاهي نسبت به آنهاست؛ زيرا جنيان نيز مانند انسان خوب و بد دارند؛ ولي چه بسا بسياري از اختلالات رواني، روحي که به جسم هم آسيب جدي وارد مي سازد، ناشي از ديدار با يک جن خوب و نيکوکار بوده و تنها ترس از ديدار با اين موجود فرد را دچار عارضه ساخته و هيچ قصد و عمدي از سوي جنيان در کار نبوده است.

* ارتباط جن با انسان

حکيمه، دختر موسي بن جعفر (ع) گويد:
امام رضا (ع) را ديدم در محل جمع آوري هيزم خانه ايستاده و آهسته سخن مي گويد و من ديگري را نمي ديدم، گفتم : آقاي من با چه کسي آهسته صحبت مي کني؟ فرمود: « اين عامر زهرايي است که نزد من آمده و چيزي مي پرسد و درد دل مي کند.» عرض کردم: سرورم! دوست دارم سخنش را بشنوم، به من فرمود: « اگر تو سخنش را بشنوي يک سال تب مي کني.» عرض کردم: آقايم، دوست دارم بشنوم، فرمود:« بشنو»، من گوش دادم صدايي مانند سوت شنيدم و تا يک سال مرا تب گرفت.
شهيد مطهري مي گويد:
بايد گفت به لحاظ انحطاط مراتب کمالي و معنوي جنيان، برخوردانسان با جن و رابطه مستقيم آنان سبب مي شود که تا روح انسان خراب گردد و بنابراين از اينجا يک دستورالعمل از قرآن مي توان دريافت کرد و آن اينکه اگر چه جنيان هم مخلوقند و مسئول و حتي پاره اي از آنان مؤمن، ولي انسان ها نبايد با اين مخلوق ارتباطي برقرار نموده و مستقيم رابطه برقرار کنند و پيامبر (ص) هم چنين نکرد.

* عمر جن

اينکه ميزان متوسط عمر جن چقدر است، مشخص نيست. شايد بتوان گفت همان گونه که عمر انسان در ادوار مختلف، ميزان متغيري داشته است، عمر جن نيز اين چنين باشد. بعضي گفته اند که نوعي از جن عمري بسيار طولاني دارند که ابليس از همين نوع است و تنها شاهد سخنانشان ابليس است که تا روز نفخ صور اول، خداوند به وي مهلت داده است.
اين سخن هم دليل درستي نمي تواند باشد؛ زير آن چنان که از آيات بر مي آيد، ابليس به صورت استثنايي اين مهلت را از خداوند دريافت داشته است که اين مسئله در ميان انسان نيز هست وکساني هستند که داراي عمر طولاني بوده اند و هنوز هم زنده هستند، از جمله حضرت مسيح (ع) و حضرت خضر (ع) و امام مهدي (ع).

* پرسش هايي در مورد جن

شخصي خدمت سيد مهدي مرتضوي لنگرودي، امام جماعت « مسجد امام جمعه» در قم رسيد و سؤالات زير را مطرح کرد:
1. جن در کجا به سر مي برد؟؛
در جاهاي مختلف و بيشتر در خرابه ها چون ساختمان ندارند.
2. به چه صورت ظاهر مي شوند و آيا به هر کس که بخواهند مي توانند ظاهر شوند؟؛
آنها بر هر کسي مي توانند ظاهر شوند و به هر شکلي به غير از انبياء و معصومان (ع) مي توانند در آيند.
3. اگر انسان مزاحم جن نشود، آيا او مزاحم خواهد شد؟
به هيچ وجه.
4. نظرتان درباره تسخير يا ارتباط با جن چيست؟
علما تسخير آن را حرام مي دانند، اما در مورد ارتباط، من قائل به اين هستم که در اين ايجاد رابطه نيز مسائلي مثل تسخير جن ممکن است به وجود بيايد که مي تواند اشکال داشته باشد.
6. ميزان خطر جن براي انسان چقدر است و بيشتر سراغ چه کساني مي روند و راه رهايي چيست؟
خطر آنها در حد کشتن نمي رسد، اما تا به حد غش مي رسد، به وسيله آيات و بسم الله مي توان اثر آنها را محو نمود. به همين دليل آنها بيشتر سراغ کودکان مي روند؛ چون ذکر نمي دانند و به سن تکليف نرسيده اند تااذکار زياد بر زبانشان جاري شود.
لازم به ذکر است عنوان کنيم که شهيد بزرگوار آيت الله دستغيب در کتاب « گناهان کبيره» (ج2) بحثي دارد تحت عنوان تسخيرات که مي فرمايد:
تسخيرات، استخدام و تسخير کردن ملک يا جن يا ارواح بشر يا ساير حيوانات و ... است که تمام اينها حرام و از اقسام سحر شمرده شده.
آقاي علي جمالي تنگستاني در کتابش چنين بيان داشته:
ارواح تسخير نمي شوند؛ مگر يک دسته از آنها و آن دسته ارواح خبيثه اند. به عبارت ديگر از طريق رياضت و چله نشيني جن و انس تحت تسخير قرار گيرند، ولي ارواح خبيثه جنياني که مسلمان نيستند، مسخر عامل مي شوند... ارواح خبيثه در امور نامشروع مانند سحر، جادوگري ، تفرقه بين زن و شوهر، ايجاد عشق و علاقه بين افراد نامحرم، پيش گويي، غيب گويي و نظاير آنها مورد استفاده قرار مي گيرند و در اين صورت معلوم و مسلم است که تسخير ارواح حرام است.

* عقايد خرافي در مورد جن در زمان حاضر

امروزه اکثر مردم بر اثر ناآگاهي، معتقدند که جن موجودي است شرور که در زندگي بشر دخالت کرده و براي او ايجاد مصيبت مي کند؛ بنابراين او را موجودي مزاحم مي دانند که بايد دائم از او بر حذر بود. دليل اين همه خرافات اين است که مردم به جاي اينکه به سراغ قرآن بروند جن را از طريق شيادان و کلاهبرداران و دعانويس ها و فالگير ها شناخته اند. از خرافات عادي در مورد جن اين است که مردم عادي معتقدند نبايد شب ها آب گرم روي زمين ريخت؛ زيرا به گمان آنها روي جن مي ريزد، بعضي از دعانويس ها ادعا مي کنند مي توان جن را در شيشه زنداني کرد.
همين خرافات باعث شده که بعضي به طور کل منکر وجود جن شوند. متأسفانه هم گروه خرافاتي و هم کساني که منکر وجود جن هستند، آشنايي درستي با اسلام و قرآن ندارند و در نتيجه اصلاً شناختي نسبت به جن ندارند؛ در حالي که قرآن، جن را موجودي واقعي معرفي نموده و همان گونه که افکار خرافي زمان جاهلي را نفي مي کند، آياتش دلالت بر اين دارد که عقايد خرافي امروزي نيز صحيح نمي باشند.

منبع:نشريه موعود( ويژه جن)، شماره

انواع جن ها

 

جن خناس:این شیطان مخفی در درون انسان راه یافته به وسوسه انسان می پردازد هر گاه انسان یاد خدا کنداز انسان دور میشود این جن مانند خون در دل انسان راه دارد خواندن سوره ناس برای دفع این جن موثر است.

 

جن قفندر:امام صادق(ع) فرمودند:هرکس۴۰ روز در منزلش یکی از آلات موسیقی نواخته شود خداوند شیطانی بنام قفندر را بر او مسلط میکن که اعضای بدنش را بر روی اعضای مشابه صاحب خانه می گذارد وحیای او سلب می شود ونسبت به سخنانی که به او گفته میشود بی مبالات وبی خیال می گردد.

جن لاقیس:این جن همجنس بازی را به زنان آموخت وآنان را به این کار وسوسه میکند.

جن زوال:این جن در نطفه انسان های مخالف اهل بیت (ع)شریک می شود واگر آن فرد پسر باشد لواط کار واگر دختر باشد زنا کار خواهد بودگفتن بسم ا.. اول شروع نزدیکی بین زن وشوهر دورش می کند.

جن داسم:وقتی انسان وارد خانه شد ونام خدا را ذکر نکرده وسلام نگفت او را وسوسه می کند وبین او وخانواده اش شر به پا می کند و اگر هنگام غذا خوردن نام خدا را ذکر نکند در غذای او شریک می شود.

جن آل:این نوع جن ها از جنس زن بوده و به زنان بار دار ونوزاد ها ضرر می زنند و از آهن می تر سند مثل چاقو چه بسا نقل شده توسط عده ای از زنان تسخیر شدند.

جن زکتبور:او در بازار ها بوده ومردم سوگند دروغ وتعریف دروغ کالا و بیهوده گویی ترغیب می کند.

جن اعور:او انسان را به زنا تشویق و وسوسه می کند .

جن هزع:امام صادق(ع)فرمودند ابلیس شیطانی دارد بنام هزع که شب بین مشرق ومغرب می گردند وهنگام خوام خواب نزد مردم رفته وباعث خواب های پریشان می شوند.

جن عارض:این نوع جن ها برخی انسان ها را مریض میکنند.

جن صالح:این جن ها انسان هایی را که راهشان را گم کرده اند به مقصد میرسانند هر گاه راه گم کردید ندا کنید یا صالح اغثنی .

جن عفریت:به خبیث ترین جن وقدرت مندترین عفریت می گویند.

جن سعالی:این جن ها ساحر و جادو گرند وبه انسان های خبیس که با آنها رابطه دارند سحر می آموزند وانسان ها را فریب داده واز راهشان منحرف می کنند گاهی اوقات گرگ ها آنهارا شگار کرده و می خورند.

جن رباینده:این جن از برخی انسان ها که خوشش بیاید آنهارا می رباید.

جن رها یا زها:این جن وقت نماز صبح سراغ انسان ها آمده وآنهارا وسوسه به خواب می کند و میگوید بخواب وقت نماز نشده واگر بیدار نشود ووقت بگذرد به صورت او بول می کند وبرگشته دمش را می جنباند و بانگ شادی بر می آورد(البته ادرارش هم مانند خودش قبل رویت نیست ولی سنگینی روح می آورد)

جن ولهان:اگر به هنگام وضو نام خدا را بر زبان نیاورد اورا وسوسه می کند تا نمازش یادش برود.

جن خیزب:پیامبرفرمودند این شیطان انسان را در حال نماز وسوسه کرده حواسش را پرت می کند ونماز انسان را قطع می کند برای دفع آن به خدا پناه برده و۳بار برسمت راستت فوت کن.

 

انواع جن دیگر هم هست به نام زوبعه.متکون.تمریح.مذهب.عیثم.ام الطبیان.غول.عامر.مره.ردهه.مطرش و....

منبع:کتاب جن وروح ازنظر علم ودین(محمد حسین پور محمد)

 


جن چیست؟

یکی ازافریدگان خداوند موجودی است به نام جن. این موجود همانند انسان دارای تکلیف است و هدف از خلقت او، همانند انسان، عبادت و بندگی خداوند است. قرآن در سوره ذاریات آیه 56 و سوره الرحمان آیه 15 می‌فرماید:«جن موجودی است که از آتش آفریده شده است.» (و خلق الجان من مارج من نار) امامان معصوم علیه السلام که به اذن خداوند، قدرت تصرف بر هر چیزی را دارند، بر جنیان نیز مسلط هستند. در تاریخ زندگانی ائمه علیهم السلام موارد متعددی در این مورد به چشم می خورد. گاهی نیز خود جنیان برای انجام خدمت و کمک اعلام آمادگی می‌نمودند، و پرسش‌های دینی و مشکلات خود را با مراجعه به امام برطرف می‌کردند، زیرا امام برای گروه جن نیز امام است. مسجد جن موجود است و مستحب است که حاجیان در آنجا دو رکعت نماز گزارند؟ در یک دیدگاه وسیع به هر موجود ماوراءطبیعه‌ای که از دیدگاه انسان مستور است، جن می‌گویند. مانند فرشته‌ها، شیطان‌ها. اما اصطلاحاً و بنا بر باور برخی از مردم، جن‌ها (اجانین) گروهی از موجودات زنده، دارای احساسات و تفکر و معمولاً نامرئی از جهان آفرینش هستند که هزاران سال پیش از خلقت بشر از آتش خلق شده‌اند



جن اگرچه موجودی است که قدرت انجام کارهای استثنایی و فوق العاده را دارد ولی از نظر وجودی، ضعیف‌تر از انسان و تحت تسخیر اوست؛ چنان که می‌دانیم همین موجودات در حکومت حضرت سلیمان پیامبر خداوند در تحت سلطه او بودند. پیامبری که از جنس انسان‌ها برانگیخته شود پیامبر جنیان نیز هست.

 



خلاصه سخن آن که جنیان در تکلیف و مسؤولیت‌ها و اختیار و اراده و ثواب و عقاب و رهسپار شدن به سوی بهشت و یا فرو افتادن در دوزخ با آدمیان یکسان هستند .

 

 



بنابراین، این سخن که "جنیان به معنای میکروب و موجودات زنده ریز و ذره بینی هستند" باطل و نادرست است. آیا آنها هستند که با انسان ها و در ردیف آنها به جهنم می‌روند؟ آیا میکروب ها هستند که در مکه به حضور رسول خدا رسیدند و ایمان آوردند و آن محل اکنون به نام

 

 

 

 

 

 

«جن» واژه‌ای عربی و به معنی «موجود پنهان و نادیدنی» است. در عرف فارسی «اَجِنّه» جمع جن شمرده می‌شود. در عربی جمع واژه جن، جِنان است و نوع آن جِنَّه. در فرهنگ فارسی دکتر محمد معین، به معنای «موجودی متوهم و غیر مرئی، پری» آمده است.

 

 

 

 

برخی مردم به جن، «از ما بهتران» هم اسلام می گویند.

 

جن ازدیدگاه مذاهب اسلام

 

 

پاره‌ای از باورهای مسلمانان پیرامون جن از قرآن سرچشمه می‌گیرد. در قرآن جن موجودی توصیف شده که «از آتش (نار) آفریده» شده است. جن دارای دو جنس نر و ماده و دارای علم و ادراک معرفی شده‌است. همچنین به آنان ویژگی‌های اخلاقی داده شده و مواردی از تماس آن‌ها با انسان را متصور شده‌است. به روایت قرآن جن «از پیش از آفرینش انسان» بر روی زمین می‌زیسته‌است. در کل جن بیست و دو مرتبه در قرآن تکرار شده و دارای سوره‌ای به همین نام است. هم چنین بنا بر گفته قرآن شیطان رجیم یا همان ابلیس از جنس جن است. در سوره نمل (مورچه) در کتاب قرآن در آیه ۱۷ به این مورد اشاره شده‌است که سلیمان نبی بر سپاهیانی از جن تسلط و آنها را در خدمت خود داشته است. نیز در آیه ۳۹ از سوره نمل به توانایی خارق العادهٔ این موجودات اشاره می‌شود.

 

 

 

 

آنگونه که در بخشی از کتاب «در محضر استاد» که به پرسش و پاسخ‌هایی با آقای علامه طباطبایی(شیعه)می‌پردازد، به نقل از او، عمر این موجودات بسیار بیشتر از عمر انسان‌ها بوده و جمعیتشان نیز از جمعیت انسان‌ها بیشتر است. در همین کتاب اشاره شده است که سپاهی از جن‌ها به رهبری زعفر در واقعه کربلا به کمک امام حسین آمد ولی امام کمک او را نپذیرفت . او نوشته است: یکی از جنگ‌های امام علی علیه السّلام با جن (نصیبین) بود. همچنین در تفسیر المیزان درباره پناهنده شدن مردم به جن، نوشته: «مراد از پناه بردن انس به جن بطوری که گفته‌اند این است که در عرب رسم بوده وقتی در مسافرت در شب، به بیابانی برمی‌خوردند از شر جانوران و سفیهان جنی به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه می‌بردند و می‌گفتند: من پناه می برم به عزیز این وادی،از شر سفهاء قومش» به گفته علامه طباطبایی: « تقسیم آیه مبارکه بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ در مربعات به حروف ابجد، برای رفع جنیان و افراد مبتلا به جن مفید است».

 

 

 

 

ابن خرم در کتاب الفصل می‌نویسد: «طایفه جن امتی هستند دارای عقل، فکر و قدرت تمیز که به ایشان از طرف خدا وعده و وعید نازل شده و آنها نیز پذیرفته‌اند. آمیزش می‌کنند اولادی از آن‌ها بوجود می‌آید و مرگ نیز آنها را در بر می‌گیرد و چون جسمشان زود فنا می‌شود احتیاج به قبرستان ندارند و تمامی مسلمانان نیز بر این امر توافق و اجماع دارند جنیان دارای اجسام لطیف، شفاف و هوائی هستند یعنی زندگی در هوا و زمین برای آنها امکان دارد زیرا عنصر آنها از آتش است. همچنان‌که عنصر انسانها از خاک است»

 

 

 

 

صدر المتالهین شیرازی معروف به ملاصدرا می‌نویسد: «جن را وجودی در این جهان حس و وجودی در جهان غیب و تمثیل (عالم مثال) است، اما وجودشان در این جهان هیچ جسمی که آن را نوعی از لطافت و اعتدال باشد نیست، جز آن که روحی در خور آن و نفسی که از مبدا فعال بر آن اضافه شده است می‌باشد آنان بدنهای لطیفی دارند که در لطافت و نرمی متوسط بوده و پذیرای جدائی و گرد آمدن است، چون جدا گشت، قوامش نازک و حجمش لطیف گشته و از دیگرن پنهان می‌گردد» در آیه ۱۳۰ سوره انعام، آمده: «یا معشر الجن و الانس الم یاتکم رسل منکم» یعنی: «ای گروه جن و انس! آیا پیامبرانی از بین شما برای شما نیامدند؟» که ظاهرا و بنا به نظر بسیاری از معتقدان به دین اسلام، آیه مذکور نشان دهنده این است که جن‌ها پیامبرانی از جنس خودشان هم داشته اند مسیحیت آنگونه که از باورهای مسیحی برمی آید مسیحیان به وجود جن معتقد بوده و آنها را «ارواح خبیث» یا «ارواح شیطانی» می‌دانند.در بسیاری از آیات عهد عتیق و عهد جدید از جن، اجنه و شیطان و ابلیس به صراحت نام برده شده است از جمله لاویان ۱۹:۳۱ و ۲۰:۶ ، اول سموئل ۲۸:۳ و ۲۸:۹ و ۲۸:۷ اول تواریخ ۱۰:۱۳ ، متی ۴:۱ و ۱۲:۲۲ ، لوقا ۴:۵ و ۸:۱۲ ، یوحنا ۸:۴۴ و بسیاری آیات دیگر. ضمنا جن‌گیری جزء اموری است که کلیسای کاتولیک به صورت تخصصی آن را انجام می‌دهد و در حال حاضر پاپ بندیکت شانزدهم از آن حمایت می‌کند و انجمن بین‌المللی جن گیران برای همین موضوع توسط پدر گابریل آمرث تاسیس شده است.[۱] برخی گمان می‌کنند درباره ماهیت آنها در بین عامه مردم غلو شده و تصویری ترسناک از آنان ترسیم شده است جن در باور مردم ایرانیان

 

 

 

 

در باور برخی افراد، جن‌ها تنها در شب، تاریکی، تنهایی و در محل‌هایی مانند گرمابه، آب انبار، پستو و ویرانه و بیابان وجود دارند. در باور عامه، جن به شکل انسان است با این تفاوت که پاهایش مانند بز، سم دارد. مژههای دراز او نیز با مژهٔ انسان متفاوت است و رنگ موی او بور است. همزمان با زاده شدن هر نوازد انسان، بین اجنه نیز نوزادی به دنیا می‌آید که شبیه نوزاد انسان است اما سیاه و لاغر و زشت . این موجود را همزاد آن طفل می‌خوانند.

 

 

 

 

بنابر باور برخی، نه تنها باید پیش از ریختن آب جوش روی زمین «بسم الله» گفت، بلکه حتی پیش از ریختن آب سرد، پرت کردن چیزی و هر کاری که می‌تواند به یک موجود فرضی در محل آسیب برساند یا برای او اهانت آمیز باشد (مانند انداختن آب دهان و ...) نیز باید «بسم الله» گفت. و ذکر این عبارت برای دور کردن جن‌ها از محل و ایمن ماندن از آسیب احتمالی آن‌ها موثر است. البته عده‌ای نیز متعقدند که ذکر «بسم الله» به تنهایی چاره ساز نیست و حتی نوعی دعوت از آنان محسوب می‌شود و حتماً باید عبارت را کامل و به صورت «بسم الله الرحمن الرحیم» به کار برد .

 

 

 

 

در تهران قدیم عده‌ای از ساکنان را عقیده بر این بود که گاه و بی‌گاه در مواقع معین در حمام‌ها جن‌ها رفت و آمد می‌کنند، به همین دلیل عقیدهٔ خرافاتی و تحت تاثیر این‌گونه موهومات و عقاید بی‌اساس، با احتیاط قدم به حمام می‌گذاشتند، مخصوصا شب‌ها خیلی با ترس و وهم در حمام وارد شده و خود را شستشو می‌کردند. گویند مظفرالدین شاه از همین‌گونه افراد بود …معی را عقیده بر این بود که جن‌ها گاهی برای اغفال و فریب مردم و کشانیدن آنها به حمام، زودتر از موعد مقرر در بوق حمام می‌دمند … مردم برای رفع و دور کردن اجنه به بعضی عوامل متوسل می‌شدند و از جمله جام چهل کلید و این جام از برنج ساخته شده بود و دسته‌ای داشت که آن را سوراخ می‌کردند و بر چهل پاره برنج یا مس بعضی کلمات را حک می‌کردند، ضمنا بعضی دعاها را به خط خوش به روی جام می‌کندند.[۲]

 

 

 

 

باورهایی از خصوصیات جن‌ها

اگر مطالب گفته شده در این مقاله را جمع بندی کنیم، به طور کلی متعقدان به وجود جن بر این باورند که این موجودات دارای خصوصیات زیر می‌باشند :


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:44 :: توسط : معجزه دات کام

 

معجزه علی(ع)حضرت دست به آسمان بلندکردوگفت:خدایااین جنیان کافررابه تووامیگزارم وناگهان زمین دهان بازکرد...

حضرت علی دیدند که جنیان در خرابه ای نزدیک رود فرات کمین کرده اند و سپاه خود را در پس دیوار آن خرابه ها مخفی و آرایش نموده اند لذا حضرت علی از بلندای سنگی رفت و ندا داد که ای جنیان من علی بن ابی طالب هستم و شما ها مرا خوب می شناسید بدانید با حق بودن حق است وخدا هم نیز با حق است از جنگ و خونریزی کینه و نفرت دست بردارید و اسلام را بپذیرید وگرنه خداوند ظالمان و طغیان گران را نابود خواهد ساخت در این لحظه حضرت علی دیدند که سپاه جنیان به طرفش یورش میاورند به ناچار شروع به جنگیدن نمود وبه علت تنها بودن قدم قدم به عقب میرفت و بسیاری از جنیان را به هلاکت میرساندند تا اینکه پایشان وارد رود فرات شد در این لحظه حضرت علی دیدند که جنیان در حالت فرار و عقب نشینی به داخل ان خرابه هستند نگاهی به اسمان کرد و دید لشگری از ملائک و فرشته با شمشیر بالای سر حضرت علی هستند و آماده نبرد از این جهت جنیان ترسیدند و گریختند باز حضرت علی بر روی همان تخته سنگ رفتند و جنیان را به اسلام دعوت کردند که جنیان بدگویی کردند لذا حضرت علی رو به اسمان گفتند خدایا تو اگاهی که این قوم فتنه گر هستند آنان را به تو وا میگذارم در این لحظه زمین دهان باز کرد و عده ای از جنیان را بلعید و عده ای نیز دود شدند وبه آسمان رفتند و سپاه اسلام سالم به خانه بازگشتند. پیامبر فرمود :بعد از این جنیان از انسان ها خواهند ترسید و هرکجا که انسان باشد دیگر جنی نخواهد بود مگر با شکلی ویا چهره ای دیگر.

با این داستان متوجه شدیم که علت ترس اجانین از انسانها چیست هرچند جنیان قوی تر هستند ولی در دل خود نوعی ترس دارند که نمی توانند با ان مقابله کنند گفتنی است که همیشه انسانها هستند که جنیان را میازارند وبا جنیان کار دارند و جنیان با انسان هیچ کاری ندارند (و همیشه از انسان ها فاصله میگیرند جنیان همانند انسان صاحب قدرت فکر و اندیشه هستند و قدرتی فوق ادراک و ماورائی دارند که نوعی برتری جسمی به انسان قائل شده اند اما این قدرت جنیان باعث برتری نسبت به انسان نخواهد شد .چون انسان با وجود ضعف و ناتوانی در خود به درک اصلی فهم خدا میرسد و خداوند از سر لطف و احسان نیرو و قدرتی به انسان عطا می کند که باعث می شود انسان از جن و ابلیس به خداوند نزدیک تر شود و برتری والایی نسبت به موجودات دیگر پیدا کند خداوند تمامی مقربین خود را قوی دارای قدرت ماورائی خلق نموده ملائک اجنه شیاطین فرشتگان پری و غیره صاحب قدرتی فوق تصور هستند و خداوند از اول خلقت انان به انها چنین قدرتی داد و از مقربینش شهوت و ثروت و مقام پرستی و غیره را از انان صلب نمود و زمانی که ان دسته از مقربین (اجنه و شیاطین)از فرمان خداوند سر باز زدند خداوند انان را به زمین فرستاد همانگونه که ادم بنی را به جهت سرپیچی از فرمان خدا از بهشت به زمین فرستاد لذا هرکه از بهشتیان از فرمان خداوند سر باز زدند خداوند انان را به زمین فرستاد چنین شد که اجنه ها با چهره های منفور در زمین قرار دارند ولی قدرت های انان پابرجاست همانطور که قدرت انسان پا برجاست و هر موجودی که وارد زمین شد صاحب شهوت مال و ثروت دنیا طلبی قدرت طلبی و...صاحب ذات بد شد این است که اجنه و شیاطین که صاحب شهوت و دیگر موارد نبودند حال صاحب شهوت و...شده اند و تولید مثل میکنند وبه کار های دنیوی مشغول اند و همانند انسانها هستند ولی با قدرت فوق تصور که خداوند به انها عطا کرده بود با این حال درست است که اجنه و شیاطین صاحب قدرتی برتر نسبت به انسان هستند ولی باز این انسان است که نزد خداوند بهتر و برتر و والا است زمانی که خداوند انسان را خلق نمود عده ای از مقربین(اجنه و شیاطین)علت خلق انسان را از خداوند سوال کردند و گفتند :این انسان چیست که خلق کردی؟انسان که هم نوع خود را میکشد فساد میکند از فرمان تو سر پیچی میکند ؟و خداوند گفت:این انسان صاحب شهوت و قدرت دنیوی است زن و فرزند را میشناسد وبه انها مهر میورزد قتل و بدی و فساد و سرپیچی از فرمانم میکند چون نه بهشت را دیده و نه جهنم رامیشناسد با این حال تمام شهوت ها و لذت ها و مهر ها و دنیا طلبی را کنار میگذارد و سعی در نزدیک شدن به من میکند این انسان است ولی شما ها (اجنه و شیاطین)که هم من و هم بهشت و جهنم را میشناسید از فرمانم سرپیچی میکنید و وای و ننگ بر شما!!!

 

برای خواندن بقیه معجزات حضرت علی(ع)روی ادامه مطلب پایین کلیک کنید!

۱-اتفاق وحشتناکی که برای یک دختردرزمان امیرمومنان علی(ع)رخ داد!

۲-زنده شدن مرده به دست علي(ع)به اذن خدا!!!

۳-معجزه ی امام علی(ع)درحالی که درکوفه بالای منبربوددست درازکردوریش معاویه راکه درشام بودکند...

۴-دیدن چهره واقعی جن هادرزمان پیامبروفرورفتن علی(ع)درزمین وجنگ باآنهاجلوچشمان یارانش!

۵-پاسخ امام امیرالمومنین علی(ع)درموردحجابهای الهی..

۶-معجزه برگرداندن آفتاب برای علی(ع)برای اقامه ی نمازعصر..

۷-حکایت سلمان فارسی وماجرای عجیب اوباامیرالمومنین علی علیه السلام..

۸-قفل شدن میله آهنی به گردن خالدبخاطرجسارتش...

۹-قضیه مامور شدن خالد به کشتن آن حضرت معروف است....

۱۰-قضیه(( مار بزرگ ))

 

 

 
۲۳- معجزه سخن گفتن خورشیدباحضرت علی(ع)....

۱۱-عمرگفت:بروی علی رابیاوریدتاپاسخ دهد...

۱۲-جوانی در مدینه فریاد می زد :

۱۳-دو زن در عهد خلافت غصبی عمر بر سر کودکی نزاع داشتند ...

۱۴-روزی امیر المومنین علی (علیه السّلام) داخل مسجد شد . جوانی گریان را دید ..

۱۵-اما در مورد مقام و منزلت حضرت ابو طالب پدر گرامی حضرت امیر المومنین

۱۶-قضاوتهاو فضیلتهای حضرت علی علیه السلام

۱۷-معجزات امام علی (ع)ماجرای یک یهودی باامیرالمومنین علی علیه السلام

۱۸-معجزه امام علی(ع)فرمود:این حیوان درنده اجازه می خواهدکه همین امشب به قادسیه برودو سنان بن وابل رابخورد...

۱۹-فضائل علی(ع)معجزه رکوع وسجوددرخت ...

۲۰-معجزه حضرت علی(ع)سخن گفتن باپرندگان....

۲۱-معجزه علی(ع)فرمودند:خداوندرابه نام من بخوان سنگ طلا می شودومن چنین کردم.....

۲۲-معجزه حضرت علی(ع)تبدیل سنگ وریگ به درویاقوت...

 

 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:34 :: توسط : معجزه دات کام

 

سخن گفتن سوسمارباپیامبراسلام!

 

قطب راوندی که۳۰۰سال پس ازمرگش جسمش هنوزتازه ومعطربوده ودرحرم حضرت معصومه دفن است درالخراءج نقل میکند:

پیامبراکرم درمیان اصحاب خودبودندکه عربی بیابانی واردشدوبه همراه خودسوسماری داشت که آن رازیرلباسش پنهان کرده بود.عرب درحالی که به پیامبراشاره می کردگفت:این کیست؟گفتندرسول خدااست!گفت:به لات وعزی قسم باهیچ کس به اندازه ی تودشمنی ندارم!اگرازترس این نبودکه قوم من مراعجول وشتاب زده بنامنددرکشتن توعجله میکردم!پیامبرفرمود:توراچه چیزوادارکرده که چنین بگویی؟ایمان به خداوندبیاور!گفت:من ایمان نمی آورم تااینکه این سوسمارایمان بیاوردوآن راازآستین رهاکرد.رسول خداسوسمارراصدازدند...واوبه زبان عربی به گونه ای که همه ی حاضرین شنیدندجواب داد:بلی قربان شماشوم چه میفرماییدای کسی که زینت بخش عرصه قیامت وآنهاکه واردآن عرصه می شوندهستی.فرمود:ای سوسمارچه کسی راعبادت می کنی؟گفت:کسی که عرش اودرآسمان وسلطنت اودرزمین عجاعب اودردریاورحمتش دربهشت وعذابش درآتش است.فرمود:ای سوسماربگومن کیستم؟گفت:فرستاده ی پروردگارجهانیان وآخرین پیامبری هرکس توراتصدیق کندوبه رسالت تواعتراف کندرستگاروسعادتمنداست وکسی که توراتکذیب کندزیانکاراست.عرب گفت:هیچ دلیل وبرهانی بالاترازدیدن نیست.نزدتوآمدم درحالی که بیشترازهمه باتودشمن بودم ولی اکنون توراازخودم وفرزندانم بیشتردوست دارم.بعدگفت:شهادت میدهم که خدایی جزخدای یگانه نیست وهماناتوفرستاده ی خداهستی.آنگاه بسوی قوم خودبازگشت.اوازقبیله ی بنی سلیم بودووقتی حکایت خودرابرای آنهابازگوکردباشنیدن آن هزارنفرازآنهامسلمان شدندکه زمان پیامبرجمعییت زیادی بود.

منبع:فضائل اهل بیت جلد1و2

 

 

۱-آمدن درخت به حضور پیامبر‏

۲-پیامبر (ص) و شفاى چشم‏

۳-گم شدن شتر رسول خدا (ص)

۴-درسفرهاى پیامبر (ص) قبل از بعثت ابری بالای سرحضرت سایه می افکند‏

۵- گواهى بت بر صدق ادعاى پیامبر (ص)

۶-وفرمود: «خدایا باران را به حوالى مدینه فرود آور، نه خودمدینه»

۷-سخن گفتن گرگ با پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) وچوپان....

۸-معجزه ی دونیم شدن ماه به دستان مبارک حضرت محمد(ص)

۹تصویر زیر توسط فضاپیمای آپولو ۱۰ از فاصله ۱۴ کیلومتری ماه ونشانه شق القمرروی کره ماه ثبت شده است…

۱۰- -سازمان فضانوردی " ناسا " به دو نیم شدن کره ی ماه و سپس پیوند خوردن این دو نیمه به یکدیگر پی برد...

۱۱-محبت گیاهان به پیامبر اسلام حضرت محمد(ص)

۱۲- معجزه ای که درغدیرخم اتفاق افتاد...

۱۳-معجزه پیامبراسلام حضرت محمد(ص)درمنزل جابرموقع تقسیم غذا...

۱۴-معجزه جوشیدن آب ازلای انگشتان مبارک پیامبراسلام...

۱۵-یک معجزه ی دیگرپیامبراسلام ...

۱۶-معجزاتی که هنگام ولادت پیامبراسلام روی داد!!!

۱۷-معجزه پیامبراسلام محمد(ص)سخن گفتن بادرخت...

۱۸-آمدن فرشته ای بصورت مارروی سینه مبارک پیامبراسلام وقتی خواب بودند.

۱۹-شفاى مرض جذام‏

۲۰-لرزش كوه حرا

۲۱-مرگ یاشهادت پیامبراسلام حضرت محمد(ص)؟؟؟

۲۲-فضائل حضرت محمد(ص)چوپان گفت حاضری بامن کشتی بگیری؟!

۲۳-معجزه حضرت محمد(ص)دردفاع ازمظلوم....

 

۱-آمدن درخت به حضور پیامبر‏

امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه قاصعه فرموده: من با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بودم آنگاه كه سران قریش نزد او آمدند و گفتند: «اى محمد (صلّى اللّه علیه و آله) تو ادّعاى بزرگى كردى، كه هیچ یك از پدران و خاندانت نكردند، ما از تو معجزه‏اى مى‏خواهیم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهى، مى‏دانیم كه تو پیامبر و فرستاده خدایى، و اگر از انجام آن سرباز زنى، خواهیم دانست كه ساحر و دروغگویى» پس پیامبر اکرم(صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: «شما چه مى‏خواهید؟» گفتند: «این درخت را بخوان تا از ریشه كنده شود و در پیش تو بایستد» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر همه چیز تواناست. حال اگر خداوند این كار را بكند آیا ایمان مى‏آورید؟ و به حق شهادت مى‏دهید؟

گفتند: آرى، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: من بزودى نشانتان مى‏دهم آنچه را كه درخواست كردید، و همانا بهتر از هر كس مى‏دانم كه شما به خیر و نیكى باز نخواهید گشت، زیرا در میان شما كسى است كه كشته شده و در چاه «بدر» دفن خواهد شد، «1» و كسى است‏ «2» كه جنگ احزاب را تدارك خواهد كرد. سپس به درخت اشاره كرد و فرمود: «اى درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارى، و مى‏دانى من پیامبر خدایم، از زمین با ریشه‏هایت در آى، و به فرمان خدا در پیش روى من قرار گیر.»

- روزى پیامبر اكرم- صلّى اللَّه علیه و آله- و امام على- علیه السّلام- در كوه حرا بودند. كوه به لرزه در آمد. حضرت خطاب به كوه فرمود: «آرام باش! جز پیامبر و وصى او، كسى در روى تو نایستاده است» كوه در همان حال آرام شد

سوگند به پیامبرى كه خدا او را به حق مبعوث كرد، درخت با ریشه‏هایش از زمین كنده شده، و پیش آمد كه با صداى شدید چونان به هم خوردن بال پرندگان، یا به هم خوردن شاخه‏هاى درختان، جلو آمد و در پیش روى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایستاد كه برخى از شاخه‏هاى بلند خود را بر روى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و بعضى دیگر را روى من انداخت و من در طرف راست پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایستاده بودم، وقتى سران قریش این منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آید، و نصف دیگر در جاى خود بماند» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمان داد. نیمى از درخت با وضعى شگفت‏آور و صدایى سخت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نزدیك شد گویا مى‏خواست دور آن حضرت بپیچد، امّا سران قریش از روى كفر و سركشى گفتند: «فرمان ده این نصف باز گردد و به نیم دیگر ملحق شود، و به صورت اول در آید» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم دستور داد و چنان شد. من گفتم: لا اله الا اللّه، اى رسول خدا من نخستین كسى هستم كه به تو ایمان آوردم، و نخستین فردى هستم اقرار مى‏كنم كه درخت با فرمان خدا براى تصدیق نبوّت، و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه را خواستى انجام داد. امّا سران قریش همگى گفتند: «او ساحرى است دروغگو، كه سحرى شگفت آور دارد، و سخت با مهارت است». و خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفتند: «آیا نبوّت تو را كسى جز امثال على علیه السّلام باور مى‏كند؟»

 

۲- پیامبر (ص) و شفاى چشم‏

 

در یكى از جنگها، چشم یكى از یاران پیامبر آسیب دید، بحدى كه به صورتش افتاد. به حضور حضرت آمد و استغاثه كرد. رسول خدا - صلّى اللَّه علیه و آله- چشمش را سر جایش گذاشت و چشم آن مرد در آن حال، شفا یافت. و روشنایى و تیز بینیش بیشتر شد.

 


 

۳-گم شدن شتر رسول خدا (ص)

روزى شتر رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- گم شد. منافقین طعنه زدند و گفتند: او ما را از اسرار آسمانها خبر مى‏دهد ولى نمى‏داند شترش كجاست. وقتى این سخن طعن آمیز، به گوش پیامبر رسید، فرمود: تمام اخبارى كه از آسمانها مى‏گویم از طرف خداست و خدا مرا به همه اسرار آگاه كرده است.

سپس جاى شتر را به آنها نشان داد و فرمود: «افسارش به درختى گیر كرده است» رفتند و شتر را در همان حالى كه پیامبر فرموده بود یافتند.


۴-درسفرهاى پیامبر (ص) قبل از بعثت ابری بالای سرحضرت سایه می افکند‏

دو سفر پیامبر - صلّى اللَّه علیه و آله-، قبل از بعثت معروف است. تمام خویشاوندان و نزدیكان، آن را نقل كرده‏اند. در این سفرها بود كه ابرى بر آن حضرت سایه مى‏افكند و بالاى سر او به همه جا مى‏رفت و تمام همراهانش آن را مى‏دیدند.

 

۵- گواهى بت بر صدق ادعاى پیامبر (ص)

عدّه‏اى از عربها، بتى را عبادت مى‏كردند، ناگهان از بت صدا آمد كه «محمّد- صلّى اللَّه علیه و آله- بر شما مبعوث شده و شما را به دین حق دعوت مى‏كند» مردم با سرعت به طرف پیامبر آمدند و اكثر حاضرین، ایمان آوردند.


۶-وفرمود: «خدایا باران را به حوالى مدینه فرود آور، نه خودمدینه»

 

از حضرت علی علیه السّلام نقل شده: در مدینه باران سختى بارید، مردم به پیامبر- صلّى اللَّه علیه و آله- پناه آوردند و از او خواستند تا دعا كند. حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: «خدایا باران را به حوالى مدینه فرود آور، نه خود مدینه». تمام ابرها به اطراف مدینه كشیده شدند و از خود مدینه باران قطع شد.

 

 


 

 

۷-سخن گفتن گرگ با پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) وچوپان....

رسول خدا(ص)روزی نشسته بودندناگاه چوپانی که به خود میلرزید وتعجب تمام وجودش رافراگرفته بود وارد شداز دور که پیغمبر اکرم اورا دیدند به اصحاب فر مودند:این شخص امر عجیبی را مشاهده کرده وبرای شما خبر اورده است.وقتی چوپان نزدیک شد رسول خدا به او فرمود:حادثه ای که تو را پریشان کرده برای ما نقل کن. عرض کرد ای رسول خدا مطب بسیار عجیبی است !در میان گوسفندانم بودم که گرگی امدوگوسفندی رابرداشت!فلاخن(سنگ انداز)رابه طرف او پرتاب کردم وگوسفند راازاوگرفتم!دوباره به گوسفندان حمله کرد!یکی ازانهارابرداشت من هم فلاخن رابه طرف اوپرتاب کردم وبازپس گرفتم این عمل چهار بار تکرار شد.مرتبه پنجم باگرگ ماده اش امد ومن دفاع کردم.ناگاه برنشیمنگاهش نشست وبه زبان ما شروع به سخن گفتن کرد وگفت:ایاحیانمیکنی بین من وروزی من که خدابرایم قرارداده مانع میشوی؟من چگونه گرسنگی خودرابرطرف کنم؟باخودگفتم:چقدرعجیب است این حیوان به لغت ادمی صحبت میکند!گرگ گفت:می خواهی تراازمطلب عجیب تری باخبر کنم!محمد(ص)فرستاده ی پروردگارعالمیان درمیان مردم است به انها اخبارگذشتگان راکه به وقوع پیوسته وانچه هنوز واقع نشده میگوید ویهود بااینکه می دانند او راست می گویدودر اسمان خوانده اند که اواز همه راراستگوته آنهاست وآنهارااز مرض جهان وضلات می رهاند وای بر توای چوپان بهاو ایمان بیاور تااز عذاب الهی ایمن گردی!گفتم:به خدا قسم از کلام توواز این که مانع روزی توشدم خجالت می کشم حالا تو واین گوسفندان هرچقدر می خواهی از انها بخور مانع نخواهم شدگرگ گفت:خدا شکرخداوندرابجای آورد چون تواز کسانی هستی که به آیات ونشانه های قدرت پروردگارعبرت گرفته وتسلیم امراومی شوی ولی بد بخت وگمراه کسانی هستند که نشانه های قدرت پروردگار را در مورد محمد(ص)وبرادرش علی ابن ابی طالب(ع)مشاهد میکنند شجاعت وفدا کاری علی علیه سلام درمورد اسلام که هیچکس اندازهی او نکرده وسخن پیامبر را که دستور ولاتیش را دادهو می گوید از دشمنانش بیزاری جویید و هیچ عملی اگر چه بسیار زیاد باشد در صورت مخالفت با علی نمیپذیرد ملی بازهم او دمستی وبا دوستانش دشمنی می کنند این عجیب ترو شگفت انگیز تر است از کار تو که مرا منع کردیچوپان گفت:به گرگ گفتم: چنین چیزهایی می شود؟گفت:بلی از انها بزرگتر آنکه او را به زودی وبه ناحق وناروا می کشند واولاد او را به قتل می رسانندوحرمت ایشان را حفظ نمی کنند وبا این وصف خودرا مسلمان می دانند وسر انجام کار خداوند ما طایفه گرگ هارا مامورریت می دهد اینها را در دوزخ پاره پاره کنیم ولذت مارادراین قرار می دهد که آنها را شکنجه کنیم.چوپان گفت:اگر محا فظت از این گوسفندان که بعضی مال من و بعضی امانت است نبود به دنبال محمد(ص) می رفتم تا او را ببینم!گرگ گفت:ای بنده خدا تو برو وگسفندانت را به من بسپارتا برایت حفظ کنم.گفتم:چگونه به امانت داری تواطمینان کنم؟گفتم:ای بنده خدا کسی کم زبان مراگویا کرده و براین ها امین قرار می دهد!آیا من به پیامبر اسلام محمد(ص)ووحی او علی(ع)ایمان نیاورده ام؟تو دنبال کارخود برو من از اینها مراقبت می کنم!زیرا من خدمت گزار پیامبر(ص)ودوست دار علی علیه سلام هستم.ای پیامبر خدااکنون گوسفندانم را نزد این گرگ ومادهی او رها کردم وامدم!پیامبربه چهرها نگاهی کردودیدبعضی خوشحالندوباتصدیق نگاه می کنندوبعضی باشک وتکذیب چهره درهم کشیده اندوبعضی ازمنافقین به بعضی دیگرمخفیانه میگوینداین توطئه است تامارافریب دهند.رسول خداتبسمی نمودوفرمود:اگرشماشک داریدمن یقین دارم.سپس فرمود:این چوپان حاضراست!بااوبه سوی گله بشتابید !ان دوگرگ رامشاهده کنید!اگردیدیدباماصحبت کردندوگوسفندان اوراچوپانی کردندگفتارچوپان راتصدیق کنید!وگرنه هرکس به عقیده ی خود باشد.دراین هنگام رسولبه همراه عده ای ازمهاجرین وانصار به راه افتاد وقتی به گله رسیدندچوپان گفت:این گوسفندان من هستند. منافقین فوراگفتند پس دوگرگ کجاهستند؟وقتی نزدیک شدند دو گرگ را دیدند که اطراف گوسفندان می چرخندو هرچه را که بخواهید آزاری به گوسفندان دور می کنندرسول خدا فرمود:آیا دوست دارید بفهمید که مقصود این گرگ کسی غیر از من نبود؟گفتند بله یا رسول الله. فرمود اطراف مرا احاطه کنید تا ان دوگرگ مرا نبینند پس اطراف آن حضرت را گرفتند آنگاه به چوپان فرمود:به این دو گرگ بگو آن محمد(ص)که تو از ان نام بردی در میان اینها کدام است ؟وچوپان چنین کرد!گرگ به طرف آنها امد ویکا یک آنها را برسی کرده وکنار میزد تا به رسول خدا رسید گرگ ماده ام به دنبال او رسید.وقتی ان حضرت را یا فتند گفتند:درود برتو ای فرستاده ی پروردگار جها نیان وای سر ور مخلوقات.....انگاه به عنوان احترام دو گونه ی خود را برزمین گذاشته وبه خاک مالیدند وگفتند:ما این چوپان را به طرف شما فرستادیم واز جریان شما باخبر کردیم.رسول خدا نگاهی به منا فقین کردند وفرمودند:آنها که کافرند از این امر راه فراری ندارند!بعد روبه ان دو گرگ با صدای بلند فرمودند:محمد رابرای این جمعیت معرفی کردید اکنون علی که از او نام برده اید را به ما نشان دهید؟ان دو گرگ به جستجو پرداختند تا به علی علیه السلام رسیدند همینکه او را مشا هده کردند خود را به خاک افکندند وبه عنوان تواضع گونه های خود را به خاک مالیدند وگفتند:درود برتو ای صاحب بخشش وجوان مردی ای کسی که کتاب های اسمانی گذشته را داناست وجانشین محمد مصطفی است ای کسی که با دوستی تو دوستانت به سعادت می رسند ودشمنانت بد بخت گمراهند ای کسی که سرور اهل بیت پیامبر وبزرگ انها هستی....اصحاب رسول خدا گفتند :ما گمان نمی کردیم علی ابن ابی طالب چنین موقعیتی در میان درندگان داشته باشد!واین گونه اورا احترام کنند!رسول خدا فرمود اگر موقعیت او را در نظر موجودات دیگری که در خشکی ودر یاودر اسمان هاوزمین هستند وانها که در حجاب ها وکرسی اند مشاهده کنید چه خواهید گفت؟

برگرفته از کتاب فضائل اهل بیت جلد ۱{به نقل ازکتاب تفسیر امام حسن عسکری}


 

 

۱۳-معجزه پیامبراسلام حضرت محمد(ص)درمنزل جابرموقع تقسیم غذا...

جابر بن عبدالله انصاری می گوید :در جنگ خندق همان طور که من و چند نفر دیگر مشغول کندن قستمی از خندق بودیم به سنگ بزرگی رسیدیم که شکستن آن ممکن نبود و کلنگ در آن اثر نمی کرد.
اصحاب، مرا خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستادند. من دیدم پیامبر از شدت گرسنگی سنگ بر شکم مبارک بسته و از شدت خستگی به پشت خوابیده است. عرض کردم به سنگ بزرگی رسیده ایم. پیامبر فوراً برخاست، کمی آب روی صخره پاشید و با کلنگ یک ضربه در وسط آن زد. برقی از سنگ جهید، سپس ضربه دوم را زد و برق دیگری جهید و با ضربه سوم، آن سنگ عظیم شکست.
من در منزلم گوسفندی داشتم و یک من جو. رفتم به همسرم گفتم:« رسول خدا را دیدم که از شدت گرسنگی سنگ بر شکم مبارک خود بسته بود. این گوسفند را سر ببر و غذایی درست کن و با جوها نان بپز تا من رسول خدا را برای ناهار دعوت کنم.»
بعد نزد رسول خدا رفتم و ایشان را دعوت کردم. رسول خدا فرمود:« با هر کس که دوست دارم بیایم یا به تنهایی؟»
خجالت کشیدم بگویم به تنهایی. خیال کردم مقصود پیامبر، علی علیه السلام است و می خواهد او را هم همراه خود بیاورد؛ لذا عرض کردم:« بله، با هر کس که دوست دارید تشریف بیاورید.»
بعد از آماده شدن غذا، رفتم به رسول خدا خبر دادم که تشریف بیاورد. در این هنگام پیامبر بالای خندق ایستاد و با صدای بسیار بلند فرمود:«ای مسلمین، دعوت جابر به ناهار را اجابت کنید.»
همه‌ی مهاجرین و انصار از خندق بیرون آمدند و همراه رسول خدا به راه افتادند. رسول خدا به هر کس در راه می رسید، می فرمود:« دعوت جابر را اجابت کن.»
من به سوی خانه دویدم و به عیالم گفتم رسول خدا همه‌ی مسلمان‌ها را به خانه ما دعوت کرد.
عیالم گفت:« آیا به رسول خدا گفته ای ما چقدر غذا درست کرده ایم؟»
گفتم:« بله.»
عیالم مرا تسلی داد و گفت:« پیامبر، خود بهتر می داند که چه می کند.»
رسول خدا و علی علیه السلام وارد شدند و دستور دادند مسلمان‌ها خارج از منزل بنشیند. سپس نگاهی به تنور نان و نگاهی به دیگ غذا کرد و به عیالم فرمود تو از تنور نان بده. پیامبر با علی علیه السلام نان‌ها را در کاسه بزرگی خرد می کردند و مسلمان‌ها ده نفر ده نفر می آمدند و غذایشان را می‌گرفتند.
پیامبر به من می فرمود:« ای جابر کِتف گوسفند بده.»
عیالم هر چه نان درمی آورد باز وقتی بر سر تنور می رفت می دید جای آن نان دیگری است. من هم سه کتف از دیگ درآوردم. اما باز رسول خدا می‌فرمود:« کتف بده.»
گفتم:« یا رسول الله، مگر یک گوسفند چند کتف دارد؟ من تا به حال به جای دو کتف سه تا داده ام.»
رسول خدا فرمود:« اگر ساکت بودی همه کتف می خوردند.»
به هرحال همگی مسلمین خوردند و سیر شدند ولی تنور همچنان پر از نان بود و دیگ پر از غذا، و ما چندین روز از آن می‌خوردیم.


 

 

۱4-معجزه جوشیدن آب ازلای انگشتان مبارک پیامبراسلام

جابر بن عبدالله گفت : با رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در سفرى بودم . رسول آب خواست . گفتند: يا رسول الله ! با ما آب نمانده است . در مشكى قطره اى آب است كه يك جرعه بيش نباشد. گفت : آن را و كاسه اى بزرگ بياوريد. آنراآوردیم. رسول صلى الله عليه و آله و سلم دستهاى مبارك در كاسه نهاد و انگشتان را از هم باز كرد و گفت : يا جابر! بسم الله بگو و از آن آب قطره اى در كاسه بريز. جابر گفت : از آن آب در كاسه ريختم . آب از ميان انگشتان رسول مى جوشيد تا كاسه پر آب شد. رسول گفت : آب بياشاميد و برداريد آنچه مى خواهيد. مردمان آمدند و آب مى آشاميدند و آنچه مى خواستند، بر مى داشتند تا همه سيراب شدند. رسول دست از كاسه برآورد. كاسه همچنان پر آب بود.
از كتاب مصابيح القلوب

 

۱۵-یک معجزه ی دیگرپیامبراسلام

 

روزی ابو جهل که دشمن سر سخت پیامبر بود گفت:من محمد (ص)را می کشم اگر چه بهایش کشته شدنم باشداطرافیان ابو جهل گفتند:تو خدمت به ما خواهی کرد وهمیشه به یاد تو خواهیم بود ابو جهل گفت :او در کنار کعبه زیاد سجده میکند هرگاه سجده کرد با سنگی بزرگ سر او را خواهم شکست پیامبر وارد مسجد الحرام شد و۷مرتبه دور کعبه طواف نمود آنگاه شروع به نماز کرد ونماز طولانی گزارد وسر به سجد معبود گذاشت وآن راطول داد. ابو جهل سنگی برداشته وبه سمت سر مبارک حضرت آمد هنگامی که به حضرت نزدیک شد ناگاه متوجه شد که حیوان قوی جثه ای در حالی که دهانش را بازکرده ازطرف پیامبرخدا به طرف اوحمله وراست ابوجهل آنچنان ترسیدودستش لرزیدسنگ ازدستش رهاشد وروی پایش افتادوآن راشکست واوبارنگ پریده وپای خون آلود درحالی که عرق ازچهره آش سرا زیر بود نزد دوستانش برگشت.آنها گفتند چه شده تا به حال تو را مثل امروزوحشت زده ندیده ایم ابوجهل گفت: وای بر شما وماجرارا برای آنها تعریف کرد.


 

 

۱۶-معجزاتی که هنگام ولادت پیامبراسلام روی داد!!!

موقعی که آمنه (س)پیامبررازایمان نموددنیارانوری فراگرفت وهمه بتهابرروواژگون شدندوآنگاه مردم شاهدسه شبانه روززلزله بودند(اولین نشانه) درآن شب ایوان کسری به لرزه درآمد وچهارده کنگره آن در هم ریخت دریاچه ساوه خشکید ودر وادی سماوه آب جاری گردیدآتش کده فارس که هزار سال خاموش نشده بود خاموش گشت دانشمند مجوس درعالم خواب دید شتر سر کشی چند اسب اصیل را می کشاند واز دجله عبور کردند و وارد شهر های ایشان شدند طاق کسری از میان شکسته شد ودجله بی آب شکافته گشت وآب در قصر او جاری گردید نوری از طرف حجاز پخش شد وهمه ی مشرق را فرا گرفت.هرپادشاهی تخت اوسرنگون شدوخودش درآن روزلال گردیدوصحبت نمی کردوعلم کاهنان ازآنهاگرفته شدوسحرساحران باطل گردیدهرکاهنی که درعرب بودبین اوورفقایش جدایی افتاد مادر پیامبر فرمود:بخدا قسم فرزندم همین که فرو افتاد دست هارا بر زمین گذاشت سر به سوی آسمان برداشت ونگاهی کردسپس نوری از آن ساطع گردید که همه جارا روشن کرد در میان آن روشنایی صدای گوینده ای را شنیدم که گفت:فرزندی به دنیا آوردی که سرور همه ی خلایق است نام او را محمد(صلی ا.. علیه واله) بگذار.

 

امام صادق(علیه السلام)می فرماید:ابلیس لعنت ا... آسمان های هفت گانه را طی می کرد وبالا می رفت هنگامی که حضرت عیسی (ع)متولد شد از بالا رفتن ۳آسمان ممنوع گردید وتا۴آسمان بالا می رفت وقتی حضرت محمد(ص)تولد یافت او را از همه آسمان ها منع کردن وشیاطین رابه وسیله ستاره ها از آسمان ها راندند قریش گفتند :این ها علامت قیامت است که از اهل کتاب آن را شنیده بودیم عمروبن امیه که در کهانت وپیش گویی حوادث درعهد جاهلیت از همه قوی تر بود گفت:به ستارگان نگاه کنید اگر آنهایی که مردم را در راه یابی وتشخیص زمستان وتابستان کمک میکند از آسمان رها می شوند علامت هلاک ونابودی خلق است ولی اگر غیر آنها پرتاب می شوند علامت این است واقعه مهمی رخ داده است .در این هنگام ابلیس فریادی بر آورد ولشکرش را خواند همگی نزد او اجتماع کردند وگفتند:سرورماچه چیزی تو را ناراحت کرده وترسانده است؟گفت:وای بر شما از اول شب اوضاع آسمان وزمین را متغیر میبینم معلوم میشود واقعه مهمی رخ داده است که از وقتی حضرت عیسی به آسمان برده شده چنین حادثه ای واقع نشده است!برویدوجستجوکنیدچه چیزی رخ داده است.همگی ازنزداومتفرق شدندبعدازجستجوبرگشتندوگفتندمابه چیزی پی نبرده ایم!ابلیس گفت:خودم بایدآن رادنبال کنم سپس دردنیافرورفت ودرهمه جاجولان کردتااینکه به حرم رسید فرشتگان رادیداطراف حرم رااحاطه کرده اندوقتی که خواست داخل شودبراوبانگ زدندواوبرگشت سپس مثل گنجشک گردیدوازناحیه حری واردشد.جبرییل فرمود:ای ملعون برگرد.ابلیس گفت:ازتوسوالی دارم چه حادثه ای امشب درزمین واقع شده؟فرمود:محمد(ص)که خاتم انبیااست وسرورهمه ی آنهاست پابه عرصه گیتی نهاده است.گفت:آیامرادرمورداونصیبی وبهره ای هست؟فرمود:نه!سوال کرد:آیادرامت اوبهره دارم؟فرمود:بلی ابلیس گفت:به آن راضی شدم وخشنودگشتم!


 

۱۷-معجزه پیامبراسلام محمد(ص)سخن گفتن بادرخت

 

عماربن یاسرگوید:درسفری همراه رسول خدابودم روزی درصحرایی ازاسب پایین آمدیم رسول خدابه دودرخت کوچک نگاه کردوفرمود:

ای عمار!بروکناراین دودرخت وبگو:رسول خدابه شمادستورمی دهدکه کنارهم قراربگیریدتادرزیرشمابنشیند.

عمارگوید:من آمدم وگفتم.

آن دودرخت چنان بهم چسبیدندکه مانندیک درخت شدندورسول خداآمدوپشت آنهاقضای حاجت کرد.هنگامی که خواست بیرون آیدفرمود:هرکدام جای خودتان برگردیدوآنهابرگشتند.

منبع:کتاب فضایل اهل بیت۲.علامه سیداحمدمستنبط


 

۱۸-آمدن فرشته ای بصورت مارروی سینه مبارک پیامبراسلام وقتی خواب بودند.

روزی رسول خدا(ص)واردخانه عایشه شدوروی تخت درازکشیدوخوابید،دراین هنگام ،ماری داخل اتاق شدورفت روی شکم حضرت قرارگرفت.

وقتی عایشه این منظره رادید،سراغ پدرش ابوبکررفت تامارراازروی شکم حضرت دورنماید،وقتی ابوبکرآمدوخواست وارداتاق شودماربه طرفش پریدواوبرگشت.

عایشه به سراغ عمربن خطاب رفت.اونیزهمانندرفیقش وقتی خواست واردشودماربه طرفش حمله کردواونیزبازگشت.

میمونه وام سلمه به عایشه گفتند:به سراغ علی بن ابی طالب(ع)برو.

عایشه جریان رابه عرض حضرت علی(ع)رساند،وقتی علی(ع)وارداتاق شدماردرمقابل حضرتش ایستاد،آنگاه پروانه واردورحضرت علی(ع)می چرخیدوبه اوپناه می برد،سپس در گوشه ای از خانه خزید

پیامبر(ص)از خواب بیدار شد وفرمود:ای اباالحسن!تو اینجا هستی؟توکم ترخانه ی عایشه می آیی!

عرض کرد:ای رسول خدا!اینک خودش خواست تا خانه اش بیایم در این حال مار به قدرت خدا زبان به سخن گشود وگفت:ای رسول خدا!من فرشته ای هستم پروردگار جهانیان بر من غضب کرداینک نزداین وصی آمده ام تا در پیشگاه خداوندبرای من شفاعت کند.

رسول خدا(ص)فرمود:ای علی!تو برای او دعا کن تا من آمین بگویم.

علی علیه السلام دعا کرد و پیامبر (صلی ا.. علیه واله)آمین گفت.

مار گفت:ای رسول خدا!به راستی که خداوند مرا آمرزید وبالم را پس داد.

وناپدید شد.

منبع:القطره جلد ۲


۱۹-شفاى مرض جذام‏

شخصى از قبیله جهینه مبتلا به جذام شده بود. حضور پیامبر- صلّى اللَّه علیه و آله- رسید و از آن حضرت شفا خواست. حضرت ظرف آبى را طلبید و از آب دهانش در آن ریخت و به آن شخص فرمود: «به بدنت بمال» آن شخص به دستور حضرت، عمل كرد و از آن مرض، خلاصى یافت‏.


۲۰-لرزش كوه حرا

روزى پیامبر اكرم- صلّى اللَّه علیه و آله- و امام على- علیه السّلام- در كوه حرا بودند. كوه به لرزه در آمد. حضرت خطاب به كوه فرمود: «آرام باش! جز پیامبر و وصى او، كسى در روى تو نایستاده است» كوه در همان حال آرام شد.


 

۲۱-مرگ یاشهادت پیامبراسلام حضرت محمد(ص)؟؟؟

 

پس از آن كه قضيّه جنگ خيبر پايان يافت و اموال خيبر به عنوان

غنيمت ، طبق دستور پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بين

مسلمين تقسيم گرديد، يك زن يهودى به نام زينب دختر حارث

كه دختر برادر مَرْحَب باشد برّه اى كباب شده را به عنوان هديه

تقديم آن حضرت و همراهانش كرد.

زن يهودى پيش از آن كه برّه را تحويل دهد از اصحاب سؤ ال كرد

كه پيغمبر خدا كجاى گوسفند را بهتر دوست دارد؟

اصحاب در جواب آن زن ، اظهار داشتند: پيامبر خدا صلّى اللّه

عليه و آله ، دست آن را بهتر از ديگر اعضايش دوست دارد.

پس آن زن يهودى تمامى برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصا

دست آن را بيشتر به زهر آلوده كرد و جلوى حضرت و يارانش

نهاد.

حضرت مقدارى از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب

خود فرمود: از خوردن آن دست بكشيد، زيرا كه گوشت اين برّه

مسموم است .

پس از آن حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله آن زن يهودى را

احضار كرد و به او فرمود: چرا چنين كردى ؟

او در جواب گفت : براى آن كه من با خود گفتم : اگر اين شخص

پيغمبر باشد به او آسيبى نمى رسد وگرنه از شرّ او راحت مى

شويم .

و چون حضرت سخنان او را شنيد، او را بخشيد،. ولى پس از آن

جريان ، حضرت به طور مكرّر مى فرمود: غذاى خيبر مرا هلاك ؛

و درونم را متلاشى كرده است .(66)

روايات در چگونگى شهادت و مسموم شدن آن حضرت متفاوت

است ، ليكن آنچه در تاريخ و احاديث آمده است و به طور قطعى

از آن استفاده مى شود

 

معجزه طبیعت

 

 

 

شرح اين واقعه از اين قرار است كه: در يكي از شب هايي كه قرص ماه كامل بود، مشركين جمع شدند و به رسول خدا گفتند: اگر در آنچه مي گويي، صادق هستي ماه را دو نيم كن. رسول اكرم به آنها فرمودند: اگر اين كار را انجام دادم، ايمان مي آوريد؟ گفتند: آري. پس رسول خدا با انگشت مباركشان به سوي ماه اشاره نمودند كه ناگاه ماه منشق و دو نيم شد به صورتي كه كوه حرا از بين دو نيمه آن آشكار بود. قريش گفتند: اين سحر « ابي كبشه » بود. آنگاه به يكديگر گفتند: منتظر باشيم تا ساحران از خارج بيايند. ببينيم آيا آنها هم اين جريان را ديده اند يا نه؟ چون محمد صلي الله عليه و آله و سلم نمي تواند تمام مردم عالم را سحر كند. ساحران يكي پس از ديگري از راه رسيدند و قريش جريان را از ايشان پرسيدند. گفتند: آري ما هم ديديم كه ماه دو نيم شد. راجع به همين واقعه است كه خداوند متعال آيات اول سورة مباركه « قمر » را نازل فرمودند. بعد از اين جريان نيز معجزات ديگري به وسيله رسول گرامي اسلام و به اذن خداي متعال صادر شد.

 


 

۸-معجزه ی دونیم شدن ماه به دستان مبارک حضرت محمد(ص)درمیان مشرکان!

شق القمر ماه معجزه پیامبر حضرت محمد (ص)

 

 

 

 


پیامبر(ص)فرمود: كه در این ساعت برادرم جبرئیل مرا خبر داد كه جریر بن عطاى جریح از دنیا بیرون رفت و جان او را به آسمان بردند بهشت و دوزخ را به او نشان دادند عجایب و غرایب بسیار دید و باز او را به دنیا فرستادند او را طلب كن و از او بپرس ...

 

انس ابن مالك نقل مى كند كه روزى حضرت رسول (صلى الله علیه و آله ) فرمود: كه در این ساعت برادرم جبرئیل مرا خبر داد كه جریر بن عطاى جریح از دنیا بیرون رفت و جان او را به آسمان بردند بهشت و دوزخ را به او نشان دادند عجایب و غرایب بسیار دید و باز او را به دنیا فرستادند او را طلب كن و از او بپرس تا از احوال آخرت ترا خبر دهد و اصحاب بدانند كه چه در پیش است.

حضرت او را طلب نمود و فرمود: كه شرح حال خود را بازگوى جریر عرض كرد یا رسول الله در دكان نشسته بودم كه تنم ناخوش گردید برخاستم و به خانه رفتم زبانم از كار افتاد و بر بستر بیمارى خوابیدم و از خود خبر نداشتم در این حالت قومى را دیدم مثال گرگان در بالین من ایستاده اند و زمان دیگر جمعى را دیدم كه به صورت خوكان آمدند و بر جانب راست من ایستادند.

و زمانى دیگر گروهى را دیدم به صورت شیران آمده بر جانب چپ من ایستادند من به ایشان نگاه مى كردم و زبانم بند آمده بود و دیگر نمى توانستم سخن بگویم پس سر تا پاى مرا بو كردند و گفتند:

(لا اله الا الله محمد رسول الله ) پس روى به آن قوم كردند كه روى هاى ایشان چون روى خوك و سگ بود گفتند شما باز گردید كه به غلط آمده اید و این مرد از جمله اهل توحید است پس به آنها كه در پهلوى راست من بودند گفت : بسم الله، جانش بستانید پس جانم را به هموارى برداشتند یا رسول الله اگر بخواهم كه از تلخى جان كندن و دیدار ملك الموت و سكرات مرگ بگویم یكى از هزار را نتوانم گفت : پس حریرى آوردند و جان مرا در حریره پیچیدند و به آن جماعت دادند كه به صورت سگان و خوكان بودند به آسمان بردند و آنها كه به صورت گرگان بودند از عقب من آمدند و مرا از هفت آسمان گذرانیدند پس زبانه هاى دوزخ را دیدم كه هر یك مثل كوهى تازیانه هاى آتش در دست گرفته پیش من آمدند كه بر من زنند.

آنهائى كه مرا بردند گفتند باز گردید كه این از جمله اهل توحید است آنگاه مرا پیش مالك دوزخ بردند من او را به خلقتى دیدم كه جز خدا بزرگى او را كسى نداند و یك كرسى دیدم از آتش كه او در كرسى نشسته بود و روى او مانند روى اسب و پیرى در پیش روى او بود كه از آتش چهل پیراهن در او پوشانیده بودند.

من از ترس بر خود مى لرزیدم آنگاه غلهاى آتشین آوردند و در گردنش نهادند و در دوزخش انداختند.

آنگاه مرا پیش او بردند از من پرسید چه نام دارى.

گفتم : جریر.

گفت : پدرت؟

گفتم : عطاى جریح.

گفت : اهل كجائى؟

گفتم : از مدینه رسول خدا (صلى الله علیه و آله )

پس دفترى آوردند در آن نگاه كرد سرى حركت داد.

گفت : معبود تو كیست؟

گفتم : خداى عزوجل.

گفت : رسول تو كیست؟

گفتم : محمد (صلى الله علیه و آله ).

گفت : در زندگى اسرار تو چه بود؟

گفتم : كلمه طیبه لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله.

پس به آنهائى كه موكل من بودند گفت : به حكم الهى هنوز این بنده را اجل نرسیده است.

پس مالك به من گفت : اى مرد، باز مى گردى یا میمانى تا قدرت الهى و عجایب و غرایب آن را

مشاهده كنى و خبر از براى زندگان غافل ببرى كه خداى تعالى تو را از روى حكمت براى دیدن اهل عذاب به این جا فرستاده است.

چون این مژده شنیدم، خاطر جمع گردیده گستاخ شدم و گفتم : مى مانم.

سپس گفتم ملك الموت جان بندگان را به غلط هم مى گیرد؟

گفت : استغفر الله چنین مگو كه هرگز به روى غلط نرفته و هر چه جان مى گیرد به فرمان خدا مى گیرد و هیچ امت را كرامت نبوده كه یكى از ایشان بمیرد و باز او را زنده كند تا احوال عقبى را ب


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:17 :: توسط : معجزه دات کام

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خدانزدیک است و آدرس rahehagh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 217423
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 217423
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1