آیاحضرت محمد(ص)معجزه داشت؟و24معجزه ازمعجزات پیامبراسلام!غیرازمعجزه بزرگ قرآن
 
راه خدانزدیک است
هرچیزکه شمارابه خدانزدیک می کنداینجاست
 
 

 

سخن گفتن سوسمارباپیامبراسلام!

 

قطب راوندی که۳۰۰سال پس ازمرگش جسمش هنوزتازه ومعطربوده ودرحرم حضرت معصومه دفن است درالخراءج نقل میکند:

پیامبراکرم درمیان اصحاب خودبودندکه عربی بیابانی واردشدوبه همراه خودسوسماری داشت که آن رازیرلباسش پنهان کرده بود.عرب درحالی که به پیامبراشاره می کردگفت:این کیست؟گفتندرسول خدااست!گفت:به لات وعزی قسم باهیچ کس به اندازه ی تودشمنی ندارم!اگرازترس این نبودکه قوم من مراعجول وشتاب زده بنامنددرکشتن توعجله میکردم!پیامبرفرمود:توراچه چیزوادارکرده که چنین بگویی؟ایمان به خداوندبیاور!گفت:من ایمان نمی آورم تااینکه این سوسمارایمان بیاوردوآن راازآستین رهاکرد.رسول خداسوسمارراصدازدند...واوبه زبان عربی به گونه ای که همه ی حاضرین شنیدندجواب داد:بلی قربان شماشوم چه میفرماییدای کسی که زینت بخش عرصه قیامت وآنهاکه واردآن عرصه می شوندهستی.فرمود:ای سوسمارچه کسی راعبادت می کنی؟گفت:کسی که عرش اودرآسمان وسلطنت اودرزمین عجاعب اودردریاورحمتش دربهشت وعذابش درآتش است.فرمود:ای سوسماربگومن کیستم؟گفت:فرستاده ی پروردگارجهانیان وآخرین پیامبری هرکس توراتصدیق کندوبه رسالت تواعتراف کندرستگاروسعادتمنداست وکسی که توراتکذیب کندزیانکاراست.عرب گفت:هیچ دلیل وبرهانی بالاترازدیدن نیست.نزدتوآمدم درحالی که بیشترازهمه باتودشمن بودم ولی اکنون توراازخودم وفرزندانم بیشتردوست دارم.بعدگفت:شهادت میدهم که خدایی جزخدای یگانه نیست وهماناتوفرستاده ی خداهستی.آنگاه بسوی قوم خودبازگشت.اوازقبیله ی بنی سلیم بودووقتی حکایت خودرابرای آنهابازگوکردباشنیدن آن هزارنفرازآنهامسلمان شدندکه زمان پیامبرجمعییت زیادی بود.

منبع:فضائل اهل بیت جلد1و2

 

 

۱-آمدن درخت به حضور پیامبر‏

۲-پیامبر (ص) و شفاى چشم‏

۳-گم شدن شتر رسول خدا (ص)

۴-درسفرهاى پیامبر (ص) قبل از بعثت ابری بالای سرحضرت سایه می افکند‏

۵- گواهى بت بر صدق ادعاى پیامبر (ص)

۶-وفرمود: «خدایا باران را به حوالى مدینه فرود آور، نه خودمدینه»

۷-سخن گفتن گرگ با پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) وچوپان....

۸-معجزه ی دونیم شدن ماه به دستان مبارک حضرت محمد(ص)

۹تصویر زیر توسط فضاپیمای آپولو ۱۰ از فاصله ۱۴ کیلومتری ماه ونشانه شق القمرروی کره ماه ثبت شده است…

۱۰- -سازمان فضانوردی " ناسا " به دو نیم شدن کره ی ماه و سپس پیوند خوردن این دو نیمه به یکدیگر پی برد...

۱۱-محبت گیاهان به پیامبر اسلام حضرت محمد(ص)

۱۲- معجزه ای که درغدیرخم اتفاق افتاد...

۱۳-معجزه پیامبراسلام حضرت محمد(ص)درمنزل جابرموقع تقسیم غذا...

۱۴-معجزه جوشیدن آب ازلای انگشتان مبارک پیامبراسلام...

۱۵-یک معجزه ی دیگرپیامبراسلام ...

۱۶-معجزاتی که هنگام ولادت پیامبراسلام روی داد!!!

۱۷-معجزه پیامبراسلام محمد(ص)سخن گفتن بادرخت...

۱۸-آمدن فرشته ای بصورت مارروی سینه مبارک پیامبراسلام وقتی خواب بودند.

۱۹-شفاى مرض جذام‏

۲۰-لرزش كوه حرا

۲۱-مرگ یاشهادت پیامبراسلام حضرت محمد(ص)؟؟؟

۲۲-فضائل حضرت محمد(ص)چوپان گفت حاضری بامن کشتی بگیری؟!

۲۳-معجزه حضرت محمد(ص)دردفاع ازمظلوم....

 

۱-آمدن درخت به حضور پیامبر‏

امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه قاصعه فرموده: من با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بودم آنگاه كه سران قریش نزد او آمدند و گفتند: «اى محمد (صلّى اللّه علیه و آله) تو ادّعاى بزرگى كردى، كه هیچ یك از پدران و خاندانت نكردند، ما از تو معجزه‏اى مى‏خواهیم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهى، مى‏دانیم كه تو پیامبر و فرستاده خدایى، و اگر از انجام آن سرباز زنى، خواهیم دانست كه ساحر و دروغگویى» پس پیامبر اکرم(صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: «شما چه مى‏خواهید؟» گفتند: «این درخت را بخوان تا از ریشه كنده شود و در پیش تو بایستد» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر همه چیز تواناست. حال اگر خداوند این كار را بكند آیا ایمان مى‏آورید؟ و به حق شهادت مى‏دهید؟

گفتند: آرى، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: من بزودى نشانتان مى‏دهم آنچه را كه درخواست كردید، و همانا بهتر از هر كس مى‏دانم كه شما به خیر و نیكى باز نخواهید گشت، زیرا در میان شما كسى است كه كشته شده و در چاه «بدر» دفن خواهد شد، «1» و كسى است‏ «2» كه جنگ احزاب را تدارك خواهد كرد. سپس به درخت اشاره كرد و فرمود: «اى درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارى، و مى‏دانى من پیامبر خدایم، از زمین با ریشه‏هایت در آى، و به فرمان خدا در پیش روى من قرار گیر.»

- روزى پیامبر اكرم- صلّى اللَّه علیه و آله- و امام على- علیه السّلام- در كوه حرا بودند. كوه به لرزه در آمد. حضرت خطاب به كوه فرمود: «آرام باش! جز پیامبر و وصى او، كسى در روى تو نایستاده است» كوه در همان حال آرام شد

سوگند به پیامبرى كه خدا او را به حق مبعوث كرد، درخت با ریشه‏هایش از زمین كنده شده، و پیش آمد كه با صداى شدید چونان به هم خوردن بال پرندگان، یا به هم خوردن شاخه‏هاى درختان، جلو آمد و در پیش روى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایستاد كه برخى از شاخه‏هاى بلند خود را بر روى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و بعضى دیگر را روى من انداخت و من در طرف راست پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایستاده بودم، وقتى سران قریش این منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آید، و نصف دیگر در جاى خود بماند» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمان داد. نیمى از درخت با وضعى شگفت‏آور و صدایى سخت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نزدیك شد گویا مى‏خواست دور آن حضرت بپیچد، امّا سران قریش از روى كفر و سركشى گفتند: «فرمان ده این نصف باز گردد و به نیم دیگر ملحق شود، و به صورت اول در آید» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم دستور داد و چنان شد. من گفتم: لا اله الا اللّه، اى رسول خدا من نخستین كسى هستم كه به تو ایمان آوردم، و نخستین فردى هستم اقرار مى‏كنم كه درخت با فرمان خدا براى تصدیق نبوّت، و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه را خواستى انجام داد. امّا سران قریش همگى گفتند: «او ساحرى است دروغگو، كه سحرى شگفت آور دارد، و سخت با مهارت است». و خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفتند: «آیا نبوّت تو را كسى جز امثال على علیه السّلام باور مى‏كند؟»

 

۲- پیامبر (ص) و شفاى چشم‏

 

در یكى از جنگها، چشم یكى از یاران پیامبر آسیب دید، بحدى كه به صورتش افتاد. به حضور حضرت آمد و استغاثه كرد. رسول خدا - صلّى اللَّه علیه و آله- چشمش را سر جایش گذاشت و چشم آن مرد در آن حال، شفا یافت. و روشنایى و تیز بینیش بیشتر شد.

 


 

۳-گم شدن شتر رسول خدا (ص)

روزى شتر رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- گم شد. منافقین طعنه زدند و گفتند: او ما را از اسرار آسمانها خبر مى‏دهد ولى نمى‏داند شترش كجاست. وقتى این سخن طعن آمیز، به گوش پیامبر رسید، فرمود: تمام اخبارى كه از آسمانها مى‏گویم از طرف خداست و خدا مرا به همه اسرار آگاه كرده است.

سپس جاى شتر را به آنها نشان داد و فرمود: «افسارش به درختى گیر كرده است» رفتند و شتر را در همان حالى كه پیامبر فرموده بود یافتند.


۴-درسفرهاى پیامبر (ص) قبل از بعثت ابری بالای سرحضرت سایه می افکند‏

دو سفر پیامبر - صلّى اللَّه علیه و آله-، قبل از بعثت معروف است. تمام خویشاوندان و نزدیكان، آن را نقل كرده‏اند. در این سفرها بود كه ابرى بر آن حضرت سایه مى‏افكند و بالاى سر او به همه جا مى‏رفت و تمام همراهانش آن را مى‏دیدند.

 

۵- گواهى بت بر صدق ادعاى پیامبر (ص)

عدّه‏اى از عربها، بتى را عبادت مى‏كردند، ناگهان از بت صدا آمد كه «محمّد- صلّى اللَّه علیه و آله- بر شما مبعوث شده و شما را به دین حق دعوت مى‏كند» مردم با سرعت به طرف پیامبر آمدند و اكثر حاضرین، ایمان آوردند.


۶-وفرمود: «خدایا باران را به حوالى مدینه فرود آور، نه خودمدینه»

 

از حضرت علی علیه السّلام نقل شده: در مدینه باران سختى بارید، مردم به پیامبر- صلّى اللَّه علیه و آله- پناه آوردند و از او خواستند تا دعا كند. حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: «خدایا باران را به حوالى مدینه فرود آور، نه خود مدینه». تمام ابرها به اطراف مدینه كشیده شدند و از خود مدینه باران قطع شد.

 

 


 

 

۷-سخن گفتن گرگ با پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) وچوپان....

رسول خدا(ص)روزی نشسته بودندناگاه چوپانی که به خود میلرزید وتعجب تمام وجودش رافراگرفته بود وارد شداز دور که پیغمبر اکرم اورا دیدند به اصحاب فر مودند:این شخص امر عجیبی را مشاهده کرده وبرای شما خبر اورده است.وقتی چوپان نزدیک شد رسول خدا به او فرمود:حادثه ای که تو را پریشان کرده برای ما نقل کن. عرض کرد ای رسول خدا مطب بسیار عجیبی است !در میان گوسفندانم بودم که گرگی امدوگوسفندی رابرداشت!فلاخن(سنگ انداز)رابه طرف او پرتاب کردم وگوسفند راازاوگرفتم!دوباره به گوسفندان حمله کرد!یکی ازانهارابرداشت من هم فلاخن رابه طرف اوپرتاب کردم وبازپس گرفتم این عمل چهار بار تکرار شد.مرتبه پنجم باگرگ ماده اش امد ومن دفاع کردم.ناگاه برنشیمنگاهش نشست وبه زبان ما شروع به سخن گفتن کرد وگفت:ایاحیانمیکنی بین من وروزی من که خدابرایم قرارداده مانع میشوی؟من چگونه گرسنگی خودرابرطرف کنم؟باخودگفتم:چقدرعجیب است این حیوان به لغت ادمی صحبت میکند!گرگ گفت:می خواهی تراازمطلب عجیب تری باخبر کنم!محمد(ص)فرستاده ی پروردگارعالمیان درمیان مردم است به انها اخبارگذشتگان راکه به وقوع پیوسته وانچه هنوز واقع نشده میگوید ویهود بااینکه می دانند او راست می گویدودر اسمان خوانده اند که اواز همه راراستگوته آنهاست وآنهارااز مرض جهان وضلات می رهاند وای بر توای چوپان بهاو ایمان بیاور تااز عذاب الهی ایمن گردی!گفتم:به خدا قسم از کلام توواز این که مانع روزی توشدم خجالت می کشم حالا تو واین گوسفندان هرچقدر می خواهی از انها بخور مانع نخواهم شدگرگ گفت:خدا شکرخداوندرابجای آورد چون تواز کسانی هستی که به آیات ونشانه های قدرت پروردگارعبرت گرفته وتسلیم امراومی شوی ولی بد بخت وگمراه کسانی هستند که نشانه های قدرت پروردگار را در مورد محمد(ص)وبرادرش علی ابن ابی طالب(ع)مشاهد میکنند شجاعت وفدا کاری علی علیه سلام درمورد اسلام که هیچکس اندازهی او نکرده وسخن پیامبر را که دستور ولاتیش را دادهو می گوید از دشمنانش بیزاری جویید و هیچ عملی اگر چه بسیار زیاد باشد در صورت مخالفت با علی نمیپذیرد ملی بازهم او دمستی وبا دوستانش دشمنی می کنند این عجیب ترو شگفت انگیز تر است از کار تو که مرا منع کردیچوپان گفت:به گرگ گفتم: چنین چیزهایی می شود؟گفت:بلی از انها بزرگتر آنکه او را به زودی وبه ناحق وناروا می کشند واولاد او را به قتل می رسانندوحرمت ایشان را حفظ نمی کنند وبا این وصف خودرا مسلمان می دانند وسر انجام کار خداوند ما طایفه گرگ هارا مامورریت می دهد اینها را در دوزخ پاره پاره کنیم ولذت مارادراین قرار می دهد که آنها را شکنجه کنیم.چوپان گفت:اگر محا فظت از این گوسفندان که بعضی مال من و بعضی امانت است نبود به دنبال محمد(ص) می رفتم تا او را ببینم!گرگ گفت:ای بنده خدا تو برو وگسفندانت را به من بسپارتا برایت حفظ کنم.گفتم:چگونه به امانت داری تواطمینان کنم؟گفتم:ای بنده خدا کسی کم زبان مراگویا کرده و براین ها امین قرار می دهد!آیا من به پیامبر اسلام محمد(ص)ووحی او علی(ع)ایمان نیاورده ام؟تو دنبال کارخود برو من از اینها مراقبت می کنم!زیرا من خدمت گزار پیامبر(ص)ودوست دار علی علیه سلام هستم.ای پیامبر خدااکنون گوسفندانم را نزد این گرگ ومادهی او رها کردم وامدم!پیامبربه چهرها نگاهی کردودیدبعضی خوشحالندوباتصدیق نگاه می کنندوبعضی باشک وتکذیب چهره درهم کشیده اندوبعضی ازمنافقین به بعضی دیگرمخفیانه میگوینداین توطئه است تامارافریب دهند.رسول خداتبسمی نمودوفرمود:اگرشماشک داریدمن یقین دارم.سپس فرمود:این چوپان حاضراست!بااوبه سوی گله بشتابید !ان دوگرگ رامشاهده کنید!اگردیدیدباماصحبت کردندوگوسفندان اوراچوپانی کردندگفتارچوپان راتصدیق کنید!وگرنه هرکس به عقیده ی خود باشد.دراین هنگام رسولبه همراه عده ای ازمهاجرین وانصار به راه افتاد وقتی به گله رسیدندچوپان گفت:این گوسفندان من هستند. منافقین فوراگفتند پس دوگرگ کجاهستند؟وقتی نزدیک شدند دو گرگ را دیدند که اطراف گوسفندان می چرخندو هرچه را که بخواهید آزاری به گوسفندان دور می کنندرسول خدا فرمود:آیا دوست دارید بفهمید که مقصود این گرگ کسی غیر از من نبود؟گفتند بله یا رسول الله. فرمود اطراف مرا احاطه کنید تا ان دوگرگ مرا نبینند پس اطراف آن حضرت را گرفتند آنگاه به چوپان فرمود:به این دو گرگ بگو آن محمد(ص)که تو از ان نام بردی در میان اینها کدام است ؟وچوپان چنین کرد!گرگ به طرف آنها امد ویکا یک آنها را برسی کرده وکنار میزد تا به رسول خدا رسید گرگ ماده ام به دنبال او رسید.وقتی ان حضرت را یا فتند گفتند:درود برتو ای فرستاده ی پروردگار جها نیان وای سر ور مخلوقات.....انگاه به عنوان احترام دو گونه ی خود را برزمین گذاشته وبه خاک مالیدند وگفتند:ما این چوپان را به طرف شما فرستادیم واز جریان شما باخبر کردیم.رسول خدا نگاهی به منا فقین کردند وفرمودند:آنها که کافرند از این امر راه فراری ندارند!بعد روبه ان دو گرگ با صدای بلند فرمودند:محمد رابرای این جمعیت معرفی کردید اکنون علی که از او نام برده اید را به ما نشان دهید؟ان دو گرگ به جستجو پرداختند تا به علی علیه السلام رسیدند همینکه او را مشا هده کردند خود را به خاک افکندند وبه عنوان تواضع گونه های خود را به خاک مالیدند وگفتند:درود برتو ای صاحب بخشش وجوان مردی ای کسی که کتاب های اسمانی گذشته را داناست وجانشین محمد مصطفی است ای کسی که با دوستی تو دوستانت به سعادت می رسند ودشمنانت بد بخت گمراهند ای کسی که سرور اهل بیت پیامبر وبزرگ انها هستی....اصحاب رسول خدا گفتند :ما گمان نمی کردیم علی ابن ابی طالب چنین موقعیتی در میان درندگان داشته باشد!واین گونه اورا احترام کنند!رسول خدا فرمود اگر موقعیت او را در نظر موجودات دیگری که در خشکی ودر یاودر اسمان هاوزمین هستند وانها که در حجاب ها وکرسی اند مشاهده کنید چه خواهید گفت؟

برگرفته از کتاب فضائل اهل بیت جلد ۱{به نقل ازکتاب تفسیر امام حسن عسکری}


 

 

۱۳-معجزه پیامبراسلام حضرت محمد(ص)درمنزل جابرموقع تقسیم غذا...

جابر بن عبدالله انصاری می گوید :در جنگ خندق همان طور که من و چند نفر دیگر مشغول کندن قستمی از خندق بودیم به سنگ بزرگی رسیدیم که شکستن آن ممکن نبود و کلنگ در آن اثر نمی کرد.
اصحاب، مرا خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستادند. من دیدم پیامبر از شدت گرسنگی سنگ بر شکم مبارک بسته و از شدت خستگی به پشت خوابیده است. عرض کردم به سنگ بزرگی رسیده ایم. پیامبر فوراً برخاست، کمی آب روی صخره پاشید و با کلنگ یک ضربه در وسط آن زد. برقی از سنگ جهید، سپس ضربه دوم را زد و برق دیگری جهید و با ضربه سوم، آن سنگ عظیم شکست.
من در منزلم گوسفندی داشتم و یک من جو. رفتم به همسرم گفتم:« رسول خدا را دیدم که از شدت گرسنگی سنگ بر شکم مبارک خود بسته بود. این گوسفند را سر ببر و غذایی درست کن و با جوها نان بپز تا من رسول خدا را برای ناهار دعوت کنم.»
بعد نزد رسول خدا رفتم و ایشان را دعوت کردم. رسول خدا فرمود:« با هر کس که دوست دارم بیایم یا به تنهایی؟»
خجالت کشیدم بگویم به تنهایی. خیال کردم مقصود پیامبر، علی علیه السلام است و می خواهد او را هم همراه خود بیاورد؛ لذا عرض کردم:« بله، با هر کس که دوست دارید تشریف بیاورید.»
بعد از آماده شدن غذا، رفتم به رسول خدا خبر دادم که تشریف بیاورد. در این هنگام پیامبر بالای خندق ایستاد و با صدای بسیار بلند فرمود:«ای مسلمین، دعوت جابر به ناهار را اجابت کنید.»
همه‌ی مهاجرین و انصار از خندق بیرون آمدند و همراه رسول خدا به راه افتادند. رسول خدا به هر کس در راه می رسید، می فرمود:« دعوت جابر را اجابت کن.»
من به سوی خانه دویدم و به عیالم گفتم رسول خدا همه‌ی مسلمان‌ها را به خانه ما دعوت کرد.
عیالم گفت:« آیا به رسول خدا گفته ای ما چقدر غذا درست کرده ایم؟»
گفتم:« بله.»
عیالم مرا تسلی داد و گفت:« پیامبر، خود بهتر می داند که چه می کند.»
رسول خدا و علی علیه السلام وارد شدند و دستور دادند مسلمان‌ها خارج از منزل بنشیند. سپس نگاهی به تنور نان و نگاهی به دیگ غذا کرد و به عیالم فرمود تو از تنور نان بده. پیامبر با علی علیه السلام نان‌ها را در کاسه بزرگی خرد می کردند و مسلمان‌ها ده نفر ده نفر می آمدند و غذایشان را می‌گرفتند.
پیامبر به من می فرمود:« ای جابر کِتف گوسفند بده.»
عیالم هر چه نان درمی آورد باز وقتی بر سر تنور می رفت می دید جای آن نان دیگری است. من هم سه کتف از دیگ درآوردم. اما باز رسول خدا می‌فرمود:« کتف بده.»
گفتم:« یا رسول الله، مگر یک گوسفند چند کتف دارد؟ من تا به حال به جای دو کتف سه تا داده ام.»
رسول خدا فرمود:« اگر ساکت بودی همه کتف می خوردند.»
به هرحال همگی مسلمین خوردند و سیر شدند ولی تنور همچنان پر از نان بود و دیگ پر از غذا، و ما چندین روز از آن می‌خوردیم.


 

 

۱4-معجزه جوشیدن آب ازلای انگشتان مبارک پیامبراسلام

جابر بن عبدالله گفت : با رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در سفرى بودم . رسول آب خواست . گفتند: يا رسول الله ! با ما آب نمانده است . در مشكى قطره اى آب است كه يك جرعه بيش نباشد. گفت : آن را و كاسه اى بزرگ بياوريد. آنراآوردیم. رسول صلى الله عليه و آله و سلم دستهاى مبارك در كاسه نهاد و انگشتان را از هم باز كرد و گفت : يا جابر! بسم الله بگو و از آن آب قطره اى در كاسه بريز. جابر گفت : از آن آب در كاسه ريختم . آب از ميان انگشتان رسول مى جوشيد تا كاسه پر آب شد. رسول گفت : آب بياشاميد و برداريد آنچه مى خواهيد. مردمان آمدند و آب مى آشاميدند و آنچه مى خواستند، بر مى داشتند تا همه سيراب شدند. رسول دست از كاسه برآورد. كاسه همچنان پر آب بود.
از كتاب مصابيح القلوب

 

۱۵-یک معجزه ی دیگرپیامبراسلام

 

روزی ابو جهل که دشمن سر سخت پیامبر بود گفت:من محمد (ص)را می کشم اگر چه بهایش کشته شدنم باشداطرافیان ابو جهل گفتند:تو خدمت به ما خواهی کرد وهمیشه به یاد تو خواهیم بود ابو جهل گفت :او در کنار کعبه زیاد سجده میکند هرگاه سجده کرد با سنگی بزرگ سر او را خواهم شکست پیامبر وارد مسجد الحرام شد و۷مرتبه دور کعبه طواف نمود آنگاه شروع به نماز کرد ونماز طولانی گزارد وسر به سجد معبود گذاشت وآن راطول داد. ابو جهل سنگی برداشته وبه سمت سر مبارک حضرت آمد هنگامی که به حضرت نزدیک شد ناگاه متوجه شد که حیوان قوی جثه ای در حالی که دهانش را بازکرده ازطرف پیامبرخدا به طرف اوحمله وراست ابوجهل آنچنان ترسیدودستش لرزیدسنگ ازدستش رهاشد وروی پایش افتادوآن راشکست واوبارنگ پریده وپای خون آلود درحالی که عرق ازچهره آش سرا زیر بود نزد دوستانش برگشت.آنها گفتند چه شده تا به حال تو را مثل امروزوحشت زده ندیده ایم ابوجهل گفت: وای بر شما وماجرارا برای آنها تعریف کرد.


 

 

۱۶-معجزاتی که هنگام ولادت پیامبراسلام روی داد!!!

موقعی که آمنه (س)پیامبررازایمان نموددنیارانوری فراگرفت وهمه بتهابرروواژگون شدندوآنگاه مردم شاهدسه شبانه روززلزله بودند(اولین نشانه) درآن شب ایوان کسری به لرزه درآمد وچهارده کنگره آن در هم ریخت دریاچه ساوه خشکید ودر وادی سماوه آب جاری گردیدآتش کده فارس که هزار سال خاموش نشده بود خاموش گشت دانشمند مجوس درعالم خواب دید شتر سر کشی چند اسب اصیل را می کشاند واز دجله عبور کردند و وارد شهر های ایشان شدند طاق کسری از میان شکسته شد ودجله بی آب شکافته گشت وآب در قصر او جاری گردید نوری از طرف حجاز پخش شد وهمه ی مشرق را فرا گرفت.هرپادشاهی تخت اوسرنگون شدوخودش درآن روزلال گردیدوصحبت نمی کردوعلم کاهنان ازآنهاگرفته شدوسحرساحران باطل گردیدهرکاهنی که درعرب بودبین اوورفقایش جدایی افتاد مادر پیامبر فرمود:بخدا قسم فرزندم همین که فرو افتاد دست هارا بر زمین گذاشت سر به سوی آسمان برداشت ونگاهی کردسپس نوری از آن ساطع گردید که همه جارا روشن کرد در میان آن روشنایی صدای گوینده ای را شنیدم که گفت:فرزندی به دنیا آوردی که سرور همه ی خلایق است نام او را محمد(صلی ا.. علیه واله) بگذار.

 

امام صادق(علیه السلام)می فرماید:ابلیس لعنت ا... آسمان های هفت گانه را طی می کرد وبالا می رفت هنگامی که حضرت عیسی (ع)متولد شد از بالا رفتن ۳آسمان ممنوع گردید وتا۴آسمان بالا می رفت وقتی حضرت محمد(ص)تولد یافت او را از همه آسمان ها منع کردن وشیاطین رابه وسیله ستاره ها از آسمان ها راندند قریش گفتند :این ها علامت قیامت است که از اهل کتاب آن را شنیده بودیم عمروبن امیه که در کهانت وپیش گویی حوادث درعهد جاهلیت از همه قوی تر بود گفت:به ستارگان نگاه کنید اگر آنهایی که مردم را در راه یابی وتشخیص زمستان وتابستان کمک میکند از آسمان رها می شوند علامت هلاک ونابودی خلق است ولی اگر غیر آنها پرتاب می شوند علامت این است واقعه مهمی رخ داده است .در این هنگام ابلیس فریادی بر آورد ولشکرش را خواند همگی نزد او اجتماع کردند وگفتند:سرورماچه چیزی تو را ناراحت کرده وترسانده است؟گفت:وای بر شما از اول شب اوضاع آسمان وزمین را متغیر میبینم معلوم میشود واقعه مهمی رخ داده است که از وقتی حضرت عیسی به آسمان برده شده چنین حادثه ای واقع نشده است!برویدوجستجوکنیدچه چیزی رخ داده است.همگی ازنزداومتفرق شدندبعدازجستجوبرگشتندوگفتندمابه چیزی پی نبرده ایم!ابلیس گفت:خودم بایدآن رادنبال کنم سپس دردنیافرورفت ودرهمه جاجولان کردتااینکه به حرم رسید فرشتگان رادیداطراف حرم رااحاطه کرده اندوقتی که خواست داخل شودبراوبانگ زدندواوبرگشت سپس مثل گنجشک گردیدوازناحیه حری واردشد.جبرییل فرمود:ای ملعون برگرد.ابلیس گفت:ازتوسوالی دارم چه حادثه ای امشب درزمین واقع شده؟فرمود:محمد(ص)که خاتم انبیااست وسرورهمه ی آنهاست پابه عرصه گیتی نهاده است.گفت:آیامرادرمورداونصیبی وبهره ای هست؟فرمود:نه!سوال کرد:آیادرامت اوبهره دارم؟فرمود:بلی ابلیس گفت:به آن راضی شدم وخشنودگشتم!


 

۱۷-معجزه پیامبراسلام محمد(ص)سخن گفتن بادرخت

 

عماربن یاسرگوید:درسفری همراه رسول خدابودم روزی درصحرایی ازاسب پایین آمدیم رسول خدابه دودرخت کوچک نگاه کردوفرمود:

ای عمار!بروکناراین دودرخت وبگو:رسول خدابه شمادستورمی دهدکه کنارهم قراربگیریدتادرزیرشمابنشیند.

عمارگوید:من آمدم وگفتم.

آن دودرخت چنان بهم چسبیدندکه مانندیک درخت شدندورسول خداآمدوپشت آنهاقضای حاجت کرد.هنگامی که خواست بیرون آیدفرمود:هرکدام جای خودتان برگردیدوآنهابرگشتند.

منبع:کتاب فضایل اهل بیت۲.علامه سیداحمدمستنبط


 

۱۸-آمدن فرشته ای بصورت مارروی سینه مبارک پیامبراسلام وقتی خواب بودند.

روزی رسول خدا(ص)واردخانه عایشه شدوروی تخت درازکشیدوخوابید،دراین هنگام ،ماری داخل اتاق شدورفت روی شکم حضرت قرارگرفت.

وقتی عایشه این منظره رادید،سراغ پدرش ابوبکررفت تامارراازروی شکم حضرت دورنماید،وقتی ابوبکرآمدوخواست وارداتاق شودماربه طرفش پریدواوبرگشت.

عایشه به سراغ عمربن خطاب رفت.اونیزهمانندرفیقش وقتی خواست واردشودماربه طرفش حمله کردواونیزبازگشت.

میمونه وام سلمه به عایشه گفتند:به سراغ علی بن ابی طالب(ع)برو.

عایشه جریان رابه عرض حضرت علی(ع)رساند،وقتی علی(ع)وارداتاق شدماردرمقابل حضرتش ایستاد،آنگاه پروانه واردورحضرت علی(ع)می چرخیدوبه اوپناه می برد،سپس در گوشه ای از خانه خزید

پیامبر(ص)از خواب بیدار شد وفرمود:ای اباالحسن!تو اینجا هستی؟توکم ترخانه ی عایشه می آیی!

عرض کرد:ای رسول خدا!اینک خودش خواست تا خانه اش بیایم در این حال مار به قدرت خدا زبان به سخن گشود وگفت:ای رسول خدا!من فرشته ای هستم پروردگار جهانیان بر من غضب کرداینک نزداین وصی آمده ام تا در پیشگاه خداوندبرای من شفاعت کند.

رسول خدا(ص)فرمود:ای علی!تو برای او دعا کن تا من آمین بگویم.

علی علیه السلام دعا کرد و پیامبر (صلی ا.. علیه واله)آمین گفت.

مار گفت:ای رسول خدا!به راستی که خداوند مرا آمرزید وبالم را پس داد.

وناپدید شد.

منبع:القطره جلد ۲


۱۹-شفاى مرض جذام‏

شخصى از قبیله جهینه مبتلا به جذام شده بود. حضور پیامبر- صلّى اللَّه علیه و آله- رسید و از آن حضرت شفا خواست. حضرت ظرف آبى را طلبید و از آب دهانش در آن ریخت و به آن شخص فرمود: «به بدنت بمال» آن شخص به دستور حضرت، عمل كرد و از آن مرض، خلاصى یافت‏.


۲۰-لرزش كوه حرا

روزى پیامبر اكرم- صلّى اللَّه علیه و آله- و امام على- علیه السّلام- در كوه حرا بودند. كوه به لرزه در آمد. حضرت خطاب به كوه فرمود: «آرام باش! جز پیامبر و وصى او، كسى در روى تو نایستاده است» كوه در همان حال آرام شد.


 

۲۱-مرگ یاشهادت پیامبراسلام حضرت محمد(ص)؟؟؟

 

پس از آن كه قضيّه جنگ خيبر پايان يافت و اموال خيبر به عنوان

غنيمت ، طبق دستور پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بين

مسلمين تقسيم گرديد، يك زن يهودى به نام زينب دختر حارث

كه دختر برادر مَرْحَب باشد برّه اى كباب شده را به عنوان هديه

تقديم آن حضرت و همراهانش كرد.

زن يهودى پيش از آن كه برّه را تحويل دهد از اصحاب سؤ ال كرد

كه پيغمبر خدا كجاى گوسفند را بهتر دوست دارد؟

اصحاب در جواب آن زن ، اظهار داشتند: پيامبر خدا صلّى اللّه

عليه و آله ، دست آن را بهتر از ديگر اعضايش دوست دارد.

پس آن زن يهودى تمامى برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصا

دست آن را بيشتر به زهر آلوده كرد و جلوى حضرت و يارانش

نهاد.

حضرت مقدارى از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب

خود فرمود: از خوردن آن دست بكشيد، زيرا كه گوشت اين برّه

مسموم است .

پس از آن حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله آن زن يهودى را

احضار كرد و به او فرمود: چرا چنين كردى ؟

او در جواب گفت : براى آن كه من با خود گفتم : اگر اين شخص

پيغمبر باشد به او آسيبى نمى رسد وگرنه از شرّ او راحت مى

شويم .

و چون حضرت سخنان او را شنيد، او را بخشيد،. ولى پس از آن

جريان ، حضرت به طور مكرّر مى فرمود: غذاى خيبر مرا هلاك ؛

و درونم را متلاشى كرده است .(66)

روايات در چگونگى شهادت و مسموم شدن آن حضرت متفاوت

است ، ليكن آنچه در تاريخ و احاديث آمده است و به طور قطعى

از آن استفاده مى شود

 

معجزه طبیعت

 

 

 

شرح اين واقعه از اين قرار است كه: در يكي از شب هايي كه قرص ماه كامل بود، مشركين جمع شدند و به رسول خدا گفتند: اگر در آنچه مي گويي، صادق هستي ماه را دو نيم كن. رسول اكرم به آنها فرمودند: اگر اين كار را انجام دادم، ايمان مي آوريد؟ گفتند: آري. پس رسول خدا با انگشت مباركشان به سوي ماه اشاره نمودند كه ناگاه ماه منشق و دو نيم شد به صورتي كه كوه حرا از بين دو نيمه آن آشكار بود. قريش گفتند: اين سحر « ابي كبشه » بود. آنگاه به يكديگر گفتند: منتظر باشيم تا ساحران از خارج بيايند. ببينيم آيا آنها هم اين جريان را ديده اند يا نه؟ چون محمد صلي الله عليه و آله و سلم نمي تواند تمام مردم عالم را سحر كند. ساحران يكي پس از ديگري از راه رسيدند و قريش جريان را از ايشان پرسيدند. گفتند: آري ما هم ديديم كه ماه دو نيم شد. راجع به همين واقعه است كه خداوند متعال آيات اول سورة مباركه « قمر » را نازل فرمودند. بعد از اين جريان نيز معجزات ديگري به وسيله رسول گرامي اسلام و به اذن خداي متعال صادر شد.

 


 

۸-معجزه ی دونیم شدن ماه به دستان مبارک حضرت محمد(ص)درمیان مشرکان!

شق القمر ماه معجزه پیامبر حضرت محمد (ص)

 

 

 

 


پیامبر(ص)فرمود: كه در این ساعت برادرم جبرئیل مرا خبر داد كه جریر بن عطاى جریح از دنیا بیرون رفت و جان او را به آسمان بردند بهشت و دوزخ را به او نشان دادند عجایب و غرایب بسیار دید و باز او را به دنیا فرستادند او را طلب كن و از او بپرس ...

 

انس ابن مالك نقل مى كند كه روزى حضرت رسول (صلى الله علیه و آله ) فرمود: كه در این ساعت برادرم جبرئیل مرا خبر داد كه جریر بن عطاى جریح از دنیا بیرون رفت و جان او را به آسمان بردند بهشت و دوزخ را به او نشان دادند عجایب و غرایب بسیار دید و باز او را به دنیا فرستادند او را طلب كن و از او بپرس تا از احوال آخرت ترا خبر دهد و اصحاب بدانند كه چه در پیش است.

حضرت او را طلب نمود و فرمود: كه شرح حال خود را بازگوى جریر عرض كرد یا رسول الله در دكان نشسته بودم كه تنم ناخوش گردید برخاستم و به خانه رفتم زبانم از كار افتاد و بر بستر بیمارى خوابیدم و از خود خبر نداشتم در این حالت قومى را دیدم مثال گرگان در بالین من ایستاده اند و زمان دیگر جمعى را دیدم كه به صورت خوكان آمدند و بر جانب راست من ایستادند.

و زمانى دیگر گروهى را دیدم به صورت شیران آمده بر جانب چپ من ایستادند من به ایشان نگاه مى كردم و زبانم بند آمده بود و دیگر نمى توانستم سخن بگویم پس سر تا پاى مرا بو كردند و گفتند:

(لا اله الا الله محمد رسول الله ) پس روى به آن قوم كردند كه روى هاى ایشان چون روى خوك و سگ بود گفتند شما باز گردید كه به غلط آمده اید و این مرد از جمله اهل توحید است پس به آنها كه در پهلوى راست من بودند گفت : بسم الله، جانش بستانید پس جانم را به هموارى برداشتند یا رسول الله اگر بخواهم كه از تلخى جان كندن و دیدار ملك الموت و سكرات مرگ بگویم یكى از هزار را نتوانم گفت : پس حریرى آوردند و جان مرا در حریره پیچیدند و به آن جماعت دادند كه به صورت سگان و خوكان بودند به آسمان بردند و آنها كه به صورت گرگان بودند از عقب من آمدند و مرا از هفت آسمان گذرانیدند پس زبانه هاى دوزخ را دیدم كه هر یك مثل كوهى تازیانه هاى آتش در دست گرفته پیش من آمدند كه بر من زنند.

آنهائى كه مرا بردند گفتند باز گردید كه این از جمله اهل توحید است آنگاه مرا پیش مالك دوزخ بردند من او را به خلقتى دیدم كه جز خدا بزرگى او را كسى نداند و یك كرسى دیدم از آتش كه او در كرسى نشسته بود و روى او مانند روى اسب و پیرى در پیش روى او بود كه از آتش چهل پیراهن در او پوشانیده بودند.

من از ترس بر خود مى لرزیدم آنگاه غلهاى آتشین آوردند و در گردنش نهادند و در دوزخش انداختند.

آنگاه مرا پیش او بردند از من پرسید چه نام دارى.

گفتم : جریر.

گفت : پدرت؟

گفتم : عطاى جریح.

گفت : اهل كجائى؟

گفتم : از مدینه رسول خدا (صلى الله علیه و آله )

پس دفترى آوردند در آن نگاه كرد سرى حركت داد.

گفت : معبود تو كیست؟

گفتم : خداى عزوجل.

گفت : رسول تو كیست؟

گفتم : محمد (صلى الله علیه و آله ).

گفت : در زندگى اسرار تو چه بود؟

گفتم : كلمه طیبه لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله.

پس به آنهائى كه موكل من بودند گفت : به حكم الهى هنوز این بنده را اجل نرسیده است.

پس مالك به من گفت : اى مرد، باز مى گردى یا میمانى تا قدرت الهى و عجایب و غرایب آن را

مشاهده كنى و خبر از براى زندگان غافل ببرى كه خداى تعالى تو را از روى حكمت براى دیدن اهل عذاب به این جا فرستاده است.

چون این مژده شنیدم، خاطر جمع گردیده گستاخ شدم و گفتم : مى مانم.

سپس گفتم ملك الموت جان بندگان را به غلط هم مى گیرد؟

گفت : استغفر الله چنین مگو كه هرگز به روى غلط نرفته و هر چه جان مى گیرد به فرمان خدا مى گیرد و هیچ امت را كرامت نبوده كه یكى از ایشان بمیرد و باز او را زنده كند تا احوال عقبى را ب

نظرات شما عزیزان:

حسین
ساعت9:10---6 مهر 1395
باید رفرنس بدید و بررسی اعتبار سند کنید وگرنه طبق قرآن درخواستهای معجزه رد شده ن.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:17 :: توسط : معجزه دات کام

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خدانزدیک است و آدرس rahehagh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 69
بازدید کل : 217490
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 69
بازدید کل : 217490
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1