راه خدانزدیک است
هرچیزکه شمارابه خدانزدیک می کنداینجاست
 
 

 

 


1- مرگ طبیعی - شخصی عمر طبیعی خود را به پایان می رساند و به طور طبیعی می میرد. این

گونه مرگها قهرا عادی تلقی می شود، نه افتخار آمیز است و نه ملامت خیز، و حتی تأسف زیادی به

دنبال خود نمی آورد و قهرا اینگونه مردنها " نفله شدن " هم تلقی نمی شود.

2 - مرگ اخترامی
در اثر بیماریها، مثلا حصبه، و با و غیره، یا در اثر حوادث یا سوانحی از قبیل زلزله

و سیل و حوادثی از این قبیل. این گونه مرگها هر چند ملامت یا افتخاری ندارد، اما " نفله شدن "

هست، و قهرا موجب تأسف.

3 - مرگهائی که پای یک جنایت در کار است.
یعنی مرگهائی که از طرف مقتول هیچ

عملی صورت نگرفته است و قاتل صرفا به موجب هوی و هوس خود که وجود طرف را مزاحم منافع خود

تشخیص می دهد او را هدف قرار می دهد. در روزنامه ها مکرر می خوانیم که فلان زن فرزند خردسال

شوهرش را سربه نیست کرد، فقط به خاطر اینکه مورد علاقه شوهرش بوده است و می خواسته قلب

شوهر منحصرا در تملک خودش باشد. یا فلان مرد به دلیل اینکه فلان زن عشق او را نپذیرفته است او

را کشته است. یا در تاریخ می خوانیم که فلان حکمران همه فرزندان حکمران دیگر را قتل عام کرده

است که در آینده رقابت نکنند. در اینگونه جریانها در ناحیه قاتل، جنایت و خباثت وجود دارد و عملش

نفرت انگیز تلقی می شود و در ناحیه مقتول، مظلومیت، بی دخالتی، نفله شدن، هدر رفتن وجود دارد

و عکس العملش در انسانهای دیگر تأسف و ترحم است. بدیهی است که اینچنین مردن در عین اینکه

تأسف انگیز و ترحم خیز است، تحسین آمیز نیست، افتخار شمرده نمی شود، زیرا مقتول به هیچ وجه

دخالتی نداشته است. حسادت، عداوت و حقارت طرف موجب شده که بی سبب کشته شود.

4 - مرگهائی که خود آن مرگها " جنایت " است
از قبیل خود کشیها. اینگونه مرگها که

نفله کردن و هدر دادن خود است، بدترین مرگها است. کسانی که در تصادف اتومبیل کشته می شوند

و خود مقصرند، مرگشان از این قبیل مرگها است و همچنین کسانی که در راه یک گناه به هر شکل و

به هر صورت باشد کشته شوند.

5 - مرگهائی که " شهادت " است:
مرگی شهادت است که انسان با توجه به خطرات

احتمالی یا ظنی یا یقینی فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به تعبیر قرآن کریم " «فی سبیل

الله»" از آن استقبال کند. شهادت دو رکن دارد: یکی اینکه در راه خدا و فی سبیل الله باشد. هدف،

مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نماید. دیگر اینکه آگاهانه صورت گرفته باشد.

معمولا در مورد شهادت، جنایت هم هست. یعنی عملی که از جهت انتسابش به مقتول، شهادت

است و مقدس است، از جهت انتسابش به قاتل جنایت و پلیدی است. شهادت، به حکم اینکه عملی

آگاهانه و اختیاری است و در راه هدفی مقدس است و از هر گونه انگیزه خود گرایانه منزه و مبرا است،

تحسین انگیز و افتخارآمیز است و عملی قهرمانانه تلقی می شود. در میان انواع مرگ و میرها تنها این

نوع از مرگ است که از حیات و زندگی برتر و مقدستر و عظیمتر و فخیم تر است.

۶-اجل معلق:دراثرکثرت گناه وآزاردیگران وانواع مردم آزاری وقتل والدین عمرازحدطبیعی کمترمی

شودوتقدیرش عوض می شود( بیشترجوانان دچاراین نوع مرگ می شوند)

 

*برکت درعمرنشانه لطف الهی است(فرصت جبران یافرصت جمع کردن عمل صالح)


 

در حدیث دیگرى آمده است : وقتى انسان در حال مرگ قرار مى گیرد، شیطان با یارانش بر او وارد مى شوند و در طرف چپ و راست او مى نشینند و مى گویند: دین خود را رها کن و بگو خدا دو تاست تا از این بلا و سختى که به تو روى آورده است نجات پیدا کنى. (چپ و راستى که در حدیث آمده است : کنایه از سعى و کوشش کردن شیطان در گمراه ساختن محتضر است . یا این که طرف راست کنایه از گمراهى در اعتقادات و اعمال صالحه ، مانند خیرات و مبرات است و طرف چپ کنایه از گمراهى به واسطه فسق و فجور و شراب خور جهت علاج درد

در حدیث دیگرى آمده است : وقتى انسان در حال مرگ قرار مى گیرد، شیطان با یارانش بر او وارد مى شوند و در طرف چپ و راست او مى نشینند و مى گویند: دین خود را رها کن و بگو خدا دو تاست تا از این بلا و سختى که به تو روى آورده است نجات پیدا کنى. (چپ و راستى که در حدیث آمده است : کنایه از سعى و کوشش کردن شیطان در گمراه ساختن محتضر است . یا این که طرف راست کنایه از گمراهى در اعتقادات و اعمال صالحه ، مانند خیرات و مبرات است و طرف چپ کنایه از گمراهى به واسطه فسق و فجور و شراب خور جهت علاج درد

اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان قرار نگیرد، باید اعمالى را که بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله : هنگام نماز شب از خدا بخواهد که ایمان او را کامل گرداند و شیطان را از او

 

 

وارد شده است : انسان هنگام مرگ ، زیاد تشنه مى شود. شیطان از این فرصت براى گرفتن ایمان او استفاده مى کند و ظرف پر از آب سرد و گوارایى را در دست گرفته و بر بالین انسان مى ایستد و ظرف را حرکت مى دهد.

محتضر در حالى که شیطان را نمى شناسد به او مى گوید: مقدارى از این آب را به من بده تا بیاشام .شیطان در جواب او مى گوید: اگر مایل به آشامیدن آب هستى و مى خواهى به تو آب دهم ، بگو خدایى در عالم وجود ندارد.اگر جواب او را ندهد و صورت خود را از او برگرداند، شیطان از طرف پا ظاهر مى شود و آن ظرف را حرکت مى دهد. شخص مؤ من باز درخواست مقدارى آب مى کند.شیطان مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر من نیست . اگر او ایمانش عاریه اى باشد آن جمله را مى گوید و بدین وسیله ایمان خود را به شیطان مى دهد و کافر از دنیا مى رود. در این هنگام آن ملعون آب را روى زمین مى ریزد و ظرف را مى شکند و مى گوید: من کار خود را کردم و احتیاجى به تو ندارم . اما اگر ایمانش ثابت و محکم باشد کلام شیطان را رد مى کند و به او توجهى نمى نماید.

 

دور کند و در برابر نعمت (ایمانى) که به او عنایت کرده است شکرگذارباشد.

 

 


وضعیت روح بعدازمرگ واتفاقات اولیه.....

یکی از مباحثی که همواره ذهن انسان را بخود مشغول نموده ، اطلاع از وضعیتی ست که روح به محض بروز مرگ تجربه می نماید. با شنیدن سخنان افرادی که حالت "نزدیک به مرگ" را تجربه نموده اند می توان تا اندازه ای از این راز مطلع شد. مواردی که در ادامه مطالعه می فرمائید ماحصل اطلاعاتی ست که از افراد دارای تجربه "نزدیک به مرگ" جمع آوری شده .

لازم بذکر است که عده ای تنها چند مورد و عده ای دیگر تمامی این موارد را تجربه نموده اند. بدون هیچ توضیح اضافی می پردازم به لحظه به لحظه حالات روح پس از مرگ و جدائی از کالبد فیزیکی.

به محض بروز مرگ :

1- احساس سبکی و آرامش و توقف کامل دردی که احتمالاٌ در اثر بیماری و یا بروز سانحه وجود داشته. احساس شناور بودن در فضا و سپس مشاهده اتاقی که کالبد در آن قرار دارد.

2- مشاهده تونلی تاریک و پر صدا و جذب شدن بدرون آن.

3- در حین حضور در تونل ، مشاهده اقوام و دوستانی که قبلاٌ فوت نموده اند و نیز ماهیت هائی با رفتار توام با ملایمت که همگی ضمن خوش آمد گوئی وی را به آرامش دعوت می نمایند.

4- پس از گذشت زمانی معین در درون تونل نوری در انتهای آن مشاهده می نمایند و هنگام رسیدن به منبع آن نور نیروئی سرشار از عشق و محبت را دریافت و احساس آرامش و امنیتی دوچندان خواهند نمود.

5- در این مرحله قادر به روئیت دوران حیات خویش در جهان مادی می باشند. تمامی رفتار و اعمال آنها بار دیگر عیان می گردند. اما این مورد بتنهائی انجام گرفته و مورد قضاوت قرار نمی گیرد. شاید برای اطلاع از چراها و دلایلی که همواره در ذهن وی جای داشته.

6- در این مرحله به منطقه ای همچون مرز میان دو کشور می رسند که عبور از آن برایشان ممکن نیست. در این نقطه اصوات بسیار دل انگیز و آموزه هائی والا را درک و فرا خواهند گرفت. برخی از افراد با وجود یادآوری حضور در آن نقطه از بیاد آوردن مشاهدات و آن چیزهائی که فراگرفته اند عاجز می باشند.

7- به برخی از این افراد این اختیار داده می شود که یا در همانجا باقی مانده و یا به جهان مادی بازگردند . این در حالی ست که گروهی دیگر بنا بر اینکه هنوز زمان مرگ ایشان فرا نرسیده مجبور به بازگشت به کالبد فیزیکی خویش می گردند.

8- احساس ناامیدی و رنج فراوان بخاطر بازگشت اجباری به کالبد فیزیکی . این ناراحتی در برخی از افراد تا اندازه ای بوده که پس از بازگشت دچار افسردگی شدید گردیده اند.

9- این افراد پس از گذراندن چنین تجربه ای وارد فاز متفاوتی از زندگی شده و از هرگونه گرایشات مادی خود را دور نگاه می دارند. براحتی و بدون ذره ای نگرانی از مرگ سخن گفته و به راهنمائی اطرافیان خویش می پردازند.

موارد فوق درمورد افرادی ست که زندگی عاری از جنایت ، دشمنی ، طمع ، کینه و ... داشته اند و مطمئناٌ این تجربه ای یکسان برای همه ما نخواهد بود. در قسمتی دیگر به شرح حالات دیگری که قطعاٌ مطلوب نمی باشند اشاره خواهم داشت. بخش بزرگی از کتاب در دست نگارش بطور جامع به زندگی پس از مرگ و تجارب مخنلف اختصاص یافته است.

 


 

برزخ چیست؟وتوصیف اتفاقات بعدازمرگ.....!

آيا تا به حال به لحظات پس از مرگ فكر كرده‌ايد، اينكه براي انسان چه اتفاقاتي مي‌افتد. به خصوص زماني كه مي‌خواهند انسان را داخل قبر بگذارند، نمي‌دانم آيا شنيده‌ها و دانسته‌هايي در اين مورد داريد، در واقع از روزهاي پس از مرگ چيزي مي‌دانيد؟ منظور سير ارواح در عالم برزخ است. تا چه حد با حقايق پس از مرگ آشنايي داريد، آيا از گرفتاري‌هاي عالم برزخ باخبريد؟... اگر نسبت به آنچه برايتان نوشتيم، آگاهي نداريد، مطالب ذيل كه به سرگذشت «ارواح پس از مرگ» مي‌پردازد و توسط «آيت‌ا... آقا نجفي قوچاني» به رشته نگارش درآمده است، را بخوانيد:

پرواضح است كه بدن، عنصر مادي جهان طبيعت، حجابي ضخيم و پرده‌اي است سخت بر روي ديده. انسان از جهان ديگر و به مردن و بيرون شدن از اين جهان مادي و برطرف شدن اين پرده، مي‌رسد، به چيزهايي كه پيش از اين نمي‌ديد و نمي‌رسيد.

در روايتي از رسول اكرم(ص) و اميرالمومنين(ع) آمده: «الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا» (مردم در خواب هستند و پس از مرگ بيدار مي‌شوند).

آيا مي‌دانيد كه به انسان هنگام جان دادن و سكرات مرگ چه جمله‌اي خطاب مي‌شود، در قرآن سوره ق. آيه 22 آمده است:

«لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد» (تو از اين صحنه غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت، كاملا تيزبين است).

البته این رابگویم این برزخ آیت الله قوچانی که یک عارف بزرگ بوده است ،برزخ گناهکاران متفاوت است!

لحظات پس از مرگ

من مردم، پس ديدم ايستاده‌ام و حالا بيماري كه داشتم را ندارم و تندرستم و خانواده و دوستان من در اطراف جنازه‌ام، گريه مي‌كنند و من همه آنها را ديدم، از گريه و زاري آنان ناراحت شدم و به آنها مي‌گويم: «من نمرده‌ام، بلكه بيماريم رفع شده است.» نمي‌دانم صدايم را مي‌شنوند يا نه؟ اما مرا نمي‌بينند، دانستم كه از من دور هستند...

جنازه را پس از غسل و ديگر كارها، به طرف قبرستان بردند. من هم (فردي كه جان خود را از دست داده) به همراه آنان رفتم، جنازه را سرازير گور كردند و من در گور ايستاده و تماشا مي‌كردم، در آن حال ترس و وحشت مرا فرا گرفته بود، به خصوص زماني كه ديدم در آن گور، جانورهايي پيدا شده‌‌اند و به جنازه حمله‌ور شدند و آن مردي كه دارد در گور جنازه مرا مي‌خواباند، به آن جانورها معترض نشد، او آنها را نمي‌ديد، اما من آنها را مي‌ديدم (روح فرد فوت شده كه از جانش جدا شده، اين اتفاقات را مي‌بيند).

امام صادق(ع) مي‌فرمايند: هر روز قبر با زبان حال صحبت مي‌كند و به شخص متوفي مي‌گويد: «من خانه غريب و ناآشنايم، من منزل وحشتناك و ترسناكم، من آشيانه پر از جانوران وحشي و حيوانات درنده هستم و يا مي‌گويد: «من باغي از بوستان بهشتم يا گودالي از گودال‌هاي دوزخ هستم.»

و روح ادامه مي‌دهد: و از گور بيرون رفت، همان فردي كه جسد را داخل قبر گذاشت و من از جهت علاقه‌مندي به آن جنازه داخل گور شدم تا آن جانوران را بيرون كنم (آن جسم، از آن من بود)، اما آنها زياد بودند و بر من غلبه كردند و ديگر آنكه مرا چنان ترس گرفته بود كه تمام اعضاي بدنم مي‌لرزيد، از مردم دادرسي خواستم، اما آنها صدايم را نمي‌شنيدند، هيچ‌كس به دادم نرسيد، همه مشغول كار خود بودند، آنها داخل گور را ديگر نمي‌ديدند كه چه هنگامه‌اي برپاست و جانوران درنده چگونه به جسم بي‌روح من تاخته‌اند كه ناگاه اشخاص ديگري در گور پيدا شدند و كمك كردند و جانوران فرار كردند، خواستم از آنان بپرسم كه شما كي هستيد؟ كه خيلي سريع ناپديد شدند. البته پس از ذكر اين جمله: «ان الحسنات يذهبن السيئات» و همه آنها ناپديد شدند...

اين كلام در سوره هود، آيه 114 آمده است: (به راستي حسنات و كارهاي نيك، اثرات سيئات و كارهاي زشت را از بين مي‌برد).

در احاديث متعدد از ائمه‌اطهار(ع) آمده است كه: «عمل صالح انسان به صورت موجود نوراني در عالم برزخ و قيامت، همراه او بوده و در گرفتاري و مشكلات او را ياري خواهد كرد».

پس از اينكه از دست آن موجودات رها شدم، ديدم كه مردم، سر گور را پوشانده‌اند و مرا در ميان گور تنگ و باريك ترك كرده‌اند و ديدم كه هر كه به دنبال خانه‌اش روان شد، حتي خويشان نزديك و همسر و فرزندانم كه شب و روز درصدد آسايش آنها بودم، از رفتن و بي‌وفايي‌شان اندوهگين شدم، چرا بايد مرا تنها بگذارند، از خوف، تاريكي و وحشت گور و تنهايي، دلم در حال تركيدن بود.

اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايند: «در آخرين لحظات زندگي انسان، اموال، فرزندان و اعمال او در جلوي چشمش مجسم خواهند شد و او به مال خود، رو كرده و مي‌گويد: «من نسبت به تو خيلي علاقه‌مند بودم، در به دست آوردن تو از هيچ تلاشي دريغ نكردم، حال زمان جدايي است، چه كمكي به من مي‌كني!» مال و اموال به زبان آمده و مي‌گويند: «از من فقط به مقدار كفن! مي‌تواني استفاده كني».

آن‌گاه رو به فرزندانش مي‌كند و مي‌گويد: «من شما را دوست داشتم، از هيچ‌گونه حمايت شما، كوتاهي نكردم، شما چه خدمتي مي‌توانيد به من كنيد و مي‌‌شنود كه فرزندان مي‌گويند: «ما تا دم قبر، تو را همراهي مي‌كنيم و تو را در زير خاك دفن مي‌كنيم و بس، همين».
سپس به سوي اعمال خود توجه كرده و مي‌گويد: «من نسبت به تو خيلي بي‌علاقه بودم، بر من دشوار بودي، اكنون از تو چه كاري ساخته است؟»

و جواب مي‌شنود: «من در تمام مراحل قبر، برزخ و قيامت همراه تو هستم، تا در پيشگاه خدا حضور يابم».

قبر مي‌پرسد

با حال غريب و وحشتي فوق‌العاده و ياس، بالاي سر جنازه نشسته‌ام، كم‌كم ديدم قبر مي‌لرزد، از ديوارها و سقف آن، خاك مي‌ريزد، به خصوص از پايين پاي قبر، كه بسيار تكان مي‌خورد، گويي جانوري در حال شكافتن آنجاست تا داخل شود و سرانجام، آنجا شكافته مي‌شود، ديدم دو نفر با صورت‌هاي موحش و هيكلي مهيب داخل قبر شدند، مثل ديوهاي قوي هيكل بودند، از دهان و دو سوراخ بيني‌‌شان دود و شعله آتش، بيرون مي‌رود و گرز‌هاي آهنين به دست كه در اثر گرماي آتش، سرخ شده بود و برق‌هاي آتش از آنها شعله‌ور مي‌شد...

آن ديوها اين گرزها را در دست داشتند و با صداي رعدآسايي كه گويا زمين و آسمان را به لرزه آورده، از جنازه از همان جسم من مي‌پرسند كه: «من ربك»

در احاديث زيادي از ائمه(ع) آمده است كه: «پس از دفن ميت در قبر(ع)، دو ملك به نام‌هاي نكير و منكر، با قيافه‌هاي وحشتناك مي‌آيند و از مسائل اعتقادي او پرسش مي‌كنند.»

از ترس و وحشت، نه دل داشتم و نه زبان، فكر كردم كه جنازه بي‌روح جواب اينها را نخواهد داد و يقين است كه با اين گرزها خواهند زد كه قبر پر از آتش شود و با آن وحشتي كه داشتم، اين آتش سوزان هم سر بار خواهد شد.

در احاديث، فراوان آمده است كه پس از وارد شدن انسان به قبر، دو ملك از طرف خداوند متعال مي‌آيند و از مسائل اعتقادي مانند: توحيد، نبوت، امامت و.. از وي مي‌پرسند و مومن با عنايت خدا و توجه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) پاسخ مي‌دهد و پس از آن، قبر او به يك باغ باصفا مبدل شده و از نعمت‌هاي بهشتي بهره‌مند مي‌شود.

«افراد غيرمومن در برابر پرسش آنان، اندامشان به لرزه مي‌افتد و زبانشان بند آمده و از پاسخ آنان عاجز مي‌مانند و آن گاه قبر آنان، آتش گرفته و به عذاب دوزخ گرفتار خواهند شد.»

روح ادامه مي‌دهد: «توجه كردم به سوي حق چاره‌ساز بيچارگان و كارساز درماندگان و در دل متوسل شدم به علي‌بن‌ابي‌طالب(ع)، چون او را به خوبي مي‌شناسم. او دادرس درماندگان بود، به قدرت و توانايي او در همه عوالم و منازل آگاه بودم كه اين يكي از نعمت‌ها و چاره‌سازي‌هاي خداوند بود كه در چنين زمان وحشتناك و خطرناكي كه آدمي از هوش بيگانه مي‌شود، آن را به ياد مي‌آورد.

«و تري‌الناس سكاري و ما هم بسكاري» اين كلام در سوره حج. آيه دوم آمده است: (مردم را مست مي‌بيني، در حالي كه مست نيستند).

و روح ادامه مي‌دهد: به مجرد اين كه، قلبم كمي قوت گرفت و زبانم باز شد چون سكوت و جواب ندادن من به طول انجاميد، آن دو ملكي به غيظ دوباره از من مي‌پرسند كه: «خداوند و معبود تو كيست؟» و به صورت و هيبتي كه صد درجه از اولي سخت‌تر و شديدتر بود و از شدت حرص صورتشان سياه و از چشم‌هايشان برق آتش شعله مي‌زند، در اين هنگام گرزها بالا رفت و مهياي زدن شدند، مثل اول نترسيدم و با صداي ضعيف گفتم كه: «معبود من، خداي يگانه بي‌همتاست».

پس از اين پاسخ در آنها ديدم، غضب‌شان، شكست و گرفتگي صورتشان فرو نشست...

آن يكي به آن ديگري گفت: «معلوم مي‌شود كه اسلام را مي‌شناسد، سزاوار است كه از اين به بعد با نزاكت از او سوال كنيم»، اما آن ديگري گفت: «چون نوع رفتار با اين شخص جواب پرسش آخري است و هنوز از او چيزي بيشتر نمي‌دانيم ما بايد به ماموريت خود عمل كرده و وظايف خود را انجام دهيم، اين فرد هر كه مي‌خواهد باشد، عناوين و اعتبارات در نظر ما اعتباري ندارد».

پس پرسيدند: «من نبيك» (پيامبر تو كيست؟)

در اين هنگام تپش قلب من كمتر، زبانم و صدايم كلفت‌تر شد و پاسخ دادم: «نبيي و رسول‌ا... الي‌الناس كافة محمد بن عبدا... خاتم‌النبيين و سيدالمرسلين(ص)» در اين هنگام، غضبشان به كلي رفت و صورتشان روشن شد و از من آن ترس و وحشت نيز رفت. پس سوال كردند: از كتاب و قبله و امام و خليفه رسول‌ا...

جواب دادم كه كتاب من قرآن كريم است. كه به پيامبرم نازل شد، قبله من كعبه است و... و تك‌تك اسامي و نسب و حسب آن بزرگواران را براي آنان شرح دادم. گفتند: «اين همه طول و تفصيل لازم نبود، جواب هر كلمه، يك كلمه است».

گفتم: «براي شما از اين مفصل‌تر لازم است زيرا درباره ما، از اول بدگمان بوديد و برخلقت ما اعتراض كرديد، با اينكه بر فعل حكيم نبايد اعتراض كرد و از آن روزي كه اعتراض شما را فهميدم، از شما دق‌دلي پيدا كردم، حتي متعهد شدم كه اگر مجالي بيابم از شما سوالاتي كنم و چون و چرايي در اندازم اما حيف كه با اين گرفتاري و مضيقه، مجالي برايم نمانده است».

در روايتي از امام موسي كاظم(ع) آمده است: از مومن در قبر از پروردگارش، دين، پيامبر و امامش مي‌پرسند، پس از آنكه پاسخ صحيح داد، آنگاه سوال مي‌كنند. «كيف علمت بذلك؟» دليل و برهان اين سخنانت چيست؟

پاسخ مي‌دهد: «امر هداني ا... له و ثبتني عليه» (اين مسائل اعتقادي را به هدايت فطري خداوند متعال و دليل و برهان قوي و استوار عقلي دريافتم...)

آنگاه به او مي‌گويند: «خواب خوش و آرامي همانند خواب نوعروسان براي تو آرزو مي‌كنيم»، سپس دري از بهشت به روي او گشوده خواهد شد، هنگامي كه از كافر از خدا و دين و پيامبرش مي‌پرسند؛ پاسخ مي‌دهد پرورگار من، خدا و دين من اسلام و پيامبر من محمد(ص) است! سپس از او مي‌پرسند:«من اين علمت هذا» (به چه دليل و برهان) پاسخ مي دهد از مردم شنيدم كه اين چنين مي‌گفتند. آن دو ملك پس از شنيدن اين پاسخ، آنچنان بر وي مي‌كوبند كه تمام جن و انس طاقت او را ندارند، آن گاه گرفتار آتش خواهد شد، تا قيامت برپا شود...
روح مي‌گويد: سكوت كردم و منتظر بودم ببينم چه سوالي بعد از اين مي‌كنند، ديدم سوالي نكردند، تنها پرسيدند: «اين پاسخ‌ها را از كجا مي‌گويي؟ و از كه آموختي؟» و من از اين سوال به فكر فرو رفتم...

مرحوم نراقي نقل مي‌كند: فخر رازي، روزي مي‌گريست، از سبب گريه او پرسيدند، گفت: «70 سال است كه در مسئله‌اي به نوعي اعتقاد داشتم، امروز دانستم كه باطل بوده، از كجا كه ساير عقايد من چنين نباشد؟

در فكر پاسخ‌هايم بودم كه ناگهان نعره آنها، همچون صاعقه‌اي آسماني، بلند شد كه: «بگو آنچه گفتي، از كجا گفتي؟»

نظر كردم كه چشمي نبيند! چنان صورت خشمگين را، چشم‌هاي برگشته و سرخ شده، همچون شعله آتش و صورت سياه شد. دهان‌شان باز، همچون دهان شتر با دندان‌هاي بلند و زرد و گرزها را بلند نموده و مهياي زدن بودند».

از شدت وحشت و اضطراب از هوش بيگانه شدم و به صورت ضعيفي پاسخ دادم، در حالي كه از ترس چشم را بسته بودم! «اين مسائل اعتقادي را به عنايت الهي و هدايت فطري او دانستم»

و از آنها شنيدم كه گفتند: «بخواب! همانند خواب خوش نوعروسان»... و رفتند، من با همان حال گويا به خواب رفتم و يا بيهوش بودم، اما حس كردم كه از آن اضطراب رهايي يافتم. پس از برهه‌اي كه به حال آمدم و چشم باز كردم خود را در حجره مفروشي ديدم و جوان خوش‌رو و خاموش مو و خوش بويي را ديدم كه سر مرا به زانو نهاده و منتظر به حال آمدن من است .


 

حضرت علی(ع)صحنه مرگ راچنین بیان می فرمایند:

درلحظه ی مرگ اطراف بدن شل می شودرنگ می پرد. مرگ می آید.زبان می گیرد.انسان هنوزمی بیندومی شنود ولی قدرت حرف زدن ندارد.فکرش کارمی کند.باخودفکرمی کندکه عمرش رادرچه راهی صرف وتباه کرده وایامش راچگونه سپری کرده است؟درآن لحظه ازاموال وثروت هایی که درطول عمرش جمع کرده یادمی کندوباخودمی گوید:این اموال راازچه راهی بدست آورده ام وفکرحلال وحرام آن نبودم اکنون گناه وحسابش بامن است ولذت وبهره اش بادیگرانُ ولی مامورمرگ همچنان روح اوراازاعضای اوجدامی کندتازبان وگوش هم ازکارمی افتدوفقط چشمانش می بیندوبه اطراف خودنگاه می کندوتلاش ووحشت حرکت اطرافیان خودرامشاهده می کند.دیگرنمی شنودوحرفی هم نمی زند.درلحظه آخرروح ازچشم هم گرفته می شودواومانندمرداری درمیان دوستان وبستگان می افتدوهمه ازاومی ترسندوازکنارش فرارمی کنندوپس ازاندکی اورابه خاک سپرده ازاودورمی شوندواورابه دست عملش می سپارندوبرای همیشه ازدیدارش چشم می پوشند.!

 

درروایات آمده جان کندن انسان گنه کارشبیه کندن پوست ازبدن حیوان زنده است.وهنگام مرگ خوبان بشارتی به آنهاداده می شودکه چشمانشان روشن شده(جایگاهشان رادرآن دنیامی بینند)به مرگ علاقه پیدامی کنندوراحت جان می دهند.

امام کاظم(ع)درموردراحت مردن کافرمی فرمایند:راحت مردن کافربه خاطرتسویه حسابی است که خداوندنسبت به کارهای نیک آنان انجام می دهدواین آخرین لذت یاراحتی است برای آنان ونیزآخرین پاداش ثواب وحسنه ای است که برای آنان بوده است.

یک داستان عبرت آموزازامام باقر(ع)

امام باقر(ع)فرمودند:یکی ازپیامبران بنی اسرائیل ازجایی عبورمی کردکه دیدمردمومنی درحال جان دادن است درحالی که نصف بدنش زیردیواری قرارگرفته ونصف دیگربدنش بیرون ازدیواراست وپرندگان وسگهادرحال متلاشی کردن ودریدن بدن اوهستند.سپس ازآنجاگذشتندودرمسیرخودبه شهری رسیدندودیدندحاکم آن شهرکه مردی فاسق وستمکاربودازدنیارفته است وجنازه ی اوراروی تختی گذاشته باابریشم کفن کرده اندودراطراف آن تخت منقل هایی روشن است که بوی خوش عودازآن برخاسته است.آنگاه ایشان به خداوندعرض می کند:خداوندا!!من گواهی می دهم که توحاکم عادل هستی وبه کسی ظلم نمی کنی.آن مرده ی اولی که بنده تواست وبه اندازه ی یک چشم برهم زدن نیزبرای توشریک نگرفته مرگ اوراآنگونه وباآن وضع رقت بارقراردادی واین امیرکه به اندازه ی یک چشم برهم زدن به توایمان نیاورده این چنین است سبب چیست؟خداوندبه اووحی کرد:ای بنده ی من!همان گونه که گفتی من حاکم عادل هستم وبه کسی ظلم نمی کنم.آن بنده ی من (مرده ی اولی)نزدمن گناهی داشت من نیزمرگ اوراباآن وضع قراردادم تامجازات گناه اوباشدتاوقتی برمن واردشدهیچ گونه گناهی نداشته باشد.ولی این بنده(امیر)نزدمن کارنیکی داشت من هم مرگ اوراچنان قراردادم تاپاداش کارنیک اوباشدتانزدمن هیچ گونه نیکی طلب نداشته باشد.

 

 

 

داستان سلمان فارسی وسخن گفتنش بامردگان وقتی مرگش نزدیک شد...

سلمان هنگامی که یقین کرد که هنگام مرگش فرا رسیده فرمود: ای اصبغ! حضرت رسول خبر داد مرا که چون نزدیک مرگ من شود مرده با من سخن خواهد گفت و میخواهم که بدانم وفات من نزدیک شده است یا نه؟
سلمان به اصبغ گفت: تختی بیاور و مرا با آن به قبرستان ببر.
پس اصبغ چنین کرد و سلمان را به قبرستان مدائن برد. چون سلمان را در قبرستان بر زمین گذاشتند، گفت: روی مرا به قبله کنید پس به آواز بلند ندا کرد که: السلام علیکم ای اهل عرصه کهنه شدن و پوسیدن، سلام خدا بر شما باد. پس کسی جواب نداد پس بار دیگر ندا کرد: السلام علیکم ای گروهی که زمین را لحاف شما گردانیده اند، السلام علیکم ای گروهی که رسیدید به آنچه در دنیا عمل کرده اید و السلام علیکم ای گروهی که انتظار میکشید که اسرافیل در صور بدمد و از قبر ها بیرون بیایید، سوال میکنم از شما بحق خداوند عظیم و بحق پیغمبر کریم که البته یکی از شما مرا پاسخ بگوید، بدرستی که منم سلمان آزاد کرده رسول خدا و آن حضرت مرا خبر داده که چون نزدیک وفات من شود مرده با من سخن خواهد گفت.
چون سلمان سخن خود را تمام کرد ناگاه میّتی از قبر خود به سخن درآمد و گفت: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، ای گروهی که بناها میسازید و فانی خواهید شد و مشغول گردیده اید به عرصه دنیا، اینک سخن تو را می شنویم و به زودی تو را جواب می گوئیم، از آنچه خواهی بپرس خدا تو را رحمت کند.
سلمان گفت: ای سخن گوینده بعد از مرگ! و ای کلام گوینده بعد از حسرت مردن! آیا تو از اهل بهشتی یا از اهل جهنم؟
گفت: سلمان من از آنهایم که خدا انعام کرده است بر ایشان به عفو و کرم خود و ایشان را در بهشت گردانیده است به رحمت خود.
پس سلمان گفت: ای بنده خدا، وصف کن از برای من که مرگ را چگونه یافتی و چه رسید بر تو از آن، و چه دیدی و چه مشاهده کردی؟
مرده گفت: مهلت ده مرا ای سلمان و مبالغه منما، پس به خدا سوگند که بریدن بدن به ارّه ها و جدا کردن و پاره کردن به مقراضها آسانتر است بر من از شدت مرگ، بدان که حق تعالی در دنیا مرا نیکیها الهام کرده بود و عمل به خیر میکردم و فرایض الهی را انجام میدادم و قرآن میخواندم و در نیکی پدر و مادر حریص بودم و اجتناب از چیز های حرام نمودم و از ظلم و ستم به بندگان ترسان بودم و در روز و شب تعب می کشیدم و سعی مینمودم در کسب روزی حلال از ترس ایستادن نزد خدا برای سوال، پس روزی از روزها در نهایت عیش و لذت و فرح و شادی و سرور بودم ناگاه بیمار شدم و چند روز در آن مرض بودم تا آنکه مدت من از دنیا منقضی شد، پس در آن وقت مردی نزد من آمد با خلقتی عظیم و منظری مهیب و در برابر من ایستاد در هوا نه به سوی آسمان بالا می رفت و نه به سوی زمین فرود میآمد. پس اشاره کرد به سوی دیده من و آن را کور گردانید و به سوی گوش من و آن را کر گردانید و به سوی زبان من و آن را لال گردانید پس چنان شدم که هیچ چیز از چیزهای دنیا را نمی دیدم و نمی شنیدم. پس در این وقت گریستند اهل و یاران من و خبر من به برادران و همسایگان من رسید. در این وقت به او گفتم: تو کیستی ای آن کسی که مرا مشغول گردانیدی از اهل و مال و فرزندان من؟
گفت: من ملک موت آمده ام به نزد تو که نقل فرمایم تو را از خانه دنیا به خانه آخرت و به تحقیق که منقضی شده است مدت حیات تو و آمده است وقت مرگ تو.
و در این حال که او با من مخاطبه می کرد دو شخص دیگر آمدند به نزد من و ایشان به حسب خلقت و صورت نیکوترین مردم بودند که من دیده بودم و یکی از ایشان در جانب راست من نشست و دیگری در جانب چپ، پس گفتند به من که: السلام علیک و رحمه الله و برکاته به تحقیق که آورده ایم بسوی تو نامه تو را، الحال بگیر و نظر کن در آن.
گفتم : این چه نا مه ای است که باید بخوانم من؟
گفتند: مائیم آن دو ملکی که با تو بودیم در دار دنیا و نیکیها و بدیهای تو را می نوشتیم، این است نامه عمل تو.
پس نظر کردم در نامه حسنات خود و آن نامه در دست ملکی بود که او را (رقیب) می گفتند و شاد شدم به آنچه در آن دیدم و از نیکیها خندان شدم و مرا فرحی عظیم رو داد. پس نظر کردم به نامه گناهانم و آن در دست ملکی بود که او را (عتید) می گفتند و بسیار غمگین شدم از آنچه در آن مشاهده کردم و به گریه افتادم. پس به من گفتند: بشارت باد تو را که برای تو خیر و نیکی خواهد بود.
پس به نزد من آمد آن مرد اول یعنی ملک موت و روح را از تن من کشید و هر جذبه و کشیدنی از او برابری میکرد با همه سختیها از آسمان تا زمین، و پیوسته در این شدت بودم تا آنکه جان به سینه من رسید، پس اشاره کرد به سوی من حربه ای که اگر آن را بر کوهها میگذاشت، می گداختند و روح مرا از بینی من قبض نمود، پس در آن وقت گریه اهل من بلند شد و هر چه میگفتند را می شنیدم و هر چه می کردند بر آن مطلع بودم.
پس چون بسیار شدید شد گریه و جزع اهل بیت من بر من، ملک موت با نهایت خشم و آزردگی متوجه ایشان شد و گفت: ای گروه! از چه چیز است گریه شما؟ پس به خدا سوگند که ما ستمی بر او نکرده ایم که شما شکایت می کنید و تعدّی بر او نکرده ایم که شما فریاد کنید. گریه کنید، لیکن ما و شما بنده یک خداوندیم. اگر خدا شما را امر میکرد در باب ما، امری چنانکه ما را در باب شما امر کرده است، هر آینه شما امتثال امر او می کردید در حق ما، چنانچه ما امتثال امر او نمودیم در حق شما، به خدا سوگند که ما روح او را نگرفتیم تا آنکه روزیِ مقدّر او تمام شد و مدت حیات او منقطع شد و رفت به سوی پروردگار کریمی که هر حکمی که خواهد درباره او مینماید و او بر همه چیز قادر است. پس اگر صبر کنید، مزد می یابید و اگر جزع نمائید گناهکار خواهید گردید، چه بسیار برگشتی خواهد بود مرا به سوی شما، میگیرم پسران و دختران را و پدران و مادران را.
پس در آن وقت از نزد من روانه شد و روح مرا با خود برد، در این وقت ملکی دیگر آمد و روح مرا گرفت و آن را در جامه حریری پیچید و بالا برد بسوی آسمان و او را نزد حق تعالی گذاشت در کمتر از یک چشم به هم زدن، پس چون روح من نزد حق تعالی حاضر گردید از هر عمل صغیر و کبیری از من سوال نمود و از نماز و روزه ماه مبارک رمضان و حج بیت الله الحرام و تلاوت قرآن و زکات دادن و تصدق نمودن و از هر عملی که در سایر ایام و اوقات کرده بودم و از طاعت پدر و مادر و از کشتن آدمی به ناحق و از خوردن مال یتیم و از مظلمه های بندگان خدا و از عبادت کردن در شب در وقتی که مردم در خوابند و آنچه مشابه اینهاست از اعمال از همه اینها سوال نمود از روح من، پس بعد از این روح مرا به زمین برگردانیدند به اذن حق تعالی.
در این وقت غسل دهنده من به نزد من آمد و جامه های مرا کند و شروع نمود در غسل دادن من، پس روح من او را ندا کرد که: ای بنده خدا! مدارا کن با این بدن ضعیف به خدا سوگند که من از هیچ رگی از رگهای او بیرون نیامدم مگر آنکه منقطع گردید و از هیچ عضو او بیرون نیامدم مگر آنکه آن عضو در هم شکسته شد، به خدا سوگند که اگر آن غسل دهنده این سخن را میشنید هر آینه هرگز مرده ای را غسل نمی داد، پس آب بر بدن من ریخت و سه غسل داد مرا و مرا کفن کرد در سه جامه و مرا حنوط کرد و همین بود توشه من که به آن بیرون رفت بسوی خانه آخرت، پس انگشتر را از دست راست من بیرون آورد و بعد از فارغ شدن از غسل من به پسر بزرگ من تسلیم کرد و گفت: خدا تو را ثواب دهد در مصیبت پدرت و تو را مزد و صبر بسیار دهد، پس مرا در کفن پیچید و مرا تلقین نمود و ندا کرد اهل و همسایگان مرا و گفت: بیایید به نزدیک او و او را وداع کنید، پس ایشان به نزد من آمده و وداع کردند، و چون از وداع من فارغ شدند مرا بر تختی از چوب نهادند و در این وقت روح میان رو و کفن من بود تا آنکه مرا گذاشتند و بر من نماز کردند، و چون از نماز فارغ شدند مرا به جانب قبر روانه کردند، چون مرا به قبر گردانیدند و در قبر آویختند هولی عظیم مشاهده نمودم که ای سلمان گویا از آسمان به زمین درافتادم، پس مرا در لحد گذاشتند و خشت بر من چیدند و خاک در قبر من ریختند.
پس در این وقت روح را برگردانید به سوی زبان و گوش من، و چون مردم را ندا کردند که از قبر من برگردند شروع کردم بر ندامت و پشیمانی و گفتم: کاش من از این جماعت بودم و بر می گشتم، پس شخصی از کنار قبر مرا جواب داد و گفت: نه چنین است و بر نمی توان گشتن، و این آیه را خواند (کلّا انّها کلمه هو قائلها و من ورائم برزخٌ الی یوم یبعثون) این سخنی است که حق تعالی بر ردّ جمعی از کافران فرمود که ایشان طلب برگشتن به دنیا میکنند بعد از مرگ یعنی (حاشا که او را بازگردانند، این کلمه است که او گوینده آن است و از پس ایشان برزخی است تا روزی که زنده شوند و مبعوث گردند) پس به او گفتم: تو کیستی که با من سخن میگویی؟ گفت: منم (منبه) و منم ملکی که حق تعالی مرا موکل گردانیده است به جمیع خلائق که تنبیه نمایم ایشان را بعد از مردن ایشان تا بنویسند عملهای خود را بر نفسهای خود که حجت باشد بر ایشان نزد خداوند عالمیان، پس مرا کشید و نشانید و گفت: بنویس عمل خود را.
من گفتم به خاطر ندارم.
گفت: مگر نشنیده ای سخن پروردگار خود را که در قرآن فرموده است (احصاه الله و نسوه) یعنی (احصا و شمارش کرده است کرده های ایشان را خدا و فراموش کرده اند ایشان کرده های خود را) پس گفت: تو بنویس و من بر تو املا میکنم و اعمال تو را میگویم.
گفتم: کاغذ کجاست که بنویسم؟
پس کنار کفن خود را کاغذی دیدم و گفت این صحیفه توست.
گفتم: قلم از کجا بیاورم؟
گفت: انگشت تو قلم توست.
گفتم: مرکب از کجا بیاورم؟
گفت: آب دهان تو به جای مرکب است.
پس املا کرد بر من آنچه کرده بودم در دار دنیا و نماند از اعمال من خردی و بزرگی مگر آنکه او را بر من املا کرد چنانکه حق تعالی فرموده است ( و یقولون یا ویلتنا مالهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضراً و لا یظلم ربک احداً) یعنی (میگویند کافران: وای بر ما چیست ا

 

حیله های شیطان در هنگام مرگ.....
  
 
حیله های شیطان در هنگام مرگ
 
 

 

 

 موقعى که انسان در حال احتضار قرار مى گیرد ونزدیک است جان از بدنش مفارقت کند، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر مى شوند و تلاش مى کنند تا با حیله هاى مختلف ایمان او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت براى محتضر است .

از امام صادق علیه السلام نقل شده است : هیچ انسانى نیست مگر این که در هنگام مرگ شیطان یکى از مأمورین خود را نزد او حاضر مى کند تا وى را وسوسه کند و در دینش به شک اندازد و او را به کفر بکشانند. این وسوسه ادامه دارد تا این که روح از بدن او خارج شود. اگر ایمان محتضر سست و عاریه اى باشد، شیطان به آسانى آن را از او مى گیرد و کافر از دنیا مى رود. و اگر محتضر از مؤ منان حقیقى باشد، شیطان نمى تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد.سپس فرمود: هرگاه یکى از شما بر بالین شخصى از کسان خود رفتید که مرگش فرا رسیده است ، شهادتین را به او تلقین کنید تا شیطان به او دست نیابد.

 

 

اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان قرار نگیرد، باید اعمالى را که بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله : هنگام نماز شب از خدا بخواهد که ایمان او را کامل گرداند و شیطان را از او

 

و به بندگان خدا ستم روا ندارد، دعاى عدلیه را زیاد بخواند، اعتقاد خود را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام محکم کند. نمازهاى خود را ضایع نکند و از آن ها مواظبت نماید در اول وقت بخواند. از طرفى اطرافیان محتضر باید هنگام مرگ بر بالین او قرآن بخوانند و شهادتین را به او تلقین کنند تا جان از بدنش ‍ مفارقت نماید.

 

از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خود مواظبت کند و آنها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود "ملک الموت " آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خود مواظبت کند و آنها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود "ملک الموت " آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.

شیطان براى گرفتن ایمان انسان و گمراه کردن او از راه هاى گوناگونى وارد مى شود تا به مقصود پلید خود برسد.

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: شیطان ممکن است به صورت جد و پدر انسان در آید و بگوید: از مذهب و ایمان خود دست بردار، زیرا من هم بر این دین بودم و اکنون مرا به واسطه آن عذاب مى کنند.سپس فرمود: از این جهت خویشان محتضر باید شهادتین را به او تلقین کنند و اعتقادات را به وى تذکر دهند؛ زیرا شیطان دشمنى آشکار براى انسان است .

وقتى انسان از دنیا مى رود باز شیطان دست از او بر نمى دارد و سعى مى کند به هر نحوى جنازه او را آزار دهد و انتقام خود را از او بگیرد.امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: مرده هاى خود را هرگز تنها نگذارید؛ زیرا شیطان با آنا

 ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: 19:24 :: توسط : معجزه دات کام

روش درست خوابیدن ازدیدگاه امیرالمومنین علی(ع)

 


حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام فرمود:
1- با وضو بخوابید که فرشتگان با روح شما تماس بگیرند، امّا اگر وضو نداشته باشید، با روح شما تماس نخواهند گرفت.
2- و فرمود:
قبل از خواب حتماً به توالت رفته و خود را سبک کنید و بعد از آن بخوابید.
زیرا گاهی مَثانه پُر است و شخص در خواب بوده و در زمان مناسب تخلیه نمی‏کند که دچار درد کلّیه و سنگ کلّیه می‏گردد.
3- و فرمود:
روش‏های خوابیدن چهار قسم است:
1- خوابیدن پیامبران، که بر پشت می‏خوابیدند و منتظر وحی پروردگار بودند.
2- خوابیدن مؤمن:
که بر دست راست و رو به قبله می‏خوابد.
3- خوابیدن پادشاهان و فرزندانشان:
که بردست چپ می‏خوابند تا از غذاهائی که می‏خورند لذّت ببرند.
4 - خوابیدن شیطان و پیروان او:
که بر رو می‏خوابند.
و فرمود:
هرگز بر رو نخوابید و اگر کسی را دیدید که بر رو خوابیده است او را بیدار کنید
.

 

اقسام خوابیدن

 


امام علی‏ علیه السلام در مسجد جامع کوفه حضور داشتند که مردی از اهل شام سئوالاتی را مطرح کرد،
و از آن جمله پرسید:
خواب چند قسم است؟
امام علی‏ علیه السلام پاسخ داد که:
خواب بر چهار قسم است:
اوّل - خوابیدن به روش پیامبران که بر پشت می‏خوابند و منتظر وحی می‏باشند.
دوم - خوابیدن مؤمن که رو به قبله و بر روی پهلوی راست می‏خوابد.
سوم - خواب پادشاهان و شاهزادگان که از فراوانی غذائی که خوردند بر پهلوی چپ می‏خوابند.
چهارم - خواب شیطان و دوستان شیطان، و هر دیوانه درد مندی که به روی می‏خوابند و شکم خود را به زمین می‏چسبانند.

امام علی و بهداشت و درمان
نویسنده : محمّد دشتي


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: 1:41 :: توسط : معجزه دات کام

حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام فرمود:
چند چیز است که باعث پریشانی می‏شود و چند چیز است که باعث توانگری می‏گردد.

امّا آنها که موجب فقر و پریشانی می‏شود:
 

1- تار عنکبوت را در خانه گذاشتن
2- در حمّام بول کردن
3- در حال جنابت چیزی خوردن
4- با چوب گز خلال کردن
5- ایستاده شانه کردن
6- خاکروبه را در خانه گذاشتن
7- قَسَمِ دروغ خوردن
8- زنا کردن
9- اظهار حرص کردن
10- خوابیدن در میان نماز مغرب و عشاء
11- خوابیدن بعد از صبح و پیش از طلوع آفتاب
12- دروغ بسیار گفتن
13- غنا و خوانندگی را شنیدن
14- مردی را که در شب سئوال (در خواست) کند چیزی ندادن
15- خرج را زیاده از اندازه کردن
16- با خویشاوندان بدی کردن

و امّا آنها که موجب توانگری و زیادتی مال می‏شود:
 

1- نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با یکدیگر بجا آوردن
2- بعد از نماز صبح و بعد از نماز عصر تعقیب خواندن
3- با خویشان نیکی و احسان کردن
4- داخل خانه را جاروب کردن
5- مال خود را با برادران مؤمن قسمت کردن
6- بامداد به طلب روزی رفتن
7- استغفار بسیار کردن
8- خیانت در مال مردم نکردن
9- سخن حقّ و راست گفتن
10- آنچه مؤذّن در اذان گوید از پی او گفتن
11- در بیت الخلاء سخن نگفتن
12- حِرص در طلب دنیا نداشتن
13- سپاسگذاری کردن از کسی که حقّی (نعمتی) بر او داشته باشد.
14- از قَسَمِ دروغ اجتناب کردن
15- پیش از طعام دست شستن
16- خوردن ریزه های غذا که در سفره می‏ریزد.

 

بهداشت و پاکیزگی

 

 

پرهیز از آب خوردن در ظروف شکسته

 


علی‏ علیه السلام در آن روزگاری که هنوز میکروب وانواع ویروس‏های زیان آور کشف نشده بود، و آلودگی‏ها معمولاً از طریق غذا و ظروف شکسته، به مردم منتقل می‏گردید، یک دستور العمل بهداشتی دارد که:
لاَ تَشْرِبوا الْماءَ مِن ثُلْمَةِ الاِْناءِ، وَ لا مِنْ عُرْوَتِهِ، فَاِنَّ الشَّیْطانَ یَقْعُدُ عَلَی العُروَةِ والثُّلْمَة
(از جای شکستگی ظروف، واز طرف دسته ظروف، آب نیاشامید، که شیطان در آنجاها می‏نشیند.)
در این رهنمود بهداشتی امام علی‏ علیه السلام موجودات موذی را با نام شیطانِ زیان رساننده، مطرح فرمود.

امام علی و بهداشت و درمان
نویسنده : محمّد دشتي
 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: 1:39 :: توسط : معجزه دات کام

 

كربلا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند.

حريم پاك

پيامبر اسلام (ص): كربلا پاك‌ترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگ‌ترين بقعه‏‌ها است والحق كه كربلا از بساط هاى بهشت است.

سرزمين نجات

پيامبر خدا (ص): پسرم حسين در سرزمينى به خاك سپرده مى‏شود كه به آن كربلا گويند، زمين ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است، چنانكه خدا ياران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.

مسلخ عشق‏

حضرت على (ع): كربلا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند.

عطر عشق‏

اميرالمومنين (ع): چه خوش‌بويى اى خاك! در روز قيامت قومى از تو به پا خيزند كه بدون حساب و بى‌درنگ به بهشت روند.

ستاره سرخ محشر

امام سجاد (ع): زمين كربلا در روز رستاخيز، چون ستاره مرواريدى مى‏درخشد و ندا مى‏دهد كه من زمين مقدس خدايم، زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.

كربلا؛ بيت‌المقدس‏


امام صادق (ع): كربلا از خاك بيت‌المقدس است.

فرات و كربلا

امام صادق (ع): سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.

كربلا كعبه انبياء


امام صادق (ع) هيچ پيامبرى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شوند، چنين است كه گروهى به كربلا فرود آيند و گروهى از آنجا عروج كنند.

كربلا، مصاف فرشتگان‏

امام صادق (ع): هيچ فرشته‏اى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شود، چنين است كه همواره فوجى از فرشتگان به كربلا فرود آيند و فوجى ديگرعروج كنند و از آنجا اوج گيرند.

راه بهشت‏

امام صادق (ع): جايگاه قبر امام حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است.

كربلا حرم امن‏

امام صادق (ع) فرمود: به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آن كه مكه را حرم قرار دهد.

زيارت مداوم‏

امام صادق (ع) فرمود: كربلا را زيارت كنيد و اين كار را ادامه دهيد، چرا كه كربلا بهترين فرزندان پيامبران را در آغوش خويش گرفته است.

بارگاه مبارك‏


امام صادق (ع) فرمود: آن «ساحل وادى ايمن» كه خدا در قرآن ياد كرده فرات است و «بارگاه با بركت» نيز كربلا است.

شوق زيارت‏


امام باقر(ع): اگر مردم مى‏دانستند كه چه فضيلتى در زيارت مرقد امام حسين عليه السلام است از شوق زيارت مى‏مردند.

حج مقبول و ممتاز


امام باقر (ع): زيارت قبر رسول خدا (ص) و زيارت مزار شهيدان، و زيارت مرقد امام حسين عليه السلام معادل است با حج مقبولى كه همراه رسول خدا (ص) بجا آورده شود.

تولدى تازه‏

امام باقر (ع): هر كس قبور شهيدان آل محمد (ص) را زيارت كند و مرادش از اين كار رضايت خدا و تقرب به پيامبر (ص) باشد، از گناهانش بيرون مى‏آيد مانند روزى كه مادرش او را زاده است.

زيارت مظلوم‏

امام باقر(ع): هر كس كه مى‏خواهد مسكن و مأوايش بهشت باشد، زيارت مظلوم ـ امام حسين ـ را ترك نكند.

شهادت و زيارت‏

امام صادق (ع): مرقد امام حسين عليه السلام را زيارت كنيد و با ترك زيارتش به او ستم نورزيد، چرا كه او سيد جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهيد است.

زيارت، بهترين كار

امام صادق (ع): زيارت قبر امام حسين عليه السلام از بهترين كارهاست كه مى‏تواند انجام يابد.

سفره‏هاى نور

امام صادق (ع):هر كس دوست دارد روز قيامت، بر سر سفره‏هاى نور بنشيند بايد از زائران امام حسين عليه السلام باشد.

شرط شرافت‏

امام صادق (ع): كسى كه مى‏خواهد در همسايگى پيامبر (ص) و در كنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زيارت امام حسين (ع) را ترك نكند.

زيارت، فريضه الهى‏

امام صادق (ع): اگر يكى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسين عليه السلام را زيارت نكند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترك كرده است؛ چرا كه حق حسين (ع) فريضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.

كربلا كعبه كمال‏

امام صادق (ع): هر كس به زيارت قبر امام حسين (ع) نرود تا بميرد، ايمانش ناتمام و دينش ناقص خواهد بود به بهشت هم كه برود پايين‌تر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.

از زيارت تا شهادت‏

امام صادق (ع): زيارت امام حسين عليه السلام را ترك نكن و به دوستان و يارانت نيز همين را سفارش كن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زياد كند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نميرى مگر با شهادت.

حديث محبت‏


امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه خدا خير خواه او باشد محبت حسين (ع) و زيارتش را در دل او مى‏اندازد و هر كس كه خدا بدخواه او باشد كينه و خشم حسين (ع) و خشم زيارتش را در دل او مى‏اندازد.

نشان شيعه بودن‏

امام صادق (ع): كسى كه به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال كند كه شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد او شيعه ما نيست و اگر هم از اهل بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود.

سكوى معراج‏

امام صادق (ع): هر كس كه به زيارت قبر حسين عليه السلام نايل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترين درجه عالى مقامان ثبت مى‏كند.

مكتب معرفت‏

حضرت امام موسى كاظم (ع): كمترين ثوابى كه به زائر امام حسين عليه السلام در كرانه فرات داده مى‏شود اين است كه تمام گناهان بخشوده مى‏شود. بشرط اين كه حق و حرمت ولايت آن حضرت را شناخته باشد.

همچون زيارت خدا

امام رضا (ع): كسى كه قبر امام حسين عليه السلام را در كرانه فرات زيارت كند، مثل كسى است كه خدا را زيارت كرده است.

زيارت عاشورا

امام صادق (ع): هر كس كه امام حسين عليه السلام را در روز عاشورا زيارت كند بهشت بر او واجب مى‏شود.

بالاتر از روسپيدى

امام صادق (ع): كسى كه شب عاشورا در كنار مرقد امام حسين عليه السلام سحر كند روز قيامت در حالى به پيشگاه خدا خواهد شتافت كه به خونش آغشته باشد، مثل كسى كه در ميدان كربلا و در كنار امام حسين عليه السلام كشته شده باشد.

رواق منظر يار

پيامبر خدا(ص): بدانيد كه اجابت دعا، زير گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان عليهم السلام از فرزندان اوست.‏

تربت و تربيت‏

امام صادق (ع): كام كودكانتان را با تربت حسين (ع) برداريد چرا كه خاك كربلا فرزندانتان را بيمه مى‏كند.

بزرگترين دارو


امام صادق (ع) فرمود: شفاى هر دردى در تربت قبر حسين عليه السلام است و همان است كه بزرگ‌ترين داروست.

تربت و هفت حجاب‏

امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت حسين عليه السلام حجاب‌هاى هفتگانه را پاره مى‏كند.

تسبيح تربت

امام صادق (ع): سجده بر تربت قبر حسين (ع) تا زمين هفتم را نور باران مى‏كند و كسى كه تسبيحى از خاك مرقد حسين (ع) را با خود داشته باشد، تسبيح گوى حق محسوب مى‏شود، اگر چه با آن تسبيح هم نگويد.

تربت شفا بخش

حضرت امام كاظم (ع): چيزى از خاك قبر من برنداريد تا به آن تبرك جوييد؛ چرا كه خوردن هر خاكى جز تربت جدم حسين (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت كربلا را براى شيعيان و دوستان ما شفا قرار داده است.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:, :: 17:2 :: توسط : معجزه دات کام

قصه توبه کنندگان (توبه آهنگر)

 


در كتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى كند از حسن بصرى (و در چند كتاب دیگر دیدم از مرحوم شیخ بهائى نقل مى كنند) كه گفت:
یك روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مى كند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سن دان مى گذاشت و با پُتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد ومى ساخت. چون مشاهده این كار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او كرد رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟
آن مرد گفت: نه.
گفتم چطور؟
گفت: یك ایّامى در حاینجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم. یكروز یك زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده منهم چون بهمان یك نظر فریفته جمالش شده بودم، در مقابل خواسته اش گفتم: اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم.
آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت.
روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیكه اشك میریخت، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم، دوباره بادست خالى برگشت، دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى كند كه بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تكرار كردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست كه از گرسنگى بى طاقت شده.
خلاصه وقتى كه نزدیك مى شد به من گفت: اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى كن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم:اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان كه بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم.
در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشك ریخت و گفت: من هرگز از این كارهاى حرام نكردم و چون دیگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه كه میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیك شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت: بشرط اینكه مرا بجایى ببرى كه هیچ كس ما را نبیند.
مرد آهنگر گفت: قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبیدم. همینكه خواستم از او بهره اى بردارم. دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى ؟ گفتم كدام شرط؟
گفت: مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبیند؟
گفتم: آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟
گفت: چطورى اینجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بینند اول خداوند عالم و غیر از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى كنند با این حال تو خیال میكنى اینجا كسى نیست كه ما را ببیند؟ بعدا گفت: اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند.
من از این سخن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو كه این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه كردم و از آن زن دست كشیدم و گندمى را كه میخواست باو دادم و مرخصش كردم. زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همینطور كه این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد كن از همان لحظه كه آن زن این دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بى اثر شد.

قصص التوابین یا داستان توبه كنندگان
نویسنده : على مير خلف زاده

 


داستان توبه کنندگان(توبه مرد بنى اسرائیلى)

 


در كتاب ثمراة الحیوة جلد سوم می نویسد:
در زمان حضرت موسى على نبینا و آله و علیه السّلام در بنى اسرائیل از نیامدن باران قحطى شد.
مردم خدمت حضرت موسى (ع) جمع شدند كه یا موسى باران نیامده و قحطى زیاد شده بیا و براى ما دعا كن تا مردم از این مشكلات درآیند.
حضرت موسى (ع) به همه مردم دستور داد كه در صحرائى جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا كنند كه خداوند متعال باران را برآنها نازل كند.
جمعیت زیادى كه زیادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا كردند خبرى از باران نشد.
حضرت موسى (ع) سر به آسمان كرد و فرمود خدایا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا مى كنیم چرا باران نمى آید؟! مگر قدرت و منزلت من پیش تو كهنه شده ؟!
خطاب رسید اى موسى، نه، در میان شما یك نفر است كه چهل سال مرا معصیت میكرد به او بگو از میان این جمعیت بیرون رود تا باران را بر شما نازل كنم.
فرمود خدایا صداى من ضعیف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعیت مى رسد.
خطاب شد اى موسى تو بگو من صداى تو را به مردم میرسانم حضرت موسى به صداى بلند صدا زد اى كسیكه چهل سال است معصیت خدا را میكنى برخیز از میان ما بیرون رو، زیرا خدا بخاطر شومى تو باران رحمتش را از ما قطع كرده.
آن مرد عاصى برخواست نگاهى باطراف كرد دید كسى بیرون نرفت، فهمید خودش است كه باید بیرون رود. باخود گفت چه كنم اگر برخیزم از میان مردم بروم، مردم مرا مى بینند و مى شناسند و رسوا مى شوم اگر نروم خدا باران را نازل نمى كند. همانجا نشست و از روى حقیقت و صمیم قلب از كارهاى زشت خود پیشمان شد و توبه كرد.
یكدفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانى آمد كه تمام سیراب شدند. حضرت موسى (ع) فرمود الهى كسیكه از میان ما بیرون نرفت چطور شد كه باران آمد خطاب شد سقیتكم بالّذى منعتكم به، به شماباران دادم بسبب آن كسیكه شما را منع كردم و گفتم از میان شما بیرون برود.
حضرت موسى (ع) فرمود: خدایا مى شود این بنده معصیتكار را به من نشان دهى ؟!
خطاب شد اى موسى آن وقتیكه مرا معصیت میكرد رسوایش نكردم حالا كه توبه كرده او را رسوا كنم حاشا من نمامین را دشمن مى دارم خودم نمامى كنم من ستار العیوب هستم بركارهاى زشت مردم روپوشى مى كنم خود بیایم آبرویش را بریزم.

قصص التوابین یا داستان توبه كنندگان
نویسنده : على مير خلف زاده



قصه توبه کنندگان(توبه نصوح)

 


در كتاب انوار المجالس صفحه 432 داستان زیر نوشته بود: (نَصوح) مردى كوسج (بى ریش) و مانند زنان داراى دوپستان بود او در یكى از حمامهاى زنانه آن زمان كارگرى مى كرده، و شستشوى این زن و آن زن را به عهده داشته.
نصوح به اندازه اى چابك و تردست بوده است كه همه زنها مایل بودند كارشان را او عهده دار شود، خورده خورده آوازه نصوح، بگوش دختر پادشاه وقت رسید، میل كرد كه وى را از نزدیك ببیند.
فرستاد حاضرش كردند، همینكه دختر پادشاه وضعش را دید پسندید و شب او را نزد خود نگهداشت، روز بعد دستور داد حمامى را خلوت كنند و از ورود اشخاص متفرقه بآنجا جلوگیرى نمایند. سپس نَصوح را بهمراه خود بحمام برد و تنظیف خودش را به او محول نمود.
از قضا دانه گرانبهائى از دختر پادشاه، در آنحمام مفقود گشت از این پیش آمد دختر پادشاه در غضب شد و به دو تن از خواصش فرمان داد كه همه كارگران را تفتیش و بازرسى كنند، تا بلكه آن دانه گرانبها پیدا شود. طبق این دستور ماءمورین، كارگران را یكى بعد از دیگرى مورد بازدید خود قرار دادند. هینمكه نوبت به نَصوح رسید، با اینكه آن بیچاره روحش خبرنداشت ولى از اینجهت مى دانست كه اگر تفتیشش كنند كارش به رسوائى كشیده خواهد شد به خاطر همین هم حاضر نشد كه تفتیشش كنند. لذا به هر طرف كه ماءمورین مى رفتند تا دستگیرش كنند، او به طرف دیگر فرار مى كرد و این عمل او به آنها اینطور نشان مى داد كه دانه را او ربوده و از این نظر ماءمورین براى دستگیرى او اهمیت بیشترى قائل بودند.
نصوح هم چون تنها راه نجات را این دید كه خود را در میان خزانه حمام پنهان كند ناچار خودش را بداخل خزانه رسانید، و همینكه دید ماءمورین براى گرفتنش به خزانه وارد شدند و فهمید كه دیگر كارش تمام است و الا ن است كه رسوا شود، بخداى متعال از ته دل توجه عمیقى نمود و از روى اخلاص از كرده هاى خود توبه كرد و دست حاجت بدرگاه الهى دراز نمود و از او خواست كه از این غم رسوائى نجاتش دهد.
به مجرّد اینكه نصوح حال توبه و استغفار پیدا كرد و از كرده خود پشیمان گشت، ناگهان از بیرون حمام صدائى بلند شد كه دست از این بیچاره بردارید چون دانه پیدا شد. پس، از او دست كشیدند و نصوح خسته و نالان شكر الهى را بجا آورده از خدمت دختر مرخص شد و به خانه خود رفت و هر چه مال كه از راه گناه در آورده بود، همه را بین فقراء قسمت كرد و چون اهالى شهر از او دست بردار نبودند دیگر نمى توانست در آن شهر بماند. و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج شده و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختیار نمود، و بعبادت خدا مشغول گردید.
اتّفاقا شبى در خواب دید كسى به او مى گوید: اى نصوح چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است ؟!
تو باید طورى كنى كه گوشتهاى بدنت بریزد، همینكه نصوح از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و بدین وسیله خودش را از گوشتها بكاهاند.
این برنامه را نصوح مرتبا عمل كرد، تا پس از مدّتى كه گذشت در یكى از روزها همانطوریكه مشغول به كار بود چشمش به میشى افتاد كه در آن كوه چرا مى كند، از این امر به فكر فرو رفت. كه آیا این میش از كجا آمده و از آن كیست ؟! تا آنكه عاقبت با خود اندیشید كه این میش قطعا از چوپانى فرار كرده و به اینجا آمده پس بایستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پیدا شود و باو تسلیمش نمایم، لذا رفت و آن میش را گرفت و درجائى پنهانش كرد، و از همان علوفه و گیاهان كه خود مى خورد بآن نیز مى خورانید تا اینكه صاحبش آید و از او مواظبت هم میكرد كه آن میش گرسنه نماند. چونكه چند روزى بهمین منوال گذشت آن میش به فرمان الهى به تكلم و حرف آمد و گفت:
اى نصوح خدا را شكر كن كه مرا براى تو آفریده سپس از آن وقت به بعد نصوح از شیر میش مى خورد و عبادت مى كرد تا موقعیكه اتفاقا عبور كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى نزدیك به هلاكت بودند به آنجا افتاد. همینكه نصوح را دیدند از او آب خواستند.
نصوح گفت: شماها ظرفهایتان را بیاورید تا من به جاى آب شیرتان دهم مردم ظرف مى آوردند و نصوح آنها را از شیر پركرده به آنان رد مى كرد و به قدرت الهى هیچ از آن كم نمى شد بدین وسیله نصوح آن گروه را از تشنگى نجات داد. بعدا راه شهر را بآنها نشان داد.
كاروانیان راهى شهر شدند و هریك از مسافرین در موقع حركت در برابر خدمتى كه آقاى نصوح به آنان كرده بود احسانى نمودند و چون راهى كه نصوح به آنها نشان داده بود نزدیكتر بشهر بود. آنها براى همیشه آمد و رفت خود را از آنجا قرار دادند. بتدریج سایر كاروانها هم بر این راه مطلع شدند. آنها نیز ترك راه قدیمى نموده همین راه را اختیار كردند. قهرا این رفت و آمدها درآمد سرشارى براى نصوح تولید مى نمود، و او از محل این درآمدها بناهائى ساخت و چاهى احداث كرد و آبى جارى نمود و كشت و زراعتى بوجود آورد و جمعى را هم در آن منطقه سكونت داد، و بین آنها بساط عدالت را مقرر فرمود و برایشان حكومت مى كرد و جمعیتى كه در آن محل سكونت داشتند همگى به چشم بزرگى بر نصوح مى نگریستند.
رفته رفته آوازه و حسن تدبیر نصوح به گوش پادشاه وقت كه پدر آن دختر بود، رسید. از شنیدن این خبر به شوق دیدنش افتاد لذا دستور داد تا وى را دعوت بدربار كنند. همینكه دعوت پادشاه به نصوح رسید اجابت نكرد و گفت مرا با دنیا و اهل دنیا كارى نیست. و از این رفتن به دربار عذر خواست مامورین وقتى سخن نصوح را به پادشاه زدند بسیار تعجب كرد واظهار داشت حال كه او براى آمدن عذر دارد پس چه خوب است ما نزد او رویم و قلعه نوبنیادش را مشاهده كنیم. لذا با خواصش بسوى اقامتگاه نصوح حركت كردند.
همینكه به آن محل رسیدند به قابض الارواح امر شد كه جان پادشاه را بگیر و به زندگانى وى خاتمه دهد، پادشاه بدرود حیات گفت.
این خبر به نصوح رسید دانست كه وى براى ملاقات او از شهر خارج شده لذا در تجهیزات و مراسم تشییع جنازه اش شركت كرد، و آنجا ماند تا به خاكش سپردند و از این رو كه پادشاه پسرى نداشت اركان دولت مصلحت را در این دیدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند پس چنان كردند و نصوح را به زور به پادشاهى منصوب كردند.
نصوح هم چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانید و بعد هم با همان دختر پادشاه كه قبلا گفتیم ازدواج كرد. چون شب زفاف رسید و در بارگاهش نشسته بود، ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت، چند سال قبل از این به كار شبانى و چوپانى مشغول بودم و میشى از من گم شده بود و اكنون آن را در نزد تو یافته ام، مالم را به من رد كن.
نصوح گفت: همینطور است الا ن امر مى كنم به تو میش را تسلیم كنند. شخص تازه وارد بار دیگر گفت چون میش مرا نگهدارى كردى هرآنچه از شیرش را خورده اى بتو حلال باد ولى آن مقدار از منافعى كه به تو رسیده نیمى از آنِ تو باشد، باید نیم دیگرش را به من تسلیم دارى.
نصوح دستور داد تا آنچه از اموال منقول و غیر منقول كه در اختیار دارد نصفش را به وى بدهند و منشیان را دستور داد تا كشور را نیز بالمناصافه بینشان تقسیم كنند سپس از چوپان معذرت خواهى كرد تا بلكه زودتر برود. در آن موقع شبان گفت: اى نصوح فقط یك چیز دیگر مانده كه هنوز قسمت نشده ؟! نصوح پرسید كدام است ؟!
چوپان گفت همین دختریست كه به ازدواج خود در آوردى چون آن هم از منفعت میش من است.
نصوح گفت: چون قسمت كردن او، مساوى با خاتمه دادن به حیات وى است بیا و از این امر درگذر؟ شبان قبول نكرد باز گفت: نصف دارائى خودم را به تو مى دهم، تا از این امر درگذرى، این مرتبه هم قبول نكرد. نصوح اظهار داشت تمام دارائى خود را مى دهم تا از این امر صرف نظر كنى، باز نپذیرفت. ناچار جلاّد را طلبید و گفت: دختر را به دو نیم كن. سپس جلاد شمشیر را كشید تا بر فرق دختر زند دختر از وحشت لرزید و جزع كرد و از هوش رفت.
در این هنگام شبان جلو جلاد را گرفت و خطاب به نصوح كرد و گفت بدان نه من شبان و نه آن میش است بلكه ما هر دو ملكى هستیم، كه از براى امتحان تو فرستاده شده ایم، سپس در آنموقع، میش و چوپان هر دو از نظر غائب شدند. نصوح شكر الهى را بجا آورد و پس از عروسى تا مدتى كه زنده بود عبادت و سلطنت مى كرد و بعضى گفته اند آیه شریفه: تُوبُوا اِلَى اللّه تَوْبَةً نَصُوحا " 2 " اشاره به توبه چنین شخصى است.
از این داستان نتیجه مى گیریم، اگر كسى توبه كند خداوند متعال امور دنیا و آخرت او را اصلاح خواهد كرد و دعایش را مستجاب مى كند و او را در بین مردم و ملائكه عزیز و سربلند مى نماید و بزرگترین پاداش را بعد از امتحان در دنیا و آخرت به او عنایت مى نماید.

قصص التوابین یا داستان توبه كنندگان
نویسنده : على مير خلف زاده


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:, :: 16:48 :: توسط : معجزه دات کام

 

لواط كاران، همجنس بازان جنازه شان بعدازسه روز به قوم لوط ملحق مى شود....

 

غلامی راآوردندپیش عمروگفتند:اومولایش راکشته است.عمرامرکردغلام رابه عنوان قصاص بکشند.

حضرت علی(ع)ازجریان باخبرشد،غلام راخواست وازاوپرسید:آیاتومولایت راکشته ای؟

گفت:آری.

حضرت فرمود:چرااوراکشته ای؟

گفت:اوبه خاطرامیال نفسانی آمدپیش من وبرمن غلبه کردوبامن لواط کردمن هم اوراکشتم.

حضرت ازاولیای مقتول پرسید:آیااورادفن کرده اید؟گفتندبله.پرسید:چه موقع اورادفن کرده اید؟گفتند:همین الان.

حضرت به عمرگفت:این غلام راحبس کن تاسه روز ودستوردیگری درمورداوجاری نسازتاسه روزتمام شودبعدازسه روزبه اولیای مقتول بگوتابیاینداینجا.

وقتی سه روزتمام شداولیای مقتول آمدندپیش حضرت علی(ع)وبه اتفاق عمررفتندسرقبرمقتول.

حضرت ازاولیای مقتول پرسید:قبرمقتول شمااین است؟گفتند:بله.

فرمود:قبررابکنید.قبرراکندندتابه لحدرسیدند.حضرت فرمود:جنازه رابیرون آورید.به داخل قبرنگاه کردنددیدندکفن مقتول هست اماخودش نیست،گفتند:جنازه ای درقبرنیست.

حضرت علی(ع)گفت:الله اکبرالله اکبر.

قسم به خدامن دروغ نمی گویم،زیراازرسول خدا(ص)شنیدم که می فرمود:هرکس ازامت من عمل قوم لوط راانجام دهدوباهمین حال بمیردبه اومهلت داده می شودتادرقبرقرارگیرد،وقتی درلحدقبرقرارگرفت بیش ازسه روزدرآنجانمی ماندبعدازآن اوراپیش قوم لوط می برندودرروزقیامت هم باقوم لوط محشورمی شوند.

بحارالانوار،جلد۴،ص۲۳۰،باب۷۱ص۲۷.

وخداوندتوبه پذیرومهربان است!

* * * * * * * * * *

سیردربرزخ یکی ازعالمان


بعد از دیدن احوال زناكاران، هدایت مرا به سرزمین بلاها و عذابها، برد. جائى كه تنها غضب الهى، حكمفرما بود و بس.
- سرزمینى كه از كیلومترها، بوى بد و تعفن، شما را مى آزرد. اگر نبود عطر محمدى، از آن بوى بد بى هوش مى شدم. اما خدا را شكر همین كه بوى بد آن سرزمین به مشامم رسید از آن عطر زدم و دیگر بوى تعفن، احساس نمى كردم.
- مردمانى را دیدیم كه به انواع عذبها گرفتار بودند، فریاد سوختنهاى، اهل آنجا آسمان را پر كرده بود. كسى به فریادشان نمى رسید.
- هر كدام از اهل این سرزمین را در تابوتهایى كه با میخهاى آهنین از شش طرف احاطه كرده بود، قرار داده بود و آنگاه بر سر آنها مى كوبیدند تا در لا به لاى این میخهاى فشرده در تابوت، جاى بگیرند.
- از شدت عذاب، عرق از سراسر تابوتها، بیرون مى زد. از این عرقها بوى تعفن شدیدى مى آمد آنقدر بوى آن بد بود كه ذره اى از آن در دنیا، چهارصد ملت را هلاك مى كرد. "

- از ین همه عذاب تعجب كردم و از هدایت پرسیدم:
این بدبختهاى زبون مگر چه كردند كه این همه عذاب بر آنها وارد مى شود؟
هدایت: اینجا كسانى را از معصیت كاران مى آورند كه یا به عمل قبیح لواط مرتكب شدند و یا زناكارانى كه از ناحیه پشت زنا كردند.
- حال اگر توضیح بیشترى مى خواهى از یكى از آنها بپرس. گفتم: با اجازه من سوالى از یكى از همجنس بازان بپرسم.
هدایت: بفرما.
سپس من سراغ یكى از همجنس بازان رفته و خطاب به او گفتم: آیا شما از خداوند بزرگ شرم نكردید؟
همجنس باز: اگر خجالت مى كشیدیم كه جاى ما این جا نبود، ما كار خیلى بدى، مرتكب شدیم ما كارى كرده ایم كه در اینجا در میان قوم لواط بر سر مى بریم و هر عذابى كه آنها مى بینند ما هم مى بینیم.
گفت: شما مسلمان بودید؟
گفت: بله، ما مسلمان بودیم.
گفتم: مگر از بزرگان و پیشوایان دین نشنیدید كه فرمودند: لواط كفر است یعنى لواطگر و كافر جایگاهش جهنم ابدى است. "

گفت: چرا شنیده بودیم.
گفتم: مگر نشنیده بودى، پیامبر اسلام فرمود: هر كس پسری را از روى شهوت ببوسد خداوند او را در روز قیامت با آتش جهنم لجام مى كند. "

- یك بوسه با شهوت این همه عقوبت دارد چه رسد به لواط!!!
گفت: بیش از این مرا مسوزان، ما همه چیز را مى دانستیم اما چه كنیم كه خود را فریفتیم.
گفتم: از كى شما را به این سرزمین، ((یعنى سرزمین قوم لوط)) منتقل كردند؟
گفت: ما را بعد از سه روز، هم اینكه به ((عالم برزخ )) منتقل شدیم به ((قوم لوط)) ملحق كردند "

و از آن لحظه تاكنون، با انواع عذابها كه مى بینى ما را تعذیب مى كنند.
گفتم: آیا از لذت گناه به یاد دارى؟
گفت: به خدا یك لحظه از آن لذتها به خاطرم نمى آید، اینجا چنان مى زنند، هر غلطى كه كرده ایم از دماغمان بیرون بریزد، این جا ما تاوان بدیهایى كه در دنیا مرتكب شدیم مى دهیم.
گفتم: چرا توبه نكردى؟
گفت: من فكر مى كردم توبه ام پذیرفته نمى شود و از رحمت الهى ناامید شدم را با خود گفتم: حالا كه من آلوده شدم، دیگر راه برگشت و توبه نیست و بعد با خود نتیجه گیرى كردم و گفتم حالا كه راه برگشت نیست لااقل، كیف خودمان را بكنیم و به همین علت كه محضرتان عرض شد هر روز بدتر از روز قبل به كارهاى زشت و الواطى پرداخته و بر گناهانمان افزودیم تا جایى كه دیگر جز به گناه فكر نكرده و چیزى كه به یاد نمى آوردیم یاد خدا بود، تا اینكه اجلم رسید و مرا قبض روح كردند و از وقتى كه من به ((عالم برزخ )) منتقل شدم، تا ین لحظه، عذاب دردناك و غیر قابل تحمل را بر ما وارد مى آورد و هیچ زمانى، خلاص نخواهیم شد. "

گفتم: البته، عذاب اصلى شما براى قیامت مانده و در قیامت اگر خلاص نشوید، كه نمى شوید باید الى الابد، جهنمى باشید و چرا كه گناهان تمام پرونده شما را پر كرده و اگر هم گاهى، از خوبى انجام دادید آن را از بین بردید. "

همجنس باز: آیا به راستى راه توبه براى ما بود؟ گفتم: البته كه راه توبه براى شما باز بود، اگر چه خیلى گناه شما بزرگ بوده و هست اما هر كس به درستى از اعمال بد، پشیمان شود و برگردد، خداوند بخشنده، او را مى بخشد و خداوند به پیامبر مكرمش فرمود: نبى ء عبادى اءنى اءنا الغفور الرحیم.
- مى دانى معناى این فرمایش یعنى چه؟ یعنى اى پیامبر به بندگانم خبر بده بدرستیكه من بسیار بخشنده و مهربانم، (یعنى اى بنده هاى گنهكار، گناهانتان هر چند بزرگ و هر چه زیاد باشد، در رحمتم به روى شما باز است، توبه كنید، خودم شما را مى بخشم. از من بخشنده تر و مهربانتر سراغ دارید؟
همجنس باز، گریه كرد و خیلى هم گریه كرد و سرش را پایین انداخت و در حالى كه بغض گلو، نمى گذاشت حرفى بزند گفت:
اگر ما حرف خدا و رسولش را گوش مى دادیم و یا عقلمان را به كار مى بستیم، و به عواقب گناهان، فكر مى كردیم حالا، جاى ما اینجا نبود. "

گفتم: بله، اگر فكر مى كردید! اما فكر نكردید همان طور كه در دنیا مردمانى هستند، گناه مى كنند و فكر این روز را نمى كنند اما به زودى مى فهمند. "

سفر به عالم برزخ
نویسنده : على رضا اسداللهى فرد
 

% % % % % % % %

 

لواط از جمله گناهان کبیره است وعمل زشتی است كه از زمان قوم لوط رواج پيدا كرده است .

آنهاپایه گذار این عمل زشت بودند به طوری که قبل از آنان در هیچ قوم وملتی سابقه نداشته است..این عمل زشت بر خلاف طبیعت انسان بوده و موجب سقوط و انحطاط انسان می شود و او را به نا پاکی هاسوق می دهد .

اسلام هم به شدت با آن مبارزه کرده و حکم اعدام برای لواط کننده داده است. ممنوعیت لواط با توجه به ضررهای روحی و بهداشتی آن از خدمات بزرگ ادیان الهی به بشریت است .

ماجراي قوم لوط در چندين سوره قرآن از جمله سوره" هود" و" حجر" و" شعراء" و" انبياء" و" نمل" و" عنكبوت" آمده است. قبل از اسلام در کتاب مقدس ( تورات ) داستان حضرت لوط و ما جرای آمدن رسولان الهی به منزلش و... ذکر شده است . به نظر می رسد که این مطلب را نمی توان جزء اعجاز علمی قرآن دانست.

اگرچه در تعالیم الهی این امر ممنوع بوده است ولی امروزه علم توانسته است به بخشی از مضرات این عمل زشت دست یابد .

از جمله دانشمندان در یافته اند که بسياري از بيماري هاي خطرناك تناسلي از طريق روش هاي نادرست و تعدد روابط جنسي، قابل بسط و انتشار در جوامع بشري هستند؛ بيماري هايي از قبيل ايدز، سفليس، سوزاك، هپاتيت از جمله اين بيماري ها هستند.

برخي از بيماري ها در بين افرادي كه هم جنس گرا هستند بيشتر ديده مي شود؛ براي مثال امروزه معلوم شده است كه شيوع بيماري پاركينسون در بين مرد هايي كه لواط مي كنند بيشتر از مردم عادي است.


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:54 :: توسط : معجزه دات کام

 


28- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:المحتكر ملعون فى الدنیا و الآخرة.
فرمود: احتكاركننده ملعون دنیا و آخرت است.


29- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:الاحتكار فى عشرة البّر والشعیر و التمر و الزبیب و الذرة و السمن و العسل و الجبن و الجوز و الزیت.
فرمود: در ده چیز احتكار(كالایى را ذخیر كردن تا در موقع مناسب گران تر به فروش برسانند)است: 1. گندم 2. جو 3. خرما 4. كشمش 5. ذرت 6. روغن 7. عسل 8. پنیر 9. گردو 10. روغن زیتون


30- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا لم یكن للمرء تجارة الاّ فى الطعام طغى و بغى.
فرمود: اگر انسان به غیر تجارت مواد غذایى، تجارت دیگرى نداشته باشد دچار طغیان و معصیت مى شود.
علتش این است كه اگر تاجر فقط مواد غذایى و خوراكى مردم را در اختیار داشته باشد ممكن است روزى طمع كرده آن را احتكار كند و یا گران بفروشد.


31- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من جمع طعاما یتربّص ‍ به الغلآء اءربعین یوما فقد برى من اللّه و برىِ اللّه منه.
فرمود: كسى كه یك ماده غذایى را به امید این كه گران شود و گران بفروشد، چهل روز نگه دارد، او از خداوند دور شده و خداوند هم از وى برى خواهد بود.


32- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من احتكر على المسلمین طعاما ضربه اللّه تعالى بالجذام والافلاس.
فرمود: كسانى كه موادغذایى مسلمانان را احتكار كنند، خداى متعال آنان را به بیمارى جذام و بیچارگى دچار خواهد كرد.
در واقع پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم، محتكرین موادغذایى را نفرین كرده اند.


33- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:تسحروا فانّ السحور بركة.
فرمود: سحرى بخورید كه خیر و بركت در سحرى خوردن است.


34- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:سحروا خلاف اءهل الكتاب.
فرمود: برخلاف اهل كتاب (یهودى و نصارى )كه سحرى نمى خورند، سحرى بخورید.


35- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالهریسة فانّها تنشط للعبادة اربعین یوما و هى التى نزلت علینا بدل مائدة عیسى.
فرمود: بر شما باد خوردن حلیم (غذایى كه از گندم و گوشت كوبیده شده، تهیه مى شود)كه نشاط دهنده ى انسان در راه عبادت و بندگى تاچهل روز است و حلیسم خوراكى است كه در عوض مائده اى بر عیسى علیه السّلام برایم فرستاده شد.
یعنى ارزش حلیم چون ارزش مائده ى آسمانى بر عیسى علیه السّلام است.


36- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لاتقطعوا الخبز بالسكین و اكرموه فانّ اللّه تعالى اءكرمه.
نان را با كارد مبرید و گرامى بداریدش، چنان كه خداى متعال آن را گرامى و ارزشمند داشت.


37- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ثلث لقمات بالملح قبل الطعام تصرف عن ابن آدم اثنین و سبعین نوعا من البلاء منه الجذام و البرص.
فرمود: سه لقمه با نمك خوردن قبل از غذا، هفتاد و دو بیمارى هم چون جذام و برص (نوعى بیمارى پوستى ) را از بنى آدم دفع مى كند.


38- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل الملح قبل كل شى دفع اللّه عنه ثلثمائة و ثلثین نوعا من البلاء اهونها الجذام.
فرمود: كسانى كه قبل از خوردن هر چیز، مقدارى نمك مى خورند خداى متعال سى صد و سى نوع بلا و بیمارى كه كم ترین آن بلاها، جذان است، را از وى دور كند.
نمك علاوه بر این كه طعه دهنده ى غذا است، یكى از املاح لازم براى بدن است. نمك یا همان كلرید سدیم در معده و اثنى عشر تجزیه شده و اسید كلریدریك معده را درست مى كند، كه كمك كننده ى هضم غذاست. عملكرد دیگر نمك برقرارى فشار اسمزى بین مایعات و سلول هاى بدن است. قابل ذكر است كه خوردن نمك براى كسانى كه سالم هستند در نظر گرفته شده، و براى كسانى كه به تجویز پزشك، مصرف نمك مضر شناخته شده باید از خوردن آن خوددارى كنند.


39- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:افتتحوا بالملح فانّه دواء من سبعین دآء.
فرمود: خوردن را با نمك آغاز كنید كه آن دواى هفتاد درد است.
شاید مراد از هفتاد یا سیصد و سى از جهت نفع بى شمار این ماده غذایى است نه آن كه دقیقا هفتاد درد را درمان كند و در محاورات عمومى به كاربردن چنین اصطلاحى در همه ى زبان ها معمول است. مثلا مى گویند: صد بار آمدم نبودى؟ یعنى زیاد آمدم.


40- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءفضل الصدقة اءلماء.
فرمود: بهترین صدقات آب است.
در قدیم خصوصا در سرزمین حجاز، هیچ كیمیایى چون آب ارزشمند نبود، حضرت سفارش فرمود تا آب را به عنوان صدقات جاریه قرار دهند، لذا متموّلین در گذشته با ساختن آب انبار و قنات و مانند آن و وقف آن براى عموم سعى در ایجاد صدقه جاریه داشتند. ضمنا احادیث در این باب بسیار است.


41- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا اشتهیتم الماء فاءشربوه مصّا و لا تشربوه عبّا.
فرمود: هنگامى كه میل به آب داشتید (تشنه بودید) آن را به مكیدن (جرعه جرعه ) بنوشید آن را لاجرعه (یك باره ) نیاشامید.
یعنى یك لیوان آب را یك نفس وارد معده نكنید، بلكه جرعه جرعه بنوشید تا آب، این مایع حیاتى بر بدنتان گوارا باشد.


42- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءلعب یورث الكبّاد.
فرمود: نوشیدن لاجرعه ى آب براى كبد (جگر سیاه ) مضر است.
تصور كنید: یك لیوان آب یخ صفر درجه یك باره وارد معده شود و كبد این غده ى حساس بدن، كه باید با درجه ى حرارت معین كار كند، در اثر هم جوارى با معده چه بلایى به سرش مى آید.


43- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من تعوّد كثرة الطعام و الشراب قسى قلبه.
فرمود: كسى كه خود را به پرخوردن و زیاد نوشیدن عادت دهد، سنگ دل مى شود.


44- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اذا شرب اءحدكم المآء وتنفس ثلاثا كان آمنا.
فرمود: اگر هنگام نوشیدن آب، حداقل سه بار تنفس كنید، سلامتى خویش ‍ را تاءمین كرده اید.


45- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:شرار امّتى الّذین یاكلون مخاخ العظام.
فرمود: اشرار امّت من كسانى هستند، كه مغز استخوان مى خورند.


46- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:انّ ابلیس یخطب شیاطینه و یقول علیكم باللّحم و المسكر و النسا فانّى لااجد اجماع الشّرّ الّا فیها. " 2 "
فرمود: شیطان رجیم به شیطان ها (انسان هاى معصیت كار) مى گوید: بر شما باد خوردن گوشت و شراب و زن و من هیچ اجماعى را شرتر از این نیافتم.


47- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم باكل الجزور.
فرمود: بر شما باد خوردن بره هاى چاق و فربه.
چون احتمال بیمارى در حیوانات لاغر بیش تر است.


48- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اللّحم ینبت اللّحم و من ترك اللّحم اربعین صباحا سآء خلقه.
فرمود: خوردن گوشت باعث روییدن گوشت در بدن مى شود و اگر كسى چهل روز خوردن گوشت را ترك كند، بداخلاق و عصبى خواهد شد.
چون یك سرى ویتامین ها و پروتئین هاى مهم و ضرورى بدن در گوشت قرمز است اگر مصرف آن قطع شود پروتئین ها و ویتامین هاى ضرورى به خصوص ویتامین B12 و... كه بیش تر در گوشت، آن هم گوشت قرمز است، به بدن نمى رسد. هم چنین بیش ترین منبع آهن بدن نیز در گوشت قرمز و جگر است. بیش تر كسانى كه گوشت خوار نیستند دچار كم خونى مى شوند. علاوه بر آن موجب بیمارى جسمى و روحى است كه باعث بدخلقى فرد نیز خواهد شد.


49- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من ترك اءكل المیتة و الدّم و لحم الخنزیر عند الاضطرار و مات فله النّار خالدا مخلدا.
فرمود: كسى كه در هنگام ضرورت یعنى هنگامى كه هلاكتش قطعى است از خوردن گوشت حیوان مرده و یا خون و گوشت بوزینه اِبا كند و بمیرد در آتش جهنّم مخلد خواهد بود.
زیرا این عمل نوعى خودكشى است. و این حدیث نشان دهنده ى اهمیت حیات انسان است.


50-قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لا تقطعوااللحم بالسكین على الخوان فانه من صنع الاعاجم و انهشوه نهشا فانه اهناء و امرو.
فرمود: گوشت را با چاقو نبرید كه بر سفره بگذارید زیرا این كار از كارهاى عجم است، بلكه گوشت را كوبیده مصرف كنید كه بر شما گواراتر است.
شاید قطعه قطعه كردن گوشت با چاقو، مصرف آن را در سفره مشكل مى كرده، لذا حضرت فرمود: براى مصرف راحت تر و نیز خوشمزه تر بودن، آن را بكوبید. چنان كه امروز در بین ایرانیان آب گوشت را این گونه مى كنند. برخلاف بیفتِك اروپاییان كه گاهى با كارد و چنگال هم نمى توان مصرف كرد.

 

 

 روایت 51 تا 100

 


51- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لاتاكلوا من صید المجوس الا المسك.
فرمود: از شكار و صید مجوس به غیر ماهى مخورید.
زیرا در اسلام براى صید قوائد و قوانینى وضع شده است كه مجوس آن را در هنگام صید رعایت نمى كنند.

 


52- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل اللحم اءربعین یوما صباحا قسى قلبه.
فرمود: كسى كه چهل روز ((پى در پى )) گوشت بخورد سنگ دل شود. در حدیث 48 سفارش شده بود كه در مدت چهل روز، خوردن گوشت را ترك نكنید. و در این حدیث سفارش شده به این كه در مدت چهل روز پى در پى خوردن گوشت هم صحیح نیست، جالب است كه در هر دو حدیث به اثر گوشت بر بدن و اخلاق و قلب انسان اشاره شده است.


53- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اوحى اللّه تعالى الى نبى من انبیائه حین شكى الیه ضعفه ان اطبخ اللحم. مع اللبن فانى قد جعلت الشفاء و البركة فیهما.
فرمود: هنگامى كه یكى از پیامبران از ضعف بدن خود به خدا شكایت برد خداوند به وى وحى فرستاد كه گوشت را با شیر بپزد و فرمود: كه من در گوشت و شیر شفا و بركت قرار داده ام.


54- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:الارز فى الاطعمة كالسید فى القوم و انا فى الانبیاء كالملح فى الطعام.
فرمود: برنج در بین خوراكى ها چون سرور قوم است در بین قوم خود و من در بین انبیا مانند نمك در طعام هستم.


55- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل الفاكهة و ترالم تضرهُ.
فرمود: اگر كسى فقط میوه بخورد زیان نخواهد دید.


56- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ادهنوا بالبنفسج فانه بارد بالصیف حار فى الشتآء.
فرمود: روغن بنفشه مصرف كنید كه در تابستان خنك و در زمستان گرم است.
دو نكته را توضیح دهم - یكى این كه لغت بنفسج معرب بنفشه است و نشان از آن دارد كه این لغت از زبان فارسى وارد زبان عربى شده است، هم چون لغت برنامج كه معرب برنامه است، و نیز كلمه ى مهرجان كه معرب كلمه مهرگان است. نكته ى دوم آن كه، طبیعت سرد و گرم كه در طب پیامبر صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم و نیز در طب بوعلى سینا طبیب ایرانى و به طور كلى در طب قدیم وجود داشت متاءسفانه در طب جدید به طور كلى منكر این نوع تقسیم بندى شده اند.


57- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اسقوا نسآئكم الحوامل با لالبان فانها تزید فى عقل الصبى.
فرمود: به زنان حامله ى خود شیر بنوشانید زیرا موجب افزایش عقل در كودكش خواهد شد.


58- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا شربتم اللبن فتمضمضوا فان فیه دسما.
فرمود: هنگامى كه شیر نوشیدید، دهان خود را با مضمضه كردن بشویید زیرا چربى شیر در بین دندان ها موجب فساد دندان و دهان خواهد شد.


59- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ثلاثة لاترد الوسادة و اللبن و الدهن.
فرمود: سه (پیشنهاد) را رد نكنید:1- متكا(كه براى تكیه دادن مهمان به پشت او قرار مى دهند.)2- شیر خوردن 3- روغن.


60- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:الجبن دآء و الجوز دآء فاذا اجتمعا معاصارا دوآء.
فرمود: خوردن پنیر و نیز خوردن گردو به تنهایى موجب مرض است اما وقتى هر دو را با هم استفاده كنید سبب درمان خواهد شد.


61- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:شرب اللبن محض ‍ الایمان.
فرمود: نوشیدن شیر بهره اى از ایمان است.


62- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالالبان فانها تمسح الحر عن القلب كما یلسح الاصبع العرق عن الجبین و تشد الظهر و تزید فى العقل و تذكى الذهن و تجلوا البصر و تذهب النسیان.
فرمود: بر شما باد خوردن شیر، زیرا: عطش از قلب بزداید چنان كه انگشتان دست عرق از پیشانى پاك كند و كمر قوى دارد و عقل افزاید و ذهن را صاف و روشن نماید و چشمان نورانى گرداند و فراموشى زایل كند.


63- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:عشر خصال تورث النسیان اكل الجبن و اكل سور الفارة و اكل التفاح الحامض و الجلجلان و الحجامة على النقرة و المشى بین المراءتین و النظر الى المصلوب و قرائة لوح المقابر و شدة الاحزان و كثرة المعاصى.
فرمود: ده چیز سبب فراموشى است: خوردن پنیر(بدون مغز گردو)، نیم خورده ى موش، سیب ترش، گشنیز سبز، خون گرفتن از برجستگى پشت گردن، بین دو زن راه رفتن، نگاه كردن به انسان دار آویخته، بسیار خواندن سنگ قبرها، بسیار غصه خوردن (بر امور دنیوى ) و بسیارى گناه.


64- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لیس یجزى مكان الطعام و الشرب غیر اللبن.
فرمود: هیچ نوشیدنى و خوراكى جاى شیر را نمى گیرد.
لذا گویند: شیر غذاى كاملى است، چون داراى انواع ویتامین ها و مواد پروتئینى است.


65- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ثلثة یفرح بهن الجسم یربوا الطیب و لباس اللین و شرب العسل.
فرمود: سه چیز موجب شادمانى قلب و فربهى جسم است: استشمام بوى خوش، پوشیدن لباس نرم و خوردن عسل.


66- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالعسل فوالذى نفسى بیده ما من بیت فیه عسل الا و تستغفر الملائكة لاءهل ذلك البیت فان شربها رجل دخل فى جوفه اءلف دوآء و خرج عنه اءلف اءلف دآء فان مات و هو فى جوفه لم تمس النّار جسده.
فرمود: شما را سفارش مى كنم به خوردن عسل؛ قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست، در خانه اى كه عسل باشد، فرشتگان براى اهل آن خانه استغفار كنند و كسى كه عسل مى خورد، هزار داروى شفا بخش به بدنش ‍ وارد مى شود و هزاران درد از بدنش خارج مى شود و اگر در هنگام مُردن عسل خورده باشد، آتش سوزان هم وى را نافذ نخواهد بود.

این تعبیرات به خاطر خاصیت فراوانى كه در عسل است گفته شده است. شما خواننده ى محترم مى دانید كه هیچ خوراكى مثل عسل دوام و ثبات ندارد چنان كه گویند عسل بیش از ده سال در هواى آزاد سالم خواهد ماند بدون آن كه فاسد یا آلوده شود. بنابراین كه خوراكى كه خودش چنین ذات خوبى دارد، سبب ایجاد همان چیزى است كه در اوست. به قول معروف: از كوزه همان برون تراود كه در اوست.


67- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:قلب المؤمن حلو یحب الحلاوة.
فرمود: قلب انسان با ایمان شاد و خوش است و خوشى را دوست دارد.


68- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءلقم فى فم اخیه المؤمن لقمة حلولا یرجوابها رشوة و لایخاف بها من شره و لایرید الا وجهه صرف اللّه عنه بها حرارة الموقف یوم القیامة.
فرمود: كسى كه در دهان برادر مؤمنش یك غذاى شیرین بگذارد به طورى كه قصدش رشوه دادن نباشد و غیر از خدا از هیچ كس نترسد، خداوند متعال در روز قیامت، خوارى و ذلت را از او دور مى كند.


69- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:نعم الشراب العسل یربى القلب و یذهب برد الصدر.
فرمود: عسل نوشیدنى خوبى است كه دل را صاف و نیكو مى كند و سرما و رطوبت سینه را مى زداید.


70- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءراد الحفظ فلیاكل العسل.
فرمود: اگر خواستید حافظه اى قوى داشته باشید، عسل بخورید.


71- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا اشترى اءحدكم الخادمة فلیكن اول ما یطعمها العسل فانه اطیب لنفسها.
فرمود: اگر خدمتكارى خریدید، اولین غذایى كه به او مى دهید عسل باشد. زیرا این بهترین كار است.
در این حدیث به تاءثیر روانى عسل توجه شده، زیرا وقتى خدمتكارى به منزل آمد و با عسل پذیرایى شد طبیعتا عقده هاى روانى طبقاتى وى از بین مى رود.


72- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا ولدت المرئة فلیكن اول ما تاكل الرطب الحلو و التمر فانه لوكان شى افضل منه اطعمه اللّه تعالى مریم حین ولدت عیسى علیه السّلام.
فرمود: نخشتین خوراكى زن زایمان كرده، بهتر است خرماى تازه و یا خرماى خشك باشد و اگر خوراكى بهتر از این بود، هر آینه خداى متعال حضرت مریم سلام اللّه علیها را، پس از تولد حضرت مسیح علیه السّلام از آن طعام پذیرایى مى نمود.


73- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا جآء الرطب فهنؤنى و اذا ذهب فعزونى.
فرمود: هنگامى كه فصل خرما آید مرا تهنیت گویید و هر وقت فصل آن گذشت مرا تسلیت گویید.


74- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:بیت لا تمر فیها كان لیس فیها طعام.
فرمود: خانه اى كه در آن خرما نباشد مثل آن است كه در آن خانه غذایى نیست.


75- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:نعم السحور للمؤمن التمر.
فرمود: بهترین سحرى براى مؤمن خرما است.


76- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل التمر على الریق فانه یقتل الدود.
فرمود: خرما را ناشتا صرف كنید تا انگل هاى درون بدن شما را نابود كند.


77- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من وجد التمر فلیفطر علیه و من لم یجد فلیفطر على الماء فانه طهور.
فرمود: در هنگام روزه دارى اگر خرما بود با آن افطار كنید و اگر نبود با آب روزه را افطار كنید كه شوینده ى خوبى است.


78- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:خیر طعامكم الخبز و خیر فاكهتكم العنب.
فرمود: بهترین غذاهاى شما نان و بهترین میوه تان انگور است.


79- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:خیر الاءدام فى الدنیا و الاخرة اللحم و العنب لست باكله و لا اءحرّم.
فرمود: بهترین خورشت ها (خوردنى ها) در دنیا و آخرت گوشت و انگور است ولى من این دو غذا را نه مى خورم و نه حرامش مى دارم.


80- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:خلقت النخلة و الرمان و العنب من فضله طینة آدم.
فرمود: خداى منان درخت خرما و انار و انگور را از برترى طینت حضرت آدم علیه السّلام آفرید.


81- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل العنب حبة حبة فانها آهنا.
فرمود: انگور را دانه دانه بخورید كه این گونه خوردن گواراتر است. خوردن انگور با خوشه باعث مى شود حشرات و تخم حشراتى كه در لابه لاى خوشه است وارد معده شده و سبب بیمارى و سوء هاضمه گردد.


82- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:شكى نوح الى اللّه عن الغم فاوحى اللّه الیه اءن یاءكل العنب فانه یذهب الغم.
فرمود: حضرت نوح علیه السّلام به خداوند از غمگین بودن خویش ‍ شكایت كرد، پس وحى شد به وى كه انگور بخور تا غمت زایل شود.


83- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ربیع امّتى العنب و البطیخ.
فرمود: بهار امّت من فصل انگور و خربزه است.


84- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لاتردوا شربة العسل على من اءتاكم بها.
فرمود: هنگامى كه به شما شربت عسل تعارف مى كنند از خوردن آن تردید به خود راه ندهید.
یعنى شربت عسل را بگیرید و بخورید پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم با این بیانات شیوا و گیرا مى خواهد، خاصیت بسیار مهم عسل را گوشزد انسان ها كند.


85- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لحم البقر دآء و لبنها دوآء و لحم الغنم دوآء و لبنها دآء.
فرمود: گوشت گاو بیمارى زا و شیرین درمان كننده است. چنان كه گوشت گوسفند درمان كننده اما شیرش دردآور است.
به تجربه ثابت شده كه طبیعت گوشت گاو شدیدا سرد است در حالى كه شیرش گرم مى باشد و طبیعت گوشت گوسفند گرم و شیرش سرد مى باشد.


86- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالفواكه فى اقبالها فانها مصحة للابدان مطردة للاحزان و القوها فى اءدبارها فانها داء الاءبدان.
فرمود: شما را سفارش مى كنم به خوردن میوه هاى نوبر و تازه رسیده، زیرا باعث سلامت بدن و زوال غم و اندوه است و میوه را در پایان فصلش رها كنید كه براى بدن بیمارى زا است.


87- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءكل التین اءمان من القولنج.
فرمود: خوردن انجیر شخص را از قولنج (گرفتگى عضلانى ) حفظ مى كند.


88- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءفضل ما یبدء به الصائم الزبیب و التمر او شیى حلو.
فرمود: بهتر آن است كه روزه دار با كشمش یا خرما و یا چیز شیرین دیگر روزه ى خود را باز كند.
با توجه به احادیث دیگر در این مورد بهترین راه، براى گشایش روزه، نمك یا شیرینى و یا آب است.


89- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اءكل السفرجل یذهب ظلمة البصر.
فرمود:خوردن به، كم نورى چشم را برطرف مى كند.


90- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالرمان و كلوا شحمه فانه دباغ المعدة و ما من حبة تقع فى جوف احدكم الا اءنارت قلبه و جنبه من الشیطان و الوسوسة اربعین یوما.
فرمود: شما را سفارش مى كنم به خوردن انار همراه با پیه آن، كه معده را شست وشو دهد.هر دانه ى انارى كه خورده شود موجب روشنایى قلب است، به طورى كه تا چهل روز شیطان و وسوسه هایش را از شما دور كند.
مقصود از پیه انار، محتویات یا به اصطلاح گوشت آن است. به مزاح گویند: شخصى انار را با پیه گوسفند مى خورد، به وى گفتند: چرا انار را با پیه گوسفند مى خورى؟ گفت: روایت وارد شده.
مراد از شیطان در این جا همان آلودگى ها و میكروب هاست.


91- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل رمانة حتى یتممها نور اللّه قلبه اربعین یوما.
فرمود: هر كس انارى را به تمامه بخورد، خداى متعال چهل روز قلبش را نورانى گرداند.


92- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:ما من اءحد اءكل رمانة الاءمرض شیطانه اربعین یوما.
فرمود: كسى كه انارى كامل خورد، میكروب هاى بدنش چهل روز رنجور باشند.
اشاره به خاصیت ضد میكروبى و تصفیه كنندگى انار است.


93- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالاءترج فانه یضى الفؤاد و یزید فى الدماغ.
فرمود: شما را سفارش مى كنم به خوردن ترنج كه موجب روشنایى قلب و سبب زیادى عقل است.
ترنج نوعى از مركبات است.


94- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل التین فانه ینفع البواسیر والنقرس.
فرمود: انجیر را بخورید كه به درستى براى بواسیر (هموروئید) و نقرس ‍ مفید است.
در گذشته به نقرس داءالملوك یا بیمارى ثروتمندان مى گفتند. زیرا: از خوردن زیاد گوشت، ثروتمندان به این بیمارى كه دردى در انگشتان پا بود گرفتار مى شدند.


95- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل البادنجان و اءكثره فانها شجرة راءیتها فى الجنة فمن اكلها على انها دآء كانت دآء و من اءكل على آنهادوآء كانت دواء.
فرمود: بادنجان بخورید، و خوردنش زیاد كنید كه من بوته اش را در بهشت دیدم، اگر هنگام بیمارى بخورید درد است و اگر در زمان سلامت میل كنید درمان است.


96- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:علیكم بالقرع فانه یزید فى الدماغ.
فرمود: بر شما باد خوردن كدو كه قوه ى عاقله را تقویت كند.


97- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كل الیقطین فلو كان للّه سبحانه و تعالى شجرة اخف من هذه لاءنبتها على اخى یونس علیه السّلام.
فرمود: كدو را بخورید كه اگر خداى سبحان درختى از آن سبك تر مى داشت براى برادرم یونس علیه السّلام مى رویانید.
یقطین - كدوى حلوایى یا كدوى تنبل را گویند.

98- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:اذا اءتخذ اءحدكم مرقا فلیكثر فیه الدبا فانه یزید فى الدماغ و العقل.
فرمود: اگر بخواهید خورشتى بار گذارید، در آن كدوى خورشتى زیاد بریزید. زیرا، كدوى خورشتى موجب افزایش فكر و عقل است.

99- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:الكرفس بقلة الاءنبیاء.
فرمود: كرفس سبزى انبیا است.


100- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من اءكل الخل قام علیه ملك یستغفر له حتى یفرغ منه.
فرمود: كسى كه سركه مى خورد تا هنگامى كه به خوردنش ادامه مى دهد، ملكى برایش استغفار مى كند.
منظور این است كه بعضى تا سركه را به لب مى زنند به خاطر ترشى اش، زود آن را كنار مى گذارند، در حالى كه حضرت با این عبارت، ما را به خوردن سركه تشویق فرمودند.


طب پیامبر اعظم صلى اللّه علیه و آله و سلّم معروف به طب النّبى صلى اللّه علیه و آله و سلّم
نویسنده : محمد جعفر واصف

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 2- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اءلذى اءنزل الداء انزل الشفاء.
فرمود: خدایى كه درد و بیمارى را نازل كرد، درمان آن هم نازل فرمود.
اگر دردى مانند سرطان و یا ایدز و مانند آن در حال حاضر قابل درمان نیست، نباید گفت: قابل درمان نیست، بلكه داروى شفا بخش آن هنوز توسط بشر كشف نشده است. براساس احادیث فوق، بیمارى لاعلاج وجود ندارد.

6- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: المعدة بیت كل داء و الحمیة راءس كل دواء فاعط نفسك ما عودتها.
فرمود: منزلگاه اكثر بیمارى ها معده ى انسان است، و پرهیز از خوردن بى حساب نیز بهترین نوع درمان است، بخور چیزى را كه به آن عادت كرده اى.
حكما گویند: بنى آدم در واقع بنى عادت است، عادت هاى خوراكى در زندگى بسیار مهم اند، مثلا اگر عادت به خوردن غذاهاى ساده داشته باشید و در یك مهمانى غذاى چرب را بخورید، بلافاصله عوارض بد آن را احساس خواهید كرد، از این رو، پزشكان علوم تعذیه مى گویند، در كودكان از همان ابتدا ذائقه سازى كنید، یعنى ذائقه ى كودكان را به غذاهاى گوناگون عادت دهید.


7- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اءحب الطعام الى اللّه تعالى ماكثرت علیه الایدى
فرمود: بهترین خوراكى ها در نزد خداى متعال غذایى است كه دست هاى زیادى به طرفش دراز شود.
ظاهرا معنى حدیث این است كه در یك سفره كه چند نوع غذا قرار دارد بهترین غذا آن است كه مصرف بیش ترى دارد مثل نان و برنج.


8- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: الاءكل باصبع واحدة اءكل الشیطان و الاءكل بالاثنین اءكل الجبابرة و بالثلاث اءكل الاءنبیاء.
فرمود: خوردن با یك انگشت خوراك شیطان است و دو انگشتى خوردن خوراك متكبران است و با سه انگشت طعام را خوردن خوراك انبیا است.


9- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: برد الطعام فان الحار لا بركة فیه.
فرمود: غذا را سرد كرده وبخورید كه در غذاى داغ، خیرى نیست.
پزشكان گویند: نوعى سرطان دهان و حنجره ناشى از خوردن چاى داغ است كه بعضى ها عادت به خوردن چاى داغ یا به قول معروف چاى لب سوز دارند.


10- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اذا اءكلتم فاخلعوا نعالكم فانه اروح لاقدامكم و انه سنة جمیلة.
فرمود: هنگام غذا خوردن كفش هایتان را از پا درآورید، تا پاهایتان راحت باشد. كه این عمل، روشى زیبا و درست است.


11- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: الاءكل مع الخدام من التواضع فمن اكل معهم اشتاقت الیه الجنة.
فرمود: غذا خوردن با خدمتكاران، نشانه تواضع و فروتنى است. كسى كه چنین رفتارى دارد، بهشت در انتظارش مى باشد.


12- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: الاءكل فى السوق من الدنائة.
فرمود: در بازار و معابر عمومى چیزى خوردن، نشانه پستى و فرومایگى شخص است.


13- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:المؤمن یاكل بشهوة اهله و المنافق یاكل اهله بشهوته.
فرمود: انسان با ایمان، خوراكش مطابق میل افراد خانواده اش مى باشد، در حالى كه خوراك منافق، مطابق میل و خواست خودش مى باشد، و خانواده برایش اهمیتى ندارد.


14- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اذا وضعت المائدة فلیاكل احدكم مما یلیه و لا یتناول ذروة الطعام فان البركة تاتیها من اعلاها و لایقوم احدكم و لایرفع یده و ان شبع حتى یرفع القوم ایدیهم فان ذلك یخجل جلیسه.
فرمود:وقتى سفره ى غذا بر پا شد، از خوراكى هاى دم دست بردارید و به طرف بالاى غذا، دست درازى نكنید، چون خیر و بركت در قسمت بالاى آن است، و نیز اگر سیر شدید، از غذا خوردن دست نكشید، تا بقیه افراد كنار سفره هم، غذاى خود را بخورند، تا از خوردن خجالت نكشند.


15- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:البركة فى وسط الطعام فكلوامن حافاته و لاتاءكلوا من وسطه.
فرمود: بركت در وسط غذا است، پس از كنار آن بخورید، نه از وسط آن.


در دو حدیث اخیر به بركت در وسط و یا بالاى سفره، اشاره شد، شاید منظور مبارك حضرت آن است كه وقتى افراد سر سفره به قسمت هاى خوب و وسط سفر هجمه مى كنند، ارزش سفره ى غذا از بین مى رود، چنان كه در بعضى از مجالس عروسى و میهمانى هاى دسته جمعى، بعضى از مدعوین، براى آن كه از دیگران عقب نمانند، چنان به گوشت یا خورشت ها هجمه مى كنند كه به یك باره متوجه مى شوى در سفره، برنج و نان هست اما گوشت یا مرغ تمام شده و عملا سفره ى طعام از حیز انتفاع خارج شده و باعث نگرانى و خجالت صاحب مجلس مى شوند. این وضع را تقریبا همه ى ما در مجالس عمومى دیده ایم. ظاهرا این رفتار عیب ناك همواره بوده، لذا پیامبر بزرگوار صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم در دو حدیث به این امر اخلاقى اشاره فرمودند.


16- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:البركة فى الثلاثة الجماعة و السحور و الثرید.
فرمود: خیر و بركت در سه چیز است: اول به صورت دسته جمعى غذا خوردن، دوم غذا خوردن در سحرهاو سوم نان در آب گوشت و یا آب دوغ و مانند آن تردید كردن.


17- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من استعمل الخشبتین امن من عذاب الكلیتین.
فرمود: كسى كه مسواك و خلال مى كند،از درد كلیه ها در امان خواهد بود.
ممكن است حدیث بدین صورت باشد ((من استعمل الخشبتین امن من عذاب الكلبتین ))یعنى: كسى كه از دو چوب (خلال و مسواك ) مدام استفاده كند، از درد و بیمارى هاى دندان در امان خواهد بود.
مراد از كلبتین، انبر دندان كشى است.


18- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:تخللوا على اثر الطعام و تمضمضوا فانهما مصحة الناب و النواجد.
فرمود: بعد از خوردن، خلال كنید و با مضمضه كردن، دهان را بشویید زیرا این عمل موجب سلامتى دندان هایتان مى شود.


19- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:القصعة تستغفر لمن یلحسها.
فرمود: ظرف غذا و بشقاب، براى كسى كه آن را خوب پاك كرده و بلیسد استغفار مى كند.
مقصود از لیسیدن ظرف غذا، زیاد نیاوردن غذا است. در بعضى از فرهنگ هاى مردمى، غذا در بشقاب زیاد آوردن، نوعى شخصیت طلبى و بزرگ نمایى است. این عمل كه قطعا اسراف است، فعلى حرام و مذموم است.


20- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:طعام الجواد دواء و طعام البخیل داء.
فرمود: خوردن غذاى انسان كریم موجب درمان، و خوردن غذاى انسان بخیل دردآور است.
چون غذاى انسان هاى كریم با منّت نیست و شخص كریم توقع جبران آن را ندارد. اما فرد بخیل با منت نهادن و ریختن آبرو باعث آزار انسان مى شود و هم چنین در صدد است كه چند برابر آن چه را داده بگیرد. چون انسان هاى بخیل گمان مى كنند، كه با خوردن غذایشان، آن غذا كم مى شود. اما انسان هاى كریم معتقدند كه میهمان حبیب خداست و بركت با خود مى آورد و میهمان را كریمانه پذیرایى مى كنند اما افراد بخیل با تنگ نظرى و منت نهادن، كارى را انجام مى دهند كه انسان از غذا خوردن بر سر سفره ى آن ها پشیمان مى شود.


21- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كلوا جمیعاو لاتفرقوافان البركة فى الجماعة.
فرمود: با هم غذا بخورید نه به صورت انفرادى كه خداوند خیر و بركت خویش را در غذا خوردن به صورت دسته جمعى قرار داده است.


22- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:كثرة الطعام شوم.
فرمود:پرخورى شوم و ناگوار است.


23- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من جاع او احتاج و كتمه من الناس و مضى الى اللّه تعالى كان حقا علیه ان یفتح له رزق سنة حلالا.
فرمود:اگر كسى،گرسنگى و نیازمندى خویش را از مردم پنهان نگاه دارد (عزت نفس به خرج دهد) و امر خویش را به خداى منان واگذارد، خداى متعال براى او یك سال روزى حلال مقدر خواهدكرد.
دروازه هاى روزى حلال برایش گشوده خواهد شد.


24- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من كان یؤمن باللّه و الیوم الاخر فلیكرم ضیفه.
فرمود: كسى كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، میهمانش را عزیز و گرامى دارد.


25- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من التواضع اءن یشرب الرّجل من سؤر اءخیه المؤمن.
فرمود: از فروتنى و تواضع انسان آن است كه نیم خورده ى برادر مؤمن خویش را بنوشد.
چون اوصافى كه اسلام براى انسان قائل است، دهان مؤمن پیوسته پاكیزه و برى از آلودگى است، در احادیث قبلى مشاهده فرمودید كه مسواك كردن و خلال و مضمضه كردن را رسول گرامى بسیار سفارش فرمودند.

 

 روایت 26 تا 50

 


26- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:من قل اءكله قل حسابه.
فرمود: كسى كه خوراكش سبك تر و كم تر است، لاجرم حساب و كتابش نیز در روز قیامت سبك تر خواهد بود.

 


27- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم:لایشربن احدكم قائما.
فرمود: هنگامى كه ایستاده هستى از نوشیدن پرهیز كن.

 

 

 

 

 


3- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: بشر المحذورین بطول العمر.
فرمود: پرهیز كنندگان را به طول عمر بشارت باد.
شاید معنایش چنین باشد كه اشخاصى كه از خوردن هر چیزى پرهیز مى كنند و به اصطلاح شكمو نیستند، عمرى طولانى تر خواهند داشت. بعضى از مترجمین محترم، محذورین را به محرورین ترجمه كرده اند، بنابراین معناى حدیث بدین صورت خواهد بود: گرم مزاجان را به طول عمر بشارت باد.


4- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: اءصل كل داء البرودة
فرمود: اساس اكثر بیمارى ها از ضعف و ناتوانى بدن است.
در كتاب هاى لغت از برودة دو معنى استنباط شده است: یعنى به معنى ضعف و ناتوانى، چنان كه گویند:بَرَدَ زید برادا و برودا؛یعنى: زید ضعیف و ناتوان گردید. دیگر به معنى سردى و خنكى نیز آمده است، چنان كه گویند:بَرُدَبَردا و بُروُدة؛یعنى: سرد و خنك شد. حال اگر به معنى دوم ترجمه شود، معنى حدیث چنین خواهد شد: اساس اكثر بیمارى ها از سردى و یا اكثر بیمارى ها از سرماخوردگى است.

 

 

گویند ابوالعلاء معرى، شاعر نابیناى اهل سوریه در پایان عمر خویش، دچار ضعف و سستى بدن شده بود، در بستر بیمارى، پزشكى بر بالینش ‍ حاضر كردند، پزشك گفت: بیمار از ضعف و ناتوانى بدن، بیمارشده، جوجه مرغى برایش آماده كنید تا از ناتوانى نجات پیدا كند.

 


5- قال رسول اللّه صلّى اللّه و علیه و آله و سلّم: كل و اءنت تشتهى و اءمسك و اءنت تشتهى
فرمود: هنگامى كه گرسنه اى بخور و در حالى كه هنوز سیر نشده اى از خوردن دست بردار.


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:51 :: توسط : معجزه دات کام

 

درکتاب کشف الغمه وفصول المهمه آمده است که:ابوالقاسم حسین بن محمدکه به ابن رقامشهوراست٬نقل نموده است که:

درمسجدالحرام ومقام ابراهیم(ع)راهبی رادیدم که جمعی کثیربه دورش حلقه زده بودندوسبب اسلام آوردن خودرابیان می کردوچنین می گفت که:من در صومعه ی خودنشسته بودم.

روزی دیدم که مرغی بزرگ ازهواپایین آمدوبرسرسنگی که درکناردریابودنشست وربع جسدآدمی راقی کرد(بالاآورد)وسپس پروازنمودوبعدازلحظاتی بازهم آمدوربع دیگری راقی کردوهمچنین کردتااینکه تمامی جسدشخص نامعلوم راقی نمودوپروازکرد.

سپس اعضاءقی شده به یکدیگرنزدیک شده وبه هم چسبیدندوشخصی کریه المنظر(زشت ووحشتناک)تشکیل شدوبرخاست وبه هرطرف نگاه می کرد!من درتعجب فرورفته بودم که به یکباره دیدم که بازهمان مرغ ازهوابه زیرآمدویک ربع بدن آن شخص راازبدنش جدانموده وفروبردوسپس به پروازدرآمدورفت وپس ازلحضاتی آمدوربع دیگری رابردوبه همان طریق می آمدتا اینکه تمامی اعضای اورافروبرده وازنظرم غایب شد.

ومن متفکربودم وحسرت می خوردم که چراازآن شخص نپرسیدم که توکیستی واین چه حالتی است؟امادرروزی دیگربازهمان ماجرادرهمان وقت روی دادوچون دیدم که او زنده شدوایستاد٬نزداورفتم وپرسیدم:توکیستی؟اماجواب نداد.گفتم:به حق آنکه توراخلق کرده است٬بگوکه توچه کسی هستی ونامت چیست وچه کرده ای که چنین درعذابی؟

گفت:من ابن ملجم مرادی هستم٬کشنده ی حضرت علی بن ابی طالب(ع)ازآن روز خدای تعالی این مرغ رابرمن موکل کرده است که هرروزبه جزای آن عمل٬مرابه این نحوی که دیدی می کشدوزنده می کند.دراین حال بودیم که مرغ سررسیدوبه همان صورت قبل٬ربعی ازبدنش راکندوپروازنمودوماجرایش هم چنان تکرارمیشد.من درمورداحوال علی بن ابی طالب(ع)تحقیق وجستجونمودم.گفتنداوپسرعموی رسول خدا(ص)ووصی اوبودومن به این سبب اسلام آوردم وآن حادثه ی عجیب باعث هدایتم شد.

منبع:کتاب داستانهای عجیب وواقعی ازمردگان زنده شده

نویسنده:ستارپورابراهیم گل رودباری


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:50 :: توسط : معجزه دات کام

 

داستان زنده شدن یکی ازاصحاب عیسی(ع)وتکلم بامسلمانان درنهاوند...

 

صاحب کتاب (سیرالصحابه)روایت کرده است که فتح نهاونددرزمان عمربن الخطاب وبه دست سعدبن ابی وقاص صورت گرفت.

وچون به نهاوندرسیدندبه بطله که موءذن بودامرکردتااذان عصررابگوید.وقتی موءذن شروع به اذان گفتن کردوگفت:(الله واکبر)،ازکوه صدایی بلندشدوگفت:کبرت تکبیراً وچون موءذن گفت:(اشهدانْ لااله الاالله)،بازصدایی ازکوه گفت:این کلماتی است که اهل آسمانهاوزمین آنهارامی شناسند.

وقتی موءذن گفت:(اشهدانْ محمّدٌرسول الله)،آن صداگفت:پیامبرامّی(درس نخوانده)است.سپس موءذن به صاحب صداگفت:ماصدایت راشنیده ایم امّاتوراندیده ایم؟برای ماظاهرشو.

دراین حال آن کوه شکافت وشخص بلندقامتی که موهای سرش سفیدوریشهای بسیارانبوهی داشت ظاهرشد.موءذن گفت:خداتورارحمت کند،کیستی؟

گفت:من رغیب هستم.موءذن گفت:ازاصحاب کیستی؟گفت:ازاصحاب عیسی بن مریم(ع).موءذن گفت:به چه سبب دراین کوه توقّف کرده ای؟گفت:درزمان سیاحت حضرت عیسی(ع)بااوبه این مکان رسیدم وبه اوبخوبی خدمت کردم.

آن بزرگواربه من فرمود:اگرحاجتی داری ازمن بخواه تاازخداوندعالم برایت درخواست نمایم.عرض کردم بله.حضرت فرمود:آن حاجت چیست؟عرض کردم:ازشماشنیده ام که فرمودی پس ازآنکه خداوندشمارابه آسمانهابالابردپس ازمدتی طولانی پیامبری ظهورخواهدکردواوپیامبرآخرالزّمان خواهدبود.

پس ازتومی خواهم مراتاآن زمان زنده نگهداری.پس حضرت عیسی(ع)دستم راگرفت وفرمود:دراین کوه ساکن شوکه خداوندتوراازچشم خلق روزگارمخفی میدارد،تاآنکه دراین مکان لشکری ازامّت محمّد(ص)میرسندودرنزدیکی تومنزل می نمایندوتوصدای موءذن آنهاراخواهی شنید.

عرض کردم:ای پیامبرخداآیاآن موءذن رامی شناسی؟حضرت فرمودهمه ی آنان رامی شناسم وامرآنان عجیب ترین کارهاست واسم آن موءذن(بطله)است.وبه من ازآنچه درامّت اصحاب این پیغمبرمبعوث وبغض وعداوت ایشان باوصیّ اوواهل بیت او(ع)خبرداد.

ای موءذن!آن پیامبرموعودچه شده است؟اسم اومحمّد(ص)است.موءذن گفت:دنیاراوداع گفته وبه عالم بقارحلت نموده است.گفت:پس ازاومتولّی امرامت اوچه کسی شده است؟

گفت:ابوبکرکه اونیزوفات کرده است.گفت:پس ازاوچه کسی آمده است؟موءذن گفت:عمربن خطاب.گفت:به عمربگوباوصیّ فعلی امری رابجاآورده ایدکه احدی ازامتهای گذشته به این نحوبجانیاوردند!!

تباه ونابودبادحال امّتی که باوصیّ پیامبرخودچنین مخالفتی نمودند.سپس علائم چندی ازآثارظهورصاحب الامر(عج)ونزول حضرت عیسی بن مریم(ع)ذکرنمودوداخل کوه رفت وغایب شد.

سعدبن ابی وقّاص تفصیل ماجرارابه عمرنوشت وچون نامه ی اوبه مدینه رسید،عمربه منبررفت ونامه ی سعدراخواندوگریه ی شدیدی نمودومسلمانان هم پس ازشنیدن گریه کردند.سپس عمرگفت:قسم به خداکه بطله ورغیب وحضرت عیسی(ع)همه راست گفتندزیراکه رسول خدا(ص)این واقعه رابه من خبرداده بود.

دراین حال ازمیان جماعت مردی برخاست وبه عمرگفت:به درگاه الهی توبه وانابه کن وحقّ رابه اهلش برگردان،امّاهوای نفس وحبّ دنیاوریاست مانع ازآن بودکه عمرآنرابپذیرد!!

همچنین این حدیث به نقل ازعبدالقادرشهرزوری وابوسفیان دمشقی وضیاءالدین شافعی(عالمان سنی وغیرشیعه)درکتاب ((دلائل النّبوة))نقل شده است.

منبع:کتاب بسیارزیبای داستانهای عجیب وواقعی ازمردگان زنده شده

نویسنده:ستّارپورابراهیم گلرودباری


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:48 :: توسط : معجزه دات کام

آيا بايد از جن ترسيد؟


 

آيا بايد از جن ترسيد؟



 

اعتقاد به ديو و پري و ارواح خبيثه از دير زمان در بين ملل عالم وجود داشته است. در جهان هستي غير از موجودات و پديده هاي محسوس و ملموس، موجودات غير محسوسي نيز وجود دارد که شناخت کامل آنها براي انسان ميسر نيست و وجود آنها به واسطه آيات الهي اثبات شده است، يکي از با ارزش ترين موجودات غير محسوس که « قرآن کريم» از آن به عنوان يکي از ثقليان روي زمين يادکرده است، «جن» است. اعراب جاهليت هم که وسعت بيابان هاي شنزار عربستان آنها را به وحشت مي انداخت و وهم و خيال ايشان را بر مي انگيخت، معتقد بودند « جن» ها صاحبان اين صحاري هستند و از اين رو هر وقت به وادي سهمناکي وارد مي گشتند و در بيابان هاي وحشت زا به هنگام عبور، موقتاً اقامت مي کردند، مي گفتند: « اعوذ بسيّد هذا الوادي من سفهاء قومه؛ پناه مي برم به آقا و صاحب اين وادي از سفيهان قومش.»
اما قرآن بر تمام توهمات و تخيلات مردم و اعتقادات آنها به مخلوقات غير مرئي عالم خلقت خط بطلان کشيده و ضمن تأييد وجود جن، آنها را مخلوقاتي متفکر، باهوش، مکلف و ساکنان آسمان معرفي کرده است.
جن از نظر لغت چيزي است که از حواس انسان پوشيده باشد، جنت را هم از آن جهت « جنت» مي نامند که درختانش زمين را پوشيده و مستور دارد.
بيست و دو بار نام جن در قرآن کريم آورده شده است.
هفتاد و دومين سوره قرآن به نام اين موجود مزين گرديده است. احاديث و روايات فراواني از پيامبر اکرم (ص)، حضرت علي (ع)، امامان و بزرگان علوم ديني در اين خصوص موجود بوده و در دسترس قرار دارد.
جن ها به وسيله بسياري از انسان ها ديده شده است.
قرآن، ويژگي هايي براي جن ذکر مي کند و او را موجودي ناپيدا مي داند که داراي مشخصات زير است:
1. جنيان از شعله هاي آتش آفريده شده اند ( سوره الرحمن، آيه 14)؛
2. داراي علم و درک و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال هستند؛
3. خلقت آنها در روي زمين قبل از خلقت انسان ها بوده است؛
4. آنها قدرت بر انجام بعضي کارهاي مورد نياز انسان را دارند؛
5. در ميان آنها افرادي يافت مي شوند که از قدرت زيادي برخوردارند؛
6. داراي تکليف و مسئوليت هستند؛
7. گروهي از آنها مؤمن و گروهي کافرند؛
8. آنها داراي حشر و نشر و معادند؛
9. جنيان چون انسان ها دسته دسته به دنيا مي آمده اند تا زمان مرگ زندگي کرده و بعد به جهان آخرت خواهند رفت (سوره فصلت، آيه 25)؛
10. آنها نيز نر و ماده دارند ( سوره جن، آيه 6)؛
11. تعداد جنيان بيش از آدميان است ( سوره انعام ، آيه 128)؛
از آيات قرآن بر مي آيد که جن از آتش است و انسان از جنس خاک و اين چنين دريافت مي شود که جنيان قبل از انسان خلق شده اند و از آنجايي که هر دو از ماده آفريده شده اند، پس مادي هستند، ولي دو تفاوت اساسي، آنها را از ساير موجودات متمايز مي سازد:
1. مي توانند خود را به هر شکل و قيافه اي در آورند ( به جز پيامبران و ائمه معصمومان (ع))؛
2. از چشم موجودات ديگر پنهانند.
ملاصدرا پنهان و آشکار شدن جن را با هوا قياس مي کند و اين طور عنوان مي دارد:
بدن هاي آنها در الطاف نرمي متوسط بوده و از اين رو آماده جدايي يا گرد آمدن هستند، چون گرد هم آيند، قوام آنها بهتر گشته و مشاهده مي گردند و چون جدا گردند، قوامشان نازک و جسمشان لطيف مي شود و از ديده پنهان مي مانند مانند هوا که وقتي ذراتش گرد هم مي آيند، غليظ مي شود و به صورت ابر در مي آيد و وقتي ذرات از هم جدا مي شوند، لطيف شده و ديده نمي شوند.

* ماده اوليه آفرينش جن

چنانچه در قرآن آمده است:
« سوگند مي خوريم که ما خلقت نوع آدمي را از گلي خشکيده که قبلاً گلي روان، متغير و متعفن بود، آغاز کرديم و نوع «جن» را از بادي بسيار داغ خلق کرديم که از شدت داغي مشتعل گشته و آتش شده بود.»
وقتي از آتش سخن به ميان مي آيد نبايد تصور شود که بايد خرمني از هيزم يا مقداري نفت را روشن کرد تا نور و گرما به وجود آيد؛ بلکه بايد دانست نيروها و انواع گرمازا بسيارند مانند اشعه ليزر که اخيراً کشف شده و پرتوي از آن سخت ترين پولاد را سوراخ مي کند.
با ذکر اين مطلب مي گوييم آفرينش جن يا فرشته از « آتش يا انرژي» که در قرآن به آن اشاره شده آتشي که محسوس ما هست، نمي باشد؛ بلکه بيان کننده اين حقيقت است که از جنس آتشي است که براي ما مفهومي ذهني دارد و تصورش ممکن است، ولي خود آتش نيست، خداوند پاره اي از مخلوقات را آفريده است. همچنين از کلمه « از خاک» در مي يابيم که آدم از خاکي که هر روز پا بر آن مي گذاريم ، آفريده نشده، بلکه از جنس اين خاک که مواد گوناگوني را به همراه دارد، خلق شده است. مثلا وقتي مي گوييم جعفري از « آهن» سرشار است، نبايد انتظار داشت که سختي آهن در زير دندان انسان محسوس گردد، بلکه از جنس آهن ترکيباتي قابل هضم و جذب به وجود آمده که به هيچ وجه به فلز شباهتي ندارد.

* برتري انسان بر جن

خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: « و ما فرزندان آدم را بر بسياري از مخلوقات خود برتري و فضيلت کامل بخشيديم.» (سوره اسرائ، آيه 70)
و همچنين واجب شدن سجده شيطان و فرشتگان بر انسان نيز، خود دليلي بر برتر بودن نوع انسان است در پيشگاه خداوند.
« تکريم» انسان به دادن عقل است که به هيچ موجودي ديگر داده نشده و انسان به وسيله آن خير را از شر و نافع را از مضر و نيک را از بد تميز مي دهد.

* آيا جن علم غيب دارد؟

قابليت هاي موجود در جن ناشي از نوع خلقتش مي باشد، مانند پنهان به دور از چشم، طي مسافت کردن و ... اين تصور را در ذهن انسان ها ايجاد مي کند که اين موجودات از عالم غيب آگاهند. ولي حقيقت آن است که تنها خداوند است که آگاه به غيب مي باشد، چنانچه مي فرمايد:
« خداوند، داناي غيب است و غيب خود را بر هيچ کس آشکار نمي سازد مگر بر آن پيامبري که از او خشنود باشد» و البته بسيار ديده شده در جريان همين احضار روح که ما آن را احضار جن مي دانيم، جنيان توانسته اند پاسخ هاي درست و مناسبي را ارائه دهند که ما آن را نبايد ناشي از علم غيب آنان دانست؛ زيرا جن ها از آنجايي که به راحتي مي توانند طي طريق کنند مي توانند از هم نوعان خود که در جريان اجرا قرار دارند، پاسخ را جويا شده و به شخص رابط اطلاع دهند يا از امکانات ديگري استفاده کنند که ما از آن بي خبريم.

* ايمان آوردن جنيان به قرآن

در سال دهم بعثت پيامبر اکرم (ص) از «مکه» به «طائف» تشريف برد تا مردم را در آن مرکز به سوي اسلام دعوت کند؛ اما کسي به دعوت او پاسخ مثبت نگفت. در بازگشت به محلي رسيد که آن را وادي جن مي گفتند. شب را در آنجا ماند و آياتي از قرآن تلاوت کرد، گروهي از جن شنيدند و ايمان آوردند و براي تبليغ به سوي قوم خود برگشتند. همچنين علقمه بن قيس از عبدالله بن مسعود روايت کرده است که شبي در مکه پيامبر را نيافتم و هر چه جست و جو کرديم اثري از او نديدم. در آخر گفتيم حتماً آن جناب را ربوده اند يا به معراج رفته در حالي که در دره ها دنبالش مي گشتيم، ديديم از ناحيه « حرا» مي آيد، پرسيديم يا رسول الله ! کجا بوديد؟ ما خيلي ناراحت شديم و بر جان تو ترسيديم و نيز به وي گفتيم: امشب از ساعتي که شما را گم کرديم تا اين ساعت، شبي را گذرانديم که هيچ قومي بدتر از آن به سر نبرده است. حضرت در پاسخ فرمودند: « دعوت کنندگان جن به سراغ من آمد و من رفتم برايشان قرآن بخوانم. آنگاه مرا با خود برد و جاي پاي جنيان را به ما نشان داد که اين حکايت اشاره به واقعيت جن و شأن نزول سوره جن در قرآن کريم دارد.»

* ترس از جن آيا بايد از جن ها ترسيد؟

ظرفيت و عکس العمل هاي انسان ها در ارتباط با موجودات ناشناخته بسيار متفاوت و غير قابل پيش بيني است بنا بر اعتقاداتي که سينه به سينه و نسل به نسل منتقل شده، همواره جن ها موجوداتي آزار دهنده و موجب شر و فساد بوده اند. هرگاه بيماري لاعلاجي پيش آمده يا اتفاق غير قابل توجيهي روي داده به جن و شيطان نسبت داده اند. به طور حتم شما هم عارضه « آل زدگي» را شنيده ايد مردم معتقدند که اين موجود جان زن زائو و طفلش را به خطر مي اندازد و چند سيخ پياز پوست کنده را در بالاي سر زائو مي گذاشتند تا آل و جن از بوي بد پياز فرار کرده و به زائو نزديک نشوند. در حالي که امروزه از طريق علمي ثابت شده است که عامل بسياري از بيماري ها ميکروب و موجودات ميکروسکوپي بوده و وجود ميکروب و نفوذ آن در بدن ضعيف زائو و طفلش موجب بيماري شده و خاصيت ميکروب زدايي پياز علل سلامت و محافظت بوده و نه بوي بد آن.
شايد بهترين راه براي در امان ماندن از آزار جنيان بالا بردن دانش و آگاهي نسبت به آنهاست؛ زيرا جنيان نيز مانند انسان خوب و بد دارند؛ ولي چه بسا بسياري از اختلالات رواني، روحي که به جسم هم آسيب جدي وارد مي سازد، ناشي از ديدار با يک جن خوب و نيکوکار بوده و تنها ترس از ديدار با اين موجود فرد را دچار عارضه ساخته و هيچ قصد و عمدي از سوي جنيان در کار نبوده است.

* ارتباط جن با انسان

حکيمه، دختر موسي بن جعفر (ع) گويد:
امام رضا (ع) را ديدم در محل جمع آوري هيزم خانه ايستاده و آهسته سخن مي گويد و من ديگري را نمي ديدم، گفتم : آقاي من با چه کسي آهسته صحبت مي کني؟ فرمود: « اين عامر زهرايي است که نزد من آمده و چيزي مي پرسد و درد دل مي کند.» عرض کردم: سرورم! دوست دارم سخنش را بشنوم، به من فرمود: « اگر تو سخنش را بشنوي يک سال تب مي کني.» عرض کردم: آقايم، دوست دارم بشنوم، فرمود:« بشنو»، من گوش دادم صدايي مانند سوت شنيدم و تا يک سال مرا تب گرفت.
شهيد مطهري مي گويد:
بايد گفت به لحاظ انحطاط مراتب کمالي و معنوي جنيان، برخوردانسان با جن و رابطه مستقيم آنان سبب مي شود که تا روح انسان خراب گردد و بنابراين از اينجا يک دستورالعمل از قرآن مي توان دريافت کرد و آن اينکه اگر چه جنيان هم مخلوقند و مسئول و حتي پاره اي از آنان مؤمن، ولي انسان ها نبايد با اين مخلوق ارتباطي برقرار نموده و مستقيم رابطه برقرار کنند و پيامبر (ص) هم چنين نکرد.

* عمر جن

اينکه ميزان متوسط عمر جن چقدر است، مشخص نيست. شايد بتوان گفت همان گونه که عمر انسان در ادوار مختلف، ميزان متغيري داشته است، عمر جن نيز اين چنين باشد. بعضي گفته اند که نوعي از جن عمري بسيار طولاني دارند که ابليس از همين نوع است و تنها شاهد سخنانشان ابليس است که تا روز نفخ صور اول، خداوند به وي مهلت داده است.
اين سخن هم دليل درستي نمي تواند باشد؛ زير آن چنان که از آيات بر مي آيد، ابليس به صورت استثنايي اين مهلت را از خداوند دريافت داشته است که اين مسئله در ميان انسان نيز هست وکساني هستند که داراي عمر طولاني بوده اند و هنوز هم زنده هستند، از جمله حضرت مسيح (ع) و حضرت خضر (ع) و امام مهدي (ع).

* پرسش هايي در مورد جن

شخصي خدمت سيد مهدي مرتضوي لنگرودي، امام جماعت « مسجد امام جمعه» در قم رسيد و سؤالات زير را مطرح کرد:
1. جن در کجا به سر مي برد؟؛
در جاهاي مختلف و بيشتر در خرابه ها چون ساختمان ندارند.
2. به چه صورت ظاهر مي شوند و آيا به هر کس که بخواهند مي توانند ظاهر شوند؟؛
آنها بر هر کسي مي توانند ظاهر شوند و به هر شکلي به غير از انبياء و معصومان (ع) مي توانند در آيند.
3. اگر انسان مزاحم جن نشود، آيا او مزاحم خواهد شد؟
به هيچ وجه.
4. نظرتان درباره تسخير يا ارتباط با جن چيست؟
علما تسخير آن را حرام مي دانند، اما در مورد ارتباط، من قائل به اين هستم که در اين ايجاد رابطه نيز مسائلي مثل تسخير جن ممکن است به وجود بيايد که مي تواند اشکال داشته باشد.
6. ميزان خطر جن براي انسان چقدر است و بيشتر سراغ چه کساني مي روند و راه رهايي چيست؟
خطر آنها در حد کشتن نمي رسد، اما تا به حد غش مي رسد، به وسيله آيات و بسم الله مي توان اثر آنها را محو نمود. به همين دليل آنها بيشتر سراغ کودکان مي روند؛ چون ذکر نمي دانند و به سن تکليف نرسيده اند تااذکار زياد بر زبانشان جاري شود.
لازم به ذکر است عنوان کنيم که شهيد بزرگوار آيت الله دستغيب در کتاب « گناهان کبيره» (ج2) بحثي دارد تحت عنوان تسخيرات که مي فرمايد:
تسخيرات، استخدام و تسخير کردن ملک يا جن يا ارواح بشر يا ساير حيوانات و ... است که تمام اينها حرام و از اقسام سحر شمرده شده.
آقاي علي جمالي تنگستاني در کتابش چنين بيان داشته:
ارواح تسخير نمي شوند؛ مگر يک دسته از آنها و آن دسته ارواح خبيثه اند. به عبارت ديگر از طريق رياضت و چله نشيني جن و انس تحت تسخير قرار گيرند، ولي ارواح خبيثه جنياني که مسلمان نيستند، مسخر عامل مي شوند... ارواح خبيثه در امور نامشروع مانند سحر، جادوگري ، تفرقه بين زن و شوهر، ايجاد عشق و علاقه بين افراد نامحرم، پيش گويي، غيب گويي و نظاير آنها مورد استفاده قرار مي گيرند و در اين صورت معلوم و مسلم است که تسخير ارواح حرام است.

* عقايد خرافي در مورد جن در زمان حاضر

امروزه اکثر مردم بر اثر ناآگاهي، معتقدند که جن موجودي است شرور که در زندگي بشر دخالت کرده و براي او ايجاد مصيبت مي کند؛ بنابراين او را موجودي مزاحم مي دانند که بايد دائم از او بر حذر بود. دليل اين همه خرافات اين است که مردم به جاي اينکه به سراغ قرآن بروند جن را از طريق شيادان و کلاهبرداران و دعانويس ها و فالگير ها شناخته اند. از خرافات عادي در مورد جن اين است که مردم عادي معتقدند نبايد شب ها آب گرم روي زمين ريخت؛ زيرا به گمان آنها روي جن مي ريزد، بعضي از دعانويس ها ادعا مي کنند مي توان جن را در شيشه زنداني کرد.
همين خرافات باعث شده که بعضي به طور کل منکر وجود جن شوند. متأسفانه هم گروه خرافاتي و هم کساني که منکر وجود جن هستند، آشنايي درستي با اسلام و قرآن ندارند و در نتيجه اصلاً شناختي نسبت به جن ندارند؛ در حالي که قرآن، جن را موجودي واقعي معرفي نموده و همان گونه که افکار خرافي زمان جاهلي را نفي مي کند، آياتش دلالت بر اين دارد که عقايد خرافي امروزي نيز صحيح نمي باشند.

منبع:نشريه موعود( ويژه جن)، شماره

انواع جن ها

 

جن خناس:این شیطان مخفی در درون انسان راه یافته به وسوسه انسان می پردازد هر گاه انسان یاد خدا کنداز انسان دور میشود این جن مانند خون در دل انسان راه دارد خواندن سوره ناس برای دفع این جن موثر است.

 

جن قفندر:امام صادق(ع) فرمودند:هرکس۴۰ روز در منزلش یکی از آلات موسیقی نواخته شود خداوند شیطانی بنام قفندر را بر او مسلط میکن که اعضای بدنش را بر روی اعضای مشابه صاحب خانه می گذارد وحیای او سلب می شود ونسبت به سخنانی که به او گفته میشود بی مبالات وبی خیال می گردد.

جن لاقیس:این جن همجنس بازی را به زنان آموخت وآنان را به این کار وسوسه میکند.

جن زوال:این جن در نطفه انسان های مخالف اهل بیت (ع)شریک می شود واگر آن فرد پسر باشد لواط کار واگر دختر باشد زنا کار خواهد بودگفتن بسم ا.. اول شروع نزدیکی بین زن وشوهر دورش می کند.

جن داسم:وقتی انسان وارد خانه شد ونام خدا را ذکر نکرده وسلام نگفت او را وسوسه می کند وبین او وخانواده اش شر به پا می کند و اگر هنگام غذا خوردن نام خدا را ذکر نکند در غذای او شریک می شود.

جن آل:این نوع جن ها از جنس زن بوده و به زنان بار دار ونوزاد ها ضرر می زنند و از آهن می تر سند مثل چاقو چه بسا نقل شده توسط عده ای از زنان تسخیر شدند.

جن زکتبور:او در بازار ها بوده ومردم سوگند دروغ وتعریف دروغ کالا و بیهوده گویی ترغیب می کند.

جن اعور:او انسان را به زنا تشویق و وسوسه می کند .

جن هزع:امام صادق(ع)فرمودند ابلیس شیطانی دارد بنام هزع که شب بین مشرق ومغرب می گردند وهنگام خوام خواب نزد مردم رفته وباعث خواب های پریشان می شوند.

جن عارض:این نوع جن ها برخی انسان ها را مریض میکنند.

جن صالح:این جن ها انسان هایی را که راهشان را گم کرده اند به مقصد میرسانند هر گاه راه گم کردید ندا کنید یا صالح اغثنی .

جن عفریت:به خبیث ترین جن وقدرت مندترین عفریت می گویند.

جن سعالی:این جن ها ساحر و جادو گرند وبه انسان های خبیس که با آنها رابطه دارند سحر می آموزند وانسان ها را فریب داده واز راهشان منحرف می کنند گاهی اوقات گرگ ها آنهارا شگار کرده و می خورند.

جن رباینده:این جن از برخی انسان ها که خوشش بیاید آنهارا می رباید.

جن رها یا زها:این جن وقت نماز صبح سراغ انسان ها آمده وآنهارا وسوسه به خواب می کند و میگوید بخواب وقت نماز نشده واگر بیدار نشود ووقت بگذرد به صورت او بول می کند وبرگشته دمش را می جنباند و بانگ شادی بر می آورد(البته ادرارش هم مانند خودش قبل رویت نیست ولی سنگینی روح می آورد)

جن ولهان:اگر به هنگام وضو نام خدا را بر زبان نیاورد اورا وسوسه می کند تا نمازش یادش برود.

جن خیزب:پیامبرفرمودند این شیطان انسان را در حال نماز وسوسه کرده حواسش را پرت می کند ونماز انسان را قطع می کند برای دفع آن به خدا پناه برده و۳بار برسمت راستت فوت کن.

 

انواع جن دیگر هم هست به نام زوبعه.متکون.تمریح.مذهب.عیثم.ام الطبیان.غول.عامر.مره.ردهه.مطرش و....

منبع:کتاب جن وروح ازنظر علم ودین(محمد حسین پور محمد)

 


جن چیست؟

یکی ازافریدگان خداوند موجودی است به نام جن. این موجود همانند انسان دارای تکلیف است و هدف از خلقت او، همانند انسان، عبادت و بندگی خداوند است. قرآن در سوره ذاریات آیه 56 و سوره الرحمان آیه 15 می‌فرماید:«جن موجودی است که از آتش آفریده شده است.» (و خلق الجان من مارج من نار) امامان معصوم علیه السلام که به اذن خداوند، قدرت تصرف بر هر چیزی را دارند، بر جنیان نیز مسلط هستند. در تاریخ زندگانی ائمه علیهم السلام موارد متعددی در این مورد به چشم می خورد. گاهی نیز خود جنیان برای انجام خدمت و کمک اعلام آمادگی می‌نمودند، و پرسش‌های دینی و مشکلات خود را با مراجعه به امام برطرف می‌کردند، زیرا امام برای گروه جن نیز امام است. مسجد جن موجود است و مستحب است که حاجیان در آنجا دو رکعت نماز گزارند؟ در یک دیدگاه وسیع به هر موجود ماوراءطبیعه‌ای که از دیدگاه انسان مستور است، جن می‌گویند. مانند فرشته‌ها، شیطان‌ها. اما اصطلاحاً و بنا بر باور برخی از مردم، جن‌ها (اجانین) گروهی از موجودات زنده، دارای احساسات و تفکر و معمولاً نامرئی از جهان آفرینش هستند که هزاران سال پیش از خلقت بشر از آتش خلق شده‌اند



جن اگرچه موجودی است که قدرت انجام کارهای استثنایی و فوق العاده را دارد ولی از نظر وجودی، ضعیف‌تر از انسان و تحت تسخیر اوست؛ چنان که می‌دانیم همین موجودات در حکومت حضرت سلیمان پیامبر خداوند در تحت سلطه او بودند. پیامبری که از جنس انسان‌ها برانگیخته شود پیامبر جنیان نیز هست.

 



خلاصه سخن آن که جنیان در تکلیف و مسؤولیت‌ها و اختیار و اراده و ثواب و عقاب و رهسپار شدن به سوی بهشت و یا فرو افتادن در دوزخ با آدمیان یکسان هستند .

 

 



بنابراین، این سخن که "جنیان به معنای میکروب و موجودات زنده ریز و ذره بینی هستند" باطل و نادرست است. آیا آنها هستند که با انسان ها و در ردیف آنها به جهنم می‌روند؟ آیا میکروب ها هستند که در مکه به حضور رسول خدا رسیدند و ایمان آوردند و آن محل اکنون به نام

 

 

 

 

 

 

«جن» واژه‌ای عربی و به معنی «موجود پنهان و نادیدنی» است. در عرف فارسی «اَجِنّه» جمع جن شمرده می‌شود. در عربی جمع واژه جن، جِنان است و نوع آن جِنَّه. در فرهنگ فارسی دکتر محمد معین، به معنای «موجودی متوهم و غیر مرئی، پری» آمده است.

 

 

 

 

برخی مردم به جن، «از ما بهتران» هم اسلام می گویند.

 

جن ازدیدگاه مذاهب اسلام

 

 

پاره‌ای از باورهای مسلمانان پیرامون جن از قرآن سرچشمه می‌گیرد. در قرآن جن موجودی توصیف شده که «از آتش (نار) آفریده» شده است. جن دارای دو جنس نر و ماده و دارای علم و ادراک معرفی شده‌است. همچنین به آنان ویژگی‌های اخلاقی داده شده و مواردی از تماس آن‌ها با انسان را متصور شده‌است. به روایت قرآن جن «از پیش از آفرینش انسان» بر روی زمین می‌زیسته‌است. در کل جن بیست و دو مرتبه در قرآن تکرار شده و دارای سوره‌ای به همین نام است. هم چنین بنا بر گفته قرآن شیطان رجیم یا همان ابلیس از جنس جن است. در سوره نمل (مورچه) در کتاب قرآن در آیه ۱۷ به این مورد اشاره شده‌است که سلیمان نبی بر سپاهیانی از جن تسلط و آنها را در خدمت خود داشته است. نیز در آیه ۳۹ از سوره نمل به توانایی خارق العادهٔ این موجودات اشاره می‌شود.

 

 

 

 

آنگونه که در بخشی از کتاب «در محضر استاد» که به پرسش و پاسخ‌هایی با آقای علامه طباطبایی(شیعه)می‌پردازد، به نقل از او، عمر این موجودات بسیار بیشتر از عمر انسان‌ها بوده و جمعیتشان نیز از جمعیت انسان‌ها بیشتر است. در همین کتاب اشاره شده است که سپاهی از جن‌ها به رهبری زعفر در واقعه کربلا به کمک امام حسین آمد ولی امام کمک او را نپذیرفت . او نوشته است: یکی از جنگ‌های امام علی علیه السّلام با جن (نصیبین) بود. همچنین در تفسیر المیزان درباره پناهنده شدن مردم به جن، نوشته: «مراد از پناه بردن انس به جن بطوری که گفته‌اند این است که در عرب رسم بوده وقتی در مسافرت در شب، به بیابانی برمی‌خوردند از شر جانوران و سفیهان جنی به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه می‌بردند و می‌گفتند: من پناه می برم به عزیز این وادی،از شر سفهاء قومش» به گفته علامه طباطبایی: « تقسیم آیه مبارکه بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ در مربعات به حروف ابجد، برای رفع جنیان و افراد مبتلا به جن مفید است».

 

 

 

 

ابن خرم در کتاب الفصل می‌نویسد: «طایفه جن امتی هستند دارای عقل، فکر و قدرت تمیز که به ایشان از طرف خدا وعده و وعید نازل شده و آنها نیز پذیرفته‌اند. آمیزش می‌کنند اولادی از آن‌ها بوجود می‌آید و مرگ نیز آنها را در بر می‌گیرد و چون جسمشان زود فنا می‌شود احتیاج به قبرستان ندارند و تمامی مسلمانان نیز بر این امر توافق و اجماع دارند جنیان دارای اجسام لطیف، شفاف و هوائی هستند یعنی زندگی در هوا و زمین برای آنها امکان دارد زیرا عنصر آنها از آتش است. همچنان‌که عنصر انسانها از خاک است»

 

 

 

 

صدر المتالهین شیرازی معروف به ملاصدرا می‌نویسد: «جن را وجودی در این جهان حس و وجودی در جهان غیب و تمثیل (عالم مثال) است، اما وجودشان در این جهان هیچ جسمی که آن را نوعی از لطافت و اعتدال باشد نیست، جز آن که روحی در خور آن و نفسی که از مبدا فعال بر آن اضافه شده است می‌باشد آنان بدنهای لطیفی دارند که در لطافت و نرمی متوسط بوده و پذیرای جدائی و گرد آمدن است، چون جدا گشت، قوامش نازک و حجمش لطیف گشته و از دیگرن پنهان می‌گردد» در آیه ۱۳۰ سوره انعام، آمده: «یا معشر الجن و الانس الم یاتکم رسل منکم» یعنی: «ای گروه جن و انس! آیا پیامبرانی از بین شما برای شما نیامدند؟» که ظاهرا و بنا به نظر بسیاری از معتقدان به دین اسلام، آیه مذکور نشان دهنده این است که جن‌ها پیامبرانی از جنس خودشان هم داشته اند مسیحیت آنگونه که از باورهای مسیحی برمی آید مسیحیان به وجود جن معتقد بوده و آنها را «ارواح خبیث» یا «ارواح شیطانی» می‌دانند.در بسیاری از آیات عهد عتیق و عهد جدید از جن، اجنه و شیطان و ابلیس به صراحت نام برده شده است از جمله لاویان ۱۹:۳۱ و ۲۰:۶ ، اول سموئل ۲۸:۳ و ۲۸:۹ و ۲۸:۷ اول تواریخ ۱۰:۱۳ ، متی ۴:۱ و ۱۲:۲۲ ، لوقا ۴:۵ و ۸:۱۲ ، یوحنا ۸:۴۴ و بسیاری آیات دیگر. ضمنا جن‌گیری جزء اموری است که کلیسای کاتولیک به صورت تخصصی آن را انجام می‌دهد و در حال حاضر پاپ بندیکت شانزدهم از آن حمایت می‌کند و انجمن بین‌المللی جن گیران برای همین موضوع توسط پدر گابریل آمرث تاسیس شده است.[۱] برخی گمان می‌کنند درباره ماهیت آنها در بین عامه مردم غلو شده و تصویری ترسناک از آنان ترسیم شده است جن در باور مردم ایرانیان

 

 

 

 

در باور برخی افراد، جن‌ها تنها در شب، تاریکی، تنهایی و در محل‌هایی مانند گرمابه، آب انبار، پستو و ویرانه و بیابان وجود دارند. در باور عامه، جن به شکل انسان است با این تفاوت که پاهایش مانند بز، سم دارد. مژههای دراز او نیز با مژهٔ انسان متفاوت است و رنگ موی او بور است. همزمان با زاده شدن هر نوازد انسان، بین اجنه نیز نوزادی به دنیا می‌آید که شبیه نوزاد انسان است اما سیاه و لاغر و زشت . این موجود را همزاد آن طفل می‌خوانند.

 

 

 

 

بنابر باور برخی، نه تنها باید پیش از ریختن آب جوش روی زمین «بسم الله» گفت، بلکه حتی پیش از ریختن آب سرد، پرت کردن چیزی و هر کاری که می‌تواند به یک موجود فرضی در محل آسیب برساند یا برای او اهانت آمیز باشد (مانند انداختن آب دهان و ...) نیز باید «بسم الله» گفت. و ذکر این عبارت برای دور کردن جن‌ها از محل و ایمن ماندن از آسیب احتمالی آن‌ها موثر است. البته عده‌ای نیز متعقدند که ذکر «بسم الله» به تنهایی چاره ساز نیست و حتی نوعی دعوت از آنان محسوب می‌شود و حتماً باید عبارت را کامل و به صورت «بسم الله الرحمن الرحیم» به کار برد .

 

 

 

 

در تهران قدیم عده‌ای از ساکنان را عقیده بر این بود که گاه و بی‌گاه در مواقع معین در حمام‌ها جن‌ها رفت و آمد می‌کنند، به همین دلیل عقیدهٔ خرافاتی و تحت تاثیر این‌گونه موهومات و عقاید بی‌اساس، با احتیاط قدم به حمام می‌گذاشتند، مخصوصا شب‌ها خیلی با ترس و وهم در حمام وارد شده و خود را شستشو می‌کردند. گویند مظفرالدین شاه از همین‌گونه افراد بود …معی را عقیده بر این بود که جن‌ها گاهی برای اغفال و فریب مردم و کشانیدن آنها به حمام، زودتر از موعد مقرر در بوق حمام می‌دمند … مردم برای رفع و دور کردن اجنه به بعضی عوامل متوسل می‌شدند و از جمله جام چهل کلید و این جام از برنج ساخته شده بود و دسته‌ای داشت که آن را سوراخ می‌کردند و بر چهل پاره برنج یا مس بعضی کلمات را حک می‌کردند، ضمنا بعضی دعاها را به خط خوش به روی جام می‌کندند.[۲]

 

 

 

 

باورهایی از خصوصیات جن‌ها

اگر مطالب گفته شده در این مقاله را جمع بندی کنیم، به طور کلی متعقدان به وجود جن بر این باورند که این موجودات دارای خصوصیات زیر می‌باشند :


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 21:44 :: توسط : معجزه دات کام
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خدانزدیک است و آدرس rahehagh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 88
بازدید کل : 217509
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 88
بازدید کل : 217509
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1